🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_اول
#بخش_سی_و_چهارم
#تولد امام #زمان عجل الله تعالی فرجه شریف 🌺🌸🌸
حضرت حجة بن الحسن امام عصر (عجل الله تعالی فرجه شریف) در پانزدهم شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری در شهر سامرا چشم به جهان گشود.
حکیمه دختر امام محمد تقی (علیه السلام) نقل میکند که امام حسن عسگری (علیه السلام) مرا خواست و فرمود:
- عمه! امشب نیمه شعبان است، نزد ما افطار کن! خداوند در این شب فرخنده حجت خود را به زودی آشکار خواهد کرد.
عرض کردم:
- مادر نوزاد کیست؟
فرمود:
- نرجس.
گفتم:
- فدایت شوم! من که اثری از حاملگی در این بانوی گرامی نمی بینم!
فرمود:
- مصلحت این است. همان طور که گفتم خواهد شد.
وارد خانه شدم. سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون آمد، کفشها را از پایم در آورد و گفت:
- بانوی من! شب بخیر!
گفتم:
- بانوی من و خاندان ما تویی!
گفت:
- نه! من کجا و این مقام بزرگ؟
گفتم:
- دخترم! امشب خداوند فرزندی به تو عنایت میفرماید که سرور دنیا و آخرت خواهد بود.
تا این سخن را از من شنید در کمال حُجب و حیا نشست. من نماز شام را خواندم و افطار کردم و خوابیدم.
نصف شب بیدار شدم و نماز شب را خواندم، دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل در او اثری نیست، پس از تعقیب نماز به خواب رفتم.
مدتی نگذشت که با اضطراب بیدار شدم، دیدم نرجس هم بیدار است و نمازش را میخواند، ولی هیچ گونه آثار وضع حمل در او دیده نمی شود، از وعده امام کمی شک به دلم راه یافت.
در این هنگام، امام حسن عسگری (علیه السلام) از محل خود با صدای بلند مرا صدا زد و فرمود: (لا تعجلی یا عمه فان الامر قد قرب)
(عمه! عجله نکن که وقت ولادت نزدیک است. )
پس از شنیدن صدای امام (علیه السلام) مشغول خواندن سوره الم سجده و یس شدم.
ناگاه! نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد و برخاست، من به او نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم، پرسیدم آیا در خود چیزی احساس میکنی؟ گفت:
- بلی عمه!
گفتم:
- نگران نباش و قدرت قلب داشته باش، این همان مژده ای است که به تو دادم.
سپس من و نرجس را چند لحظه خواب گرفت. بیدار شدم، ناگاه! مشاهده کردم که آن نور دیده متولد شده و با اعضای هفتگانه روی زمین در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم، دیدم از آلایش ولادت پاک و پاکیزه است.
در این هنگام، امام حسن عسگری (علیه السلام) مرا صدا زد:
عمه! پسرم را نزد من بیاور!
من آن مولود را به نزد وی بردم. امام (علیه السلام) او را به سینه چسبانید و زبان خود را به دهان وی گذاشت و دست بر چشم و گوش او کشید و فرمود:
- (تکلم یا بُنی) فرزندم با من حرف بزن.
آن نوزاد پاک گفت:
- اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله.
سپس صلواتی به امیر المؤمنین (علیه السلام) و سایر ائمه تا پدرش امام حسن عسگری (علیه السلام) فرستاد، سپس ساکت شد.
امام (علیه السلام) فرمود:
- عمه! او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من بیاور!
او را پیش مادرش بردم. سلام کرد و مادرش جواب سلامش را داد! بار دیگر او را نزد پدرش برگردانیدم. [۱]
----------
[۱]: 📚بحار، ج۵۱، ص۲
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
بنام خداوند بخشنده مهربان، سپاس خداى راست، و درود بر بندگان او كه خدا آنان را برگزيده است.
(۲) ۱۸۸- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان فرزند فرج فرزند ازهر صيرفى بغدادى (خدا رحمت كند) هنگامى كه در واسط به پيش ما آمده بود نقل كرد بما ابو بكر محمد فرزند حسن فرزند سليمان كه حديث كرد بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عبد اللَّه عكبرى كه نقل نمود بما ابو القاسم عبد اللَّه فرزند عتاب عبدى كه حديث كرد بما عمر فرزند شبه فرزند عبيده نميرى گفت: نقل كرد بمن مدائنى و گفت: منصور كسى را بدنبال اعمش فرستاد كه او را بحضورش بخواهد، گفت: و نقل نمود بما محمد فرزند حسن كه حديث كرد بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عبد اللَّه عكبرى كه نقل نمود بما عبد اللَّه فرزند عتاب فرزند محمد كه نقل كرد بما حسن فرزند عرفه كه حديث كرد بما ابو معاوية و گفت: نقل كرد بما اعمش و
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۴
گفت: منصور كسى را بدنبال من فرستاد. و حديث كرد بما محمد فرزند حسن كه نقل كرد بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عبد اللَّه (عكبرى كه حديث كرد بما عبد اللَّه) فرزند عتاب فرزند محمد عبدى كه نقل كرد بما احمد فرزند على عمى كه نقل كرد بما ابراهيم فرزند حكم و گفت: حديث كرد به من سليمان فرزند سالم كه نقل نمود بمن اعمش و گفت: كه ابو جعفر منصور بدنبال من كسى را فرستاد (۱) و گفته بعضى از آنان در بعضى ديگر وارد گرديده است، و لفظ حديث براى عمر فرزند شبه است گفت: منصور كسى را بدنبال من فرستاد، بآن فرستاده گفتم امير مؤمنان مرا براى چه مى خواهد؟ گفت: نمى دانم، گفتم: باو برسان كه من مى آيم، بعد بفكر افتادم و گفتم: در اين وقت مرا براى نيكى نمى خواهد، و ليكن اميد است كه در باره فضايل على بن ابى طالب (ع) از من پرسشى بنمايد، اگر به او خبر بدهم مرا بقتل مى رساند.
اعمش گفت: غسل كرده و كفنهايم را پوشيدم، و حنوط نموده و سپس وصيتم را نوشته بعد بسوى او رفتم، و عمر و فرزند عبيد را نزد او يافتم، سپاس خدا را به خاطر وجود آن بجا آورده و گفتم: نزد او ياورى درست از اهل كمك يافتم، به من گفت: اى سليمان بنزديك بيا، نزد او رفتم، هنگامى كه بر او نزديك شدم، بسوى عمر و فرزند عبيد رو كرده با او گفتگو مى كردم از من بوى حنوط
منتشر گرديد، گفت: اى سليمان اين چه بوئى است؟ بخدا قسم بايد راست بگوئى؛ و اگر راست مگوئى ترا بقتل مى رسانم، گفتم: اى امير مؤمنان فرستاده ات در دل شب بمن آمد پيش خود گفتم: امير مؤمنان در اين ساعت اين شخص را جز براى آنكه از من مناقب على را بپرسد نفرستاده است، اگر باو خبر بدهم مرا بقتل مى رساند، پس وصيتم را نوشته و كفنهايم را پوشيده و حنوط كردم، در حال نشسته راست گرديد، و او ميگفت (لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم).
سپس گفت: اى سليمان آيا مى دانى نام من چيست؟ گفتم: آرى اى
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۵
امير مؤمنان، گفت: چيست؟ گفتم: عبد اللَّه طويل فرزند محمد فرزند على فرزند عبد اللَّه بن عباس، فرزند عبد المطلب، گفت: راست گفتى، ترا بخدا و به قرابتى كه من با رسول خدا (ص) دارم قسم مى دهم بمن بگو چه قدر از فضائل على از تمام فقهاء نقل كرده اى و چه اندازه مى شود گفتم، اى امير مؤمنان كمى روايت كرده ام، گفت: همان طور، گفتم: ده هزار حديث و زيادتر. مى گويد: گفت: اى سليمان در باره فضائل على (ع) دو تا حديث برايت نقل كنم كه همه احاديثى كه از همه فقهاء روايت نموده اى از ميان ببرد، (۱) پس اگر قسم بخورى كه بر احدى از شيعه آنها را نقل نكنى، برايت آنها را روايت مى نمايم، گفتم: قسم نمى خورم، و بكسى از شيعه آنها را نقل نمى كنم، گفت: از بنو مروان فرارى بودم و در شهرها مى گشتم، و بسبب محبت و دوستى على و نقل فضائل او بسوى مردم تقرب مى جستم، و آنان بر من پناه شده و طعام مى دادند و وسائل معاش و زندگى مرا آماده نموده، و بر من اكرام مى كردند، و مرا با خود مى بردند تا بشهر شام وارد شدم، و اهل شام هر صبحگاهى در مساجد به على (ع) لعنت مى كردند، زيرا همه آنها خوارج و ياران معاويه بودند، بمسجد وارد شده، و در دل بود آن چه از آنها بود، نماز برپا شد، و با لباس هاى كهنه اى كه داشتم نماز ظهر را انجام دادم، زمانى كه امام جماعت سلام نماز را گفت، تكيه به ديوار زده در حالى كه اهل مسجد حضور داشتند، من هم نشستم، و چون بامامشان بيشتر اكرام مى كردند بطورى كه نديدم كسى را از آنان در حضور آن سخن گفته باشد، در آن هنگام دو تا بچه وارد مسجد گرديدند..... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
چون امام بر آنها نگاه كرد گفت: بيائيد آفرين بر شما و بر كسى كه شما را با نام آنان ناميده است، قسم بخدا شما را با نامهاى آنان نامگذارى نكردم مگر بسبب محبت و دوستى كه به محمد و فرزندان او دارم آنگاه بر يكى حسن و بر ديگرى حسين گفته مى شد.
پس در دل خود گفتم: امروز بآرزويم رسيدم و قدرتى جز با خدا نيست،
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۶
و جوانى در طرف راست من بود از آن پرسيدم اين پيرمرد كيست؟ و اين دو پسر كيانند؟ گفت: اين پيرمرد جد آنها است، و احدى در اين شهر جز اين پير مرد كه على را دوست داشته و باو محبت بورزد نيست، و بهمان سبب اين دو پسر را حسن و حسين ناميده است، با شادى بپا خواسته مانند شمشير برنده در آن روز از كسى نمى ترسيدم، به نزد پيرمرد آمده و گفتم: آيا ميخواهى حديثى برايت نقل كنم و چشمت را روشن بگردانم گفت: چه بيشتر احتياج دارم، و اگر چشمم را باين وسيله روشن بگردانى، چشمت را روشن ميكنم.
(۱) گفتم: حديث كرد بمن پدرم از جدم از پدرش كه رسول خدا (ص) بمن گفت:
پدرت كيست؟ و جدت كى؟ هنگامى كه فهميدم اين شخص نامهاى مردان را ميخواهد گفتم: محمد فرزند على فرزند عبد اللَّه بن عباس، گفت: در پيشگاه پيامبر (ص) بودم آنگاه فاطمه (ع) گريان آمد، پيامبر (ص) فرمود: اى فاطمه چه ترا بگريه در آورده است؟ گفت: اى پدر حسن و حسينم امروز رفته اند و نميدانم كجا هستند؟ و على (ع) پنج روز است كه باغ را با ناعور آبيارى مينمايد، و من آنها را در منزلهاى شما جستجو كرده پيدا نكردم و اثرى از آنان بدست نياوردم، در آن هنگام ابو بكر طرف راست پيامبر (ص) بود، پيامبر (ص) فرمود: اى ابو بكر بپاخيز و نور چشمانم را جستجو كن، بعد فرمود: اى عمر بپا خيز و آنها را بطلب، اى سلمان، اى ابو ذر، اى فلان اى فلان، گفت: شمرديم هفتاد نفر مرد در اطراف پيامبر (ص) بودند همه را براى بدست آوردن آنها برانگيخت، و آنان همه برگشتند و خبرى از آنان بدست نياوردند.
پيامبر (ص) بشدت اندوهگين شده و در درب مسجد ايستاد و ميگفت: بخاطر ابراهيم خليل تو، و بحق آدم برگزيده ات، اگر دو نور چشمانم و ميوه هاى دلم به بيابان و يا دريا رفته اند آنها را نگهداشته و سلامت بدار در آن هنگام جبرئيل فرود
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۷
آمده و گفت: اى پيامبر خدا بتحقيق خدا برايت سلام ميرساند و ميفرمايد: اندوهگين و غمزده مباش، اين دو كودك در دنيا و آخرت با فضيلت و آنها در بهشتند، و فرشته اى را براى نگهدارى آنان در حال خواب و بيدارى مأمور كرده ام، پيامبر خدا (ص) بسيار فرحناك گرديده و در حالى كه جبرئيل از طرف راست و مسلمانان در اطرافش ميرفت، تا بحظيره بنى نجار وارد گرديده، و بر فرشته اى كه بر آنان موكل بود سلام داد.
(۱) سپس پيامبر (ص) در روى زانو نشست، در آن هنگام حسن با حسين دست بگردن يك ديگر انداخته و خوابيده بودند، و اين فرشته يكى از بالهايش را زير آنان قرار داده و ديگرى را بر روى آنها كشيده بود، و بر تن هر كدام از آنان پيراهنى از مو و يا پشم و مداد در لبهايشان بود، پيامبر (ص) ببوسيدن شروع كرده تا آنكه بيدار شدند، پيامبر (ص) حسن را برداشته و جبرئيل حسين را تا آنكه از حظيره بنى نجار بيرون آمدند.
ابن عباس گفت: حسن را طرف راست پيامبر (ص) و حسين را طرف چپش يافتم كه پيامبر (ص) آنها را ميبوسيد، و ميگفت: هر كه شما را دوست دارد پيامبر را دوست داشته، و هر كه شما را دشمن بدارد پيامبر خدا را دشمن داشته است.
ابو بكر گفت: اى پيامبر خدا يكى از آنان را بمن بده تا بردارم پيامبر خدا (ص) باو فرمود: چه خوب سوارى و چه بهتر مركبى كه زير آنها است، وقتى كه به درب حظيره رسيد، عمر او را ملاقات كرده و باو مانند آن سخن كه
ابو بكر گفته بود گفت:
پيامبر خدا (ص) گفته او را مانند گفته ابو بكر رد كرد، و ما در حالى كه حسن به لباس پيامبر خدا (ص) چسبيده و به طرف راست او تكيه كرده بوده ديديم، و دست پيامبر خدا (ص) بر سر آن بود، با همان حال پيامبر (ص) وارد مسجد گرديده و فرمود:
بدرستى كه امروز اين دو فرزندم را شريف و بزرگ ميگردانم همان طورى كه خدا آنان را بزرگ گردانيده است.
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۸
(۱) فرمود: اى بلال مردم را گرد آورى كن، بلال ندا كرده و مردم گرد آمدند پيامبر (ص) فرمود: اى گروه يارانم از پيامبر خودتان محمد (ص) بمردم برسانيد كه مى گويد: آيا امروز شما را بسوى بهترين مردم از جهت جد و جده راهنمائى نكنم؟
گفتند: آرى اى پيامبر خدا؛ فرمود: بر شما باد حسن و حسين؛...... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
آرى اى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: بر شما باد حسن و حسين، چون دائى آنان قاسم فرزند پيامبر خدا (ص) و خاله آنها زينب دختر او است.
آگاه باشيد اى گروه مردم بر شما ياد ميدهم كه جد و جده آنها در بهشت؛ و پدر و مادر و عمو و عمه، و دائى و خاله آنها و خودشان در بهشت ميباشند، هر كه اين دو فرزند على را دوست بدارد فردا با ما در بهشت است، و هر كه آنان را دشمن
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۹
بدارد در آتش است، و بسبب عزت و مقامى كه پيش خدا دارند خدا آنان را در تورات با شبر و شبير ناميده است.
