🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   علیه السلام🍃🌸🌸 حديث و ▪️✨ 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۱ على (ع). (۱) هنگامى كه خدا مرا بخواهد على را با من مى خواهد، و وقتى كه روى زانوانم بنشينم على هم با من روى زانوانش مى نشيند، و زمانى كه خدا مرا شفيع قرار دهد على را هم شفيع قرار مى دهد، و آنگاه كه سخن مرا اجابت مى كند سخن على را قبول مى نمايد، و به درستى كه او در همان مقام بر كليدهاى بهشت ياور من است. اى فاطمه بپاخيز، بدرستى كه على و تابعان او فرداى قيامت نجات يافته و بخير و نيكى مى رسند. و گفت: وقتى فاطمه نشسته بود، در آن هنگام پيامبر (ص) بسوى او آمده و نزدش نشست، و فرمود: اى فاطمه چه شده بر من كه ترا گريان و اندوهناك مى بينم؟ گفت: اى پدرم چرا گريه نكنم در حالى كه مى خواهى از من جدا شوى، پيامبر (ص) باو فرمود: اى فاطمه نبايد گريه كنى، و محزون باشى زيرا چاره اى از جدائى نيست. گفت: گريه فاطمه (ع) سخت گرديد، سپس گفت: اى پدر كجا با تو ملاقات بنمايم؟ فرمود: بر بالاى تپه حمد ملاقات مى كنى، كه آنجا بر امتم شفاعت ميكنم، گفت: اى پدر اگر آنجا ملاقات نكردم، فرمود: نزد صراط ملاقات مى كنى، در حالى كه جبرئيل از طرف راست من و ميكائيل از طرف چپ، و اسرافيل گرفته از كمربندم، و فرشته‌ها پشت سرم، ندا مى كنم: اى پروردگار من امت من، امت من، حساب را بر آنان آسان فرما، سپس بسوى امتم از راست و چپ نگاه مى كنم، و هر پيامبرى در آن روز بفكر خود بوده و مى گويد: خدايا خودم، خودم، و من مى گويم: خدايا امت من امت من. پس نخستين كسى كه در روز قيامت بر من ملحق ميگردد تو و على و حسن و حسين ميباشيد، و خدا ميفرمايد: اى محمد بتحقيق امت تو اگر با گناهانى مانند 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۲ كوههاى سنگين و بزرگ بيايند از آنها مى بخشم، تا آنجا كه چيزى را بر من شريك قرار نداده و دشمن مرا دوست ندارند. (۱) گفت: گفت: همان كه آن جوان اين سخن را از من شنيد، امر كرد بر من ده هزار درهم دادند، و سى تا لباس بر من پوشيد، سپس بمن گفت: تو از اهل كجائى؟ گفتم: از اهل كوفه، گفت: تو عربى هستى يا مولى؟ گفتم: بلكه عربى هستم، گفت: همان طور كه چشم مرا روشن كردى چشمت را روشن كردم، بعد بمن گفت: فردا در مسجد با پسران فلانى نزد من بيا و بترس از اينكه راه را گم نكنى، به پيش آن پير مرد رفتم در مسجد نشسته بود و انتظار مرا مى كشيد، وقتى كه مرا ديد پيشوازم نموده و گفت: پدر فلانى با تو چه كرد؟ گفتم: اين طور اين طور، گفت: خدا او را جزاى خير بدهد، خدا ميان ما و آنان را در بهشت جمع كند، زمانى كه صبح كردم اى سليمان بر استر سوار شده شروع كردم برفتن راهى كه بر من توصيف كرده بودند، همان كه مقدار كمى رفتم راه بر من مشتبه شد، و اقامة نماز را در مسجد شنيدم، گفتم: قسم بخدا با اين مردم نماز ميخوانم، از استر پياده شده به مسجد وارد شدم، مردى را ديدم كه اندام او مانند اندام رفيقم بود؛ از طرف راست او قرار گرفتم همان كه بركوع و سجود رفتيم ناگهان عمامه اش به پشت سر افتاد، بروى او نگاه كردم در آن هنگام ديدم روى آن مانند روى خوك و سرش و خلقتش و دستهايش و پاهايش مانند خوك بود، و ندانستم كه در نماز چه گفتم و چه طور نماز خواندم، در حالى كه در كار او فكر مى نمودم، و امام سلام نماز را گفت: و بروى من نگريسته و گفت: ديروز تو بسوى برادرم آمده بودى، و امر كرد براى تو به اين چنين و آن چنان؟ گفتم: بلى، از دستم گرفته مرا بلند نمود، وقتى كه اهل مسجد ما را ديدند از ما تبعيت كردند. همان كه بخانه رسيده گفت: اى پسر در را به بند و مگذار كسى وارد شود، سپس دستش را به پيراهن خود برده و او را از تن در آورد، در آن هنگام ديدم كه تن او مانند تن خوك بود. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۳ (۱) گفتم: اى برادر اين چه حالى است كه در تو مى بينم؟ گفت: مؤذن قومى بودم هر روز صبحگاهى ميان اذان و اقامه هزار دفعه به على لعنت مى كردم، گفت: از مسجد بيرون آمدم و باين خانه وارد شدم در حالى كه روز جمعه بود، و من باو و فرزندان او چهار هزار دفعه لعنت كرده بودم، در آن حال بدكان تكيه زده و خوابيدم، در خواب ديدم مانند آنكه در بهشتم، پس متوجه شده ديدم على تكيه زده و حسن و حسين بهمديگر تكيه داده با او هستند، و با خوشحالى و سرور بر اسبانى از نور سوار ميباشند، در آن هنگام من ديدم كه پيامبر خدا «ص» نشسته و حسن و حسين پيش او، و در دست حسن كاسه اى است، پيامبر (ص) به حسن فرمود: مرا سيراب كن، پس از آن آشاميد، و بعد بر حسين فرمود: پدرت را آب بده، آن هم آشاميد، سپس به حسن (ع) فرمود:..... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