چند روزی گذشت و ما در سایه ی امنیت شهرمان،روی هر کدام از دیوار ها طرحی کشیدیم و رنگ آمیزی کردیم. یکی از دیوار ها هنوز خالی مانده بود و آن روز باید مدرسه را تحویل می دادیم و به مدرسه ی دیگر می رفتیم .کمی اطراف را نگاه کردم.این مدرسه حرف های نا گفته ی شهدا را هنوز به زبان نیاورده بود ،باید طرحی می زدیم که گویای سخنان این شهداء باشد .طرحی از ذهنم گذشت و به مسئول پیشنهاد دادم پرنده ای را که پلاک شهداءرا به منقار گرفته و در حال پرواز است را روی دیوار طراحی کنیم ،مسئول طرح هم پذیرفت ودر پایان ،قلم موها را کنار گذاشتیم و دست هایمان را در رنگ قرمز فرو بردیم و در کنار طرح پرنده روی دیوار کشیدیم .طرح جالبی شده بود .چند سالی گذشت، دلم می خواست سرگذشت معلم شهید آن مدرسه که در ذهنم ماندگار شده بود را بدانم.
نامش علی و نام خانوادگی اش وهابی بود ،سال 1328 ودر روستای مغانجوق به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی اش را در دبستان هاتف گذرانده و برای ادامه ی تحصیل راهی شهرستان سلماس شده بود .هر روز پیاده و یا با دوچرخه مسیر روستا تا مدرسه ی محل تحصیلش در سلماس را طی می نمود .تا اینکه موفق شد،دیپلم طبیعی اش را با نمرات عالی بگیرد و در سال 1350 برای گذارندن خدمت سربازی راهی روستای پیر صفا در مریوان شده بود و مدت دوسال در سپاهی دانش استان کردستان خدمت کرده بود.
می گفتند او از کودکی آرزو داشت که معلم بشود .بالا خره در سال 1352به آرزویش رسیده و در آموزش و پرورش شهرستان سلماس به عنوان معلم استخدام شده بود.
#شهید_علی_وهابی
نویسنده: سمیرا ساعدی
#ادامه_دارد
@westaz_defa