(۱) پس هنگامى كه آن پيرمرد امام اين حديث را از من شنيد، مرا جلو كشيده و گفت: اين حال تو است در حالى كه در باره على (ع) اين حديث را روايت مينمائى؟
خلعتى بر من پوشيد و مرا بر استرى سوار كرده كه آن را به صد دينار فروختم، و سپس بمن فرمود: ترا بر كسى راهنمائى كنم كه بر تو نيكى كند، من در اين شهر دو برادر دارم: يكى از آنان پيشوا و امام گروهى از مردم بود، در هر صبحگاهى هزار مرتبه، و در روز جمعه چهار هزار مرتبه به على (ع) لعنت مى نمود،
خداى متعال نعمتى كه باو داده بود تغيير داد، كه بر سئوال كنندگان علامتى شد، و آن امروز على را دوست ميدارد و برادر ديگرم از آن روز كه از شكم مادر آمده على را دوست مى دارد، بسوى او برويد و نزد او نمانيد.
قسم بخدا اى سليمان بر استر سوار شده در حالى كه همان روز گرسنه بودم، آن پير مرد و مردم هم با من بپا خواستند، تا اينكه بسوى خانه رفتيم، آن پيرمرد گفت: بنگر و توقف منما، در حالى كه مردم رفته بودند در را كوبيدم، در آن هنگام جوانى گندم گون بسوى من آمد و همان كه مرا با استر ديد، گفت: آفرين به تو، قسم بخدا پدر فلانى خلعت بر تو نپوشيده، و بر استرش سوار ننموده، جز آن كه مردى هستى كه خدا و پيامبر او را دوست مى دارى، البته اگر چشمم را روشن كنى چشمت را روشن مى گردانم قسم بخدا اى سليمان من بيشتر رغبت دارم باين حديث كه او مى شنود و تو مى شنوى:
خبر داد بمن پدرم از جدم از پدرش كه گفت: ما با پيامبر خدا (ص) درب خانه اش نشسته بوديم در آن هنگام فاطمه زهرا (ع) در حالى كه با شدت گريه مينمود بطرف ما مى آمد و حسين را مى آورد، پيامبر خدا (ص) او را استقبال نموده و حسين را از او گرفت، و باو فرمود: اى فاطمه چه ترا بگريه در آورده است؟ گفت:
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۰
اى پدر زنان قريش مرا سرزنش مى كنند و مى گويند: پدرت ترا بمردى تزويج كرده كه هيچ چيز ندارد. پيامبر (ص) فرمود آرام باش و بترس از اينكه اين سخن را
از تو بشنوم، زيرا من ترا بشوهر ندادم تا آنكه خدا از بالاى عرش ترا بشوهر داده است، و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل شهادت نمودند، و بتحقيق خداى متعال به اهل دنيا توجهى نموده از مردم پدر ترا برگزيد، و به پيامبرى مبعوث كرد، بعد دفعه دوم توجهى پيدا نموده و از آنها على را برگزيد، و بر من وحى كرد پس ترا باو تزويج كردم، و او را وصى و وزير خود گرفتم.
(۱) پس على از جهت قدرت قلب شجاع ترين مردم، و از نظر دانش داناترين آنان، و از جهت حلم بردبارترين آنها، و از نظر اسلام نخستين آنها و در بخشش سخيترين آنان، و در اخلاق بهترين مردم بود، اى فاطمه بدرستى كه من لواء حمد را ميگيرم و كليدهاى بهشت در دستهايم آنها را بعلى ميدهم، و آدم و فرزندان او زير لواء على مى باشند.
اى فاطمه فرداى قيامت على را در كنار حوض ميگذارم، هر كه را از امتم كه بشناسد سيراب مى نمايد.
اى فاطمه فرزندان تو حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت هستند، و نامهاى آنان در تورات موسى (ع) سبقت كرده است، و نام آنها در بهشت شبر و شبير بوده است، و سپس بسبب عزت و بزرگى پيامبر (محمد) (ص) كه در پيشگاه خدا دارد، و بجهت شرافتى كه آنان در پيش پيامبر (ص) دارند، آنان را حسن و حسين ناميد.
اى فاطمه دو تا حله از حله هاى بهشت به پدرت، و دو تا حله از آنها بعلى (ع) پوشيده مى شود، و لواى حمد در دست من، و امتم زير آن مى باشند، و بخاطر كرامت على در پيش
خدا او را بدست على ميدهم، و منادى از جانب خدا ندا ميكند اى محمد (ص) چه نيكو جديست جدت ابراهيم و چه نيكو برادرى است برادرت .... #ادامه_دارد
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۱
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۱
على (ع).
(۱) هنگامى كه خدا مرا بخواهد على را با من مى خواهد، و وقتى كه روى زانوانم بنشينم على هم با من روى زانوانش مى نشيند، و زمانى كه خدا مرا شفيع قرار دهد على را هم شفيع قرار مى دهد، و آنگاه كه سخن مرا اجابت مى كند سخن على را قبول مى نمايد، و به درستى كه او در همان مقام بر كليدهاى بهشت ياور من است.
اى فاطمه بپاخيز، بدرستى كه على و تابعان او فرداى قيامت نجات يافته و بخير و نيكى مى رسند.
و گفت: وقتى فاطمه نشسته بود، در آن هنگام پيامبر (ص) بسوى او آمده و نزدش نشست، و فرمود: اى فاطمه چه شده بر من كه ترا گريان و اندوهناك مى بينم؟
گفت: اى پدرم چرا گريه نكنم در حالى كه مى خواهى از من جدا شوى، پيامبر (ص) باو فرمود: اى فاطمه نبايد گريه كنى، و محزون باشى زيرا چاره اى از جدائى نيست.
گفت: گريه فاطمه (ع) سخت گرديد، سپس گفت: اى پدر كجا با تو ملاقات بنمايم؟ فرمود: بر بالاى تپه حمد ملاقات مى كنى، كه آنجا بر امتم شفاعت ميكنم، گفت: اى پدر اگر آنجا ملاقات نكردم، فرمود: نزد صراط ملاقات مى كنى، در حالى كه جبرئيل از طرف راست من و ميكائيل از طرف چپ، و اسرافيل گرفته از كمربندم، و فرشتهها پشت سرم، ندا مى كنم: اى پروردگار من امت من، امت من، حساب را بر آنان آسان فرما، سپس بسوى امتم از راست و چپ
نگاه مى كنم، و هر پيامبرى در آن روز بفكر خود بوده و مى گويد: خدايا خودم، خودم، و من مى گويم: خدايا امت من امت من.
پس نخستين كسى كه در روز قيامت بر من ملحق ميگردد تو و على و حسن و حسين ميباشيد، و خدا ميفرمايد: اى محمد بتحقيق امت تو اگر با گناهانى مانند
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۲
كوههاى سنگين و بزرگ بيايند از آنها مى بخشم، تا آنجا كه چيزى را بر من شريك قرار نداده و دشمن مرا دوست ندارند.
(۱) گفت: گفت: همان كه آن جوان اين سخن را از من شنيد، امر كرد بر من ده هزار درهم دادند، و سى تا لباس بر من پوشيد، سپس بمن گفت: تو از اهل كجائى؟
گفتم: از اهل كوفه، گفت: تو عربى هستى يا مولى؟ گفتم: بلكه عربى هستم، گفت: همان طور كه چشم مرا روشن كردى چشمت را روشن كردم، بعد بمن گفت: فردا در مسجد با پسران فلانى نزد من بيا و بترس از اينكه راه را گم نكنى، به پيش آن پير مرد رفتم در مسجد نشسته بود و انتظار مرا مى كشيد، وقتى كه مرا ديد پيشوازم نموده و گفت: پدر فلانى با تو چه كرد؟ گفتم: اين طور اين طور، گفت:
خدا او را جزاى خير بدهد، خدا ميان ما و آنان را در بهشت جمع كند، زمانى كه صبح كردم اى سليمان بر استر سوار شده شروع كردم برفتن راهى كه بر من توصيف كرده بودند، همان كه مقدار كمى رفتم راه بر من مشتبه شد، و اقامة نماز را در مسجد شنيدم، گفتم: قسم بخدا با اين مردم نماز ميخوانم، از استر
پياده شده به مسجد وارد شدم، مردى را ديدم كه اندام او مانند اندام رفيقم بود؛ از طرف راست او قرار گرفتم همان كه بركوع و سجود رفتيم ناگهان عمامه اش به پشت سر افتاد، بروى او نگاه كردم در آن هنگام ديدم روى آن مانند روى خوك و سرش و خلقتش و دستهايش و پاهايش مانند خوك بود، و ندانستم كه در نماز چه گفتم و چه طور نماز خواندم، در حالى كه در كار او فكر مى نمودم، و امام سلام نماز را گفت: و بروى من نگريسته و گفت: ديروز تو بسوى برادرم آمده بودى، و امر كرد براى تو به اين چنين و آن چنان؟ گفتم: بلى، از دستم گرفته مرا بلند نمود، وقتى كه اهل مسجد ما را ديدند از ما تبعيت كردند. همان كه بخانه رسيده گفت: اى پسر در را به بند و مگذار كسى وارد شود، سپس دستش را به پيراهن خود برده و او را از تن در آورد، در آن هنگام ديدم كه تن او مانند تن خوك بود.
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۳
(۱) گفتم: اى برادر اين چه حالى است كه در تو مى بينم؟ گفت: مؤذن قومى بودم هر روز صبحگاهى ميان اذان و اقامه هزار دفعه به على لعنت مى كردم، گفت: از مسجد بيرون آمدم و باين خانه وارد شدم در حالى كه روز جمعه بود، و من باو و فرزندان او چهار هزار دفعه لعنت كرده بودم، در آن حال بدكان تكيه زده و خوابيدم، در خواب ديدم مانند آنكه در بهشتم، پس متوجه شده ديدم على تكيه زده و حسن و حسين بهمديگر تكيه داده
با او هستند، و با خوشحالى و سرور بر اسبانى از نور سوار ميباشند، در آن هنگام من ديدم كه پيامبر خدا «ص» نشسته و حسن و حسين پيش او، و در دست حسن كاسه اى است، پيامبر (ص) به حسن فرمود: مرا سيراب كن، پس از آن آشاميد، و بعد بر حسين فرمود: پدرت را آب بده، آن هم آشاميد، سپس به حسن (ع) فرمود:..... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
سپس به حسن (ع) فرمود: اين مردم را آب بده، آنها هم آشاميدند، بعد فرمود: آب بده به اين مرد كه بدكان تكيه كرده است، پس حسن رخش را از من برگرداند، و گفت: اى بابا چطور او را سيراب بنمايم در حالى كه او در هر روز هزار بار به پدرم لعنت مى كند، و امروز چهار هزار بار لعنت نموده است، پيامبر (ص) فرمود؟ بر تو چه شده خدا به تو لعنت كند تو على را لعنت مى كنى، و برادرم را ناسزا مى گوئى؟
خدا بر تو لعنت كند به فرزندانم حسن و حسين ناسزا مى گوئى؟ سپس پيامبر (ص) آب دهانش را برخم انداخت، رخ و اندامم را پر كرد، در آن حال از خواب بيدار شدم، و محل آب دهن پيامبر را يافتم كه مسخ شده است همان طور كه مى بينى، و براى سئوال كنندگان حجت و آيه قرار گرفتم.
سپس فرمود: اى سليمان در فضائل على (ع) عجيبتر از اين دو حديث را شنيده ام؟ اى سليمان دوستى على ايمان، و دشمنى آن نفاق و دوروئى است، بجز مؤمن على را دوست نميدارد، و جز كافر او را دشمن نميدارد. گفتم: اى امير مؤمنان امان ميخواