هدایت شده از این نیز بگذرد...
🌷 ٩٩ ! 🌷.... از داخل اتاقى، صداى يك زن را شنيدم كه با لهجه كُردى و با شجاعت جريان درگيرى خودش را با منافقين توضيح مى‌داد. كنجكاو شدم و به طرف اتاق رفتم تا چهره آن زن را ببينم. او زنى قوى هيكل و رشيد بود. 🌷وقتى چشمش به من افتاد، گفت: من اهل گيلان غرب هستم. وقتى منافقان به شهر حمله كردند، با همين دست هايم چهار نفر از زن‌هاى منافق را به درك فرستادم. 🌷بعد با پوزخند ادامه داد: منافقان مى‌خواستند خانه هايمان را به قتلگاه تبديل كنند! امّا آرزويشان را به گور بردند. آنها در شهر، شايع كرده بودند: «شام گيلان غرب، صبحانه باختران»! الحمد للّه، صبحانه در جهنّم نَصيبشان شد. 📚 كتاب "مستوران روايت فتح"، ص ٩٩