هدایت شده از این نیز بگذرد...
#هر_روز_با_شهدا_٣٤
#تفحص_عجيب_در_فكه!!
🌷نزدیک غروب مرتضی داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد. با بیل خاک ها را بیرون میریخت. هر بیل خاک را كه بیرون میریخت مقدار بیشتری خاک به داخل گودال برمىگشت. نزدیک اذان مغرب بود، مرتضی بیل را داخل خاک فرو کرد و گفت: فردا برمیگردیم.
🌷صبح به همراه مرتضی به فکه برگشتیم، به محض رسیدن، به سراغ بیل رفت. بعد آن را از خاک بیرون کشید و حرکت کرد!!! با تعجب گفتم: آقا مرتضی کجا میری؟! نگاهی به من کرد و گفت: دیشب جوانی به خواب من آمد و گفت: من دوست دارم در فکه بمانم! بیل را بردار و برو...
📚 کتاب "شهید گمنام"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
هدایت شده از این نیز بگذرد...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٩٩
#صبحانه_در_جهنم!
🌷.... از داخل اتاقى، صداى يك زن را شنيدم كه با لهجه كُردى و با شجاعت جريان درگيرى خودش را با منافقين توضيح مىداد. كنجكاو شدم و به طرف اتاق رفتم تا چهره آن زن را ببينم. او زنى قوى هيكل و رشيد بود.
🌷وقتى چشمش به من افتاد، گفت: من اهل گيلان غرب هستم. وقتى منافقان به شهر حمله كردند، با همين دست هايم چهار نفر از زنهاى منافق را به درك فرستادم.
🌷بعد با پوزخند ادامه داد: منافقان مىخواستند خانه هايمان را به قتلگاه تبديل كنند! امّا آرزويشان را به گور بردند. آنها در شهر، شايع كرده بودند: «شام گيلان غرب، صبحانه باختران»! الحمد للّه، صبحانه در جهنّم نَصيبشان شد.
📚 كتاب "مستوران روايت فتح"، ص ٩٩
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات