🌴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌴 درموردمسجدمقدس جمکران وتاریخچه آن وکیفیت تأسیس آن توضیح دهید؟ ج: شخصی به نام شیخ حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: من شب سه‌شنبه، روز هفدهم ماه مبارک رمضان سال ۳۹۳ هجری قمری در خانه‌ی خود خوابیده بودم که ناگاه صدای در منزل را شنیدم درب منزل رفتم دیدم جماعتی از مردم به در خانه‌ی من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند برخیز و طلب امام مهدی علیه‌السلام را اجابت کن که تو را می‌خواند. آن‌ها مرا به محلّی که اکنون مسجد است آوردند. وقتی‌که خوب نگاه کردم، تختی دیدم که فرشی نیکو بر آن گسترده شده و جوانی در حدود سی‌ساله بر آن تخت تکیه بر بالش کرده و پیرمردی هم پیش او نشسته است. آن پیر حضرت خضر علیه‌السلام بود. پس آن پیر مرا بنشاند.🌴 حضرت مهدی علیه‌السلام مرا به نام خواند و فرمود: برو به حسن مسلم- که در این زمین کشاورزی می‌کرد- بگو که این زمین شریفی است و حق‌تعالی این را از زمین‌های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند.🌴 حسن بن مثله می‌گوید: عرض کردم ای مولا و سرورم، لازم است که من دلیل و نشانه‌ای داشته باشم تا مردم حرف مرا قبول کنند. حضرت فرمود: نه، تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما خودمان نشانه‌هایی برای آن قرار می‌دهیم. پیش سید ابوالحسن برو و به او بگو حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله‌ای را که از زمین به دست آورده است وصول کند و با آن پول، مسجد را بنا کند … حسن بن مثله می‌گوید: چون مقداری راه رفتم، دوباره مرا بازخواند و فرمود: بزی در گلّه‌ی جعفر کاشانی است. آن را خریداری کن و بدین مکان بیاور، آن را بکش و بر بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی از آن گوشت بخورد، حق‌تعالی او را شفا خواهد داد. من سپس به خانه برگشتم و تمامی شب را در اندیشه بودم تا این‌که نماز صبح را خواندم و به سراغ علی منذر رفته و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان موضع شب گذشته رفتیم.🌴 وقتی‌که رسیدیم، زنجیرهایی را دیدم که طبق فرموده‌ی امام علیه‌السلام حدود بنای مسجد را نشان می‌داد، سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به خانه‌ی او رسیدیم، خادمان او گفتند که او بعد از سحر در انتظار شماست و تو از جمکران هستی، به او گفتم: آری. پس به درون خانه رفتم و سید مرا گرامی داشت و بسیار احترام نمود و به من گفت:🌴 ای حسن بن مثله، من در خواب بودم که شخصی خطاب به من فرمود: حسن بن مثله نامی از جمکران پیش تو می‌آید، هرچه گوید تصدیق کن و به سخنش اعتماد کن که سخن او سخن ماست. از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم. حسن ماجرای شب گذشته را تعریف نمود.🌴 سید بلافاصله فرمود تا اسب‌ها را زین نهادند و بیرون آورده سوار شدند. وقتی به نزدیک روستای جمکران رسیدند، بین راه گلّه‌ی جعفر کاشانی را دیدند، حسن بن مثله به میان گلّه رفت و آن بز که از پس همه‌ی گوسفندان می‌آمد، پیش حسن دوید. جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گلّه‌ی من نبوده و تاکنون آن را ندیده بودم، به‌هرحال آن بز را به مسجد آورده و ذبح نمودند و چون بیماری از گوشت آن می‌خورد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و الطاف حضرت بقیة‌الله علیه‌السلام شفا می‌یافت.🌴 حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفتند و مسجد جمکران را با چوب و دیوار پوشانیدند. سید، زنجیرها و میخ‌ها را با خود به قم برد و در خانه‌اش گذاشت. هر بیمار و دردمندی که خود را بدان زنجیرها می‌مالید، خداوند تعالی وی را شفای عاجل عنایت می‌فرمود؛ ولی پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها پنهان گشت و دیگر کسی آن‌ها را ندید.[۱]🌴 مسجد جمکران در حدود شش کیلومتری حرم مطهّر حضرت معصومه علیها السلام واقع شده است و همواره پذیرای مشتاقان و شیفتگان حضرتش از نقاط مختلف ایران و جهان می‌باشد.🌴 در طول تاریخ این مسجد، کرامات و معجزات بسیاری در آنجا دیده شده است این مسجد همواره از احترام و قداست خاصی برخوردار است که در طول سال میلیون‌ها زائر را پذیرا است.🌴 از بعضی از علما و مراجع تقلید و بزرگان، معجزات و عنایاتی درباره‌ی این مسجد نقل شده که نشان می‌دهد آنان چگونه به این محل مقدّس احترام می‌گذاشته‌اند.🌴 از جمله‌ی آن‌ها مرحوم آیة الله العظمی حائری یزدی- مؤسس حوزه علمیه‌ی قم- مرحوم آیة الله العظمی حجّت کوه کمری، حضرت امام خمینی قدّس سرّه، آیت‌الله اراکی قدّس سرّه، آیت‌الله گلپایگانی قدّس سرّه و … را می‌توان نام برد، عنایت و علاقه‌ی مقام معظم رهبری به مسجد مقدس جمکران آن‌قدر زیاد است که طبق گفته‌ی مسؤولین، بارها به این مسجد مشرّف شده‌اند.[۲]🌴 ………… [۱] شیخ علی حائری یزدی، الزام الناصب، ج ۲، ص ۵۸. [۲] سید جعفر میر عظیمی، مسجد مقدس جمکران، تجلّی‌گاه صاحب الزمان علیه السّلام، چاپ سوّم، ناشر: خود مؤلف، ص ۱۳. 🌴🇮🇷 🌴🇮🇷