🔻زندگی زینبی، زندگی عمرسعدی! 🔹گاه نحوه مواجهه ما با حقایق آشکار و حجت‌های بالغه‌ای که باید حمایت آن را فریاد بزنیم، به سکوت ختم می‌شود و تماشا؛ تماشایی قبیح و سکوتی وقیح! وقتی حسین در مسلخ است، و بدترین کاری است که می‌شود انجام داد. چه زشت می‌شود واژه‌های عرفانی «تماشا» و «سکوت» در این مجال! در آن زمان باید حمایت کرد. باید سکوت را شکست و تماشای مقتل را تمام کرد. 🔹اگر کاری از دستت بر نمی‌آید، سکوت هم نکن، ؛ فریادی زینب‌وار! تا وجدان خفته دشمنی چون عمر سعد را مخاطب قرار دهی: «أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟» اى عمر‌بن‌سعد! اباعبدالله علیه‌السلام را شهید مى‏‌کنند و تو نظاره مى‌‏کنى؟! و عمر سعد کاری نکرد و فقط گریست! 🔹در مقابل هر فاجعه‌ای سکوتی از این دست یادآور سکوت عمر سعد است و روی برگرداندن او از صحنه: «اشک از دیدگان عمر سعد جارى شد و صورتش را برگرداند و چیزى نگفت.» 🔹و در آن ماجرا فریاد کار زینب بود، خروشش شکست سکوت مرگ‌آور آنجا را... آنجا گریه و تنها گریه، بدترین پاسخ به پرسش زینب کبری است... همان کاری که عمر سعد کرد و در جواب حضرت زینب تنها گریست! باید به پاسخ برخاست و الّا عمر سعدیم! 📚"دقایقی از قتلگاه" دریچه هایی زندگی ساز از کربلا @tanhaelaj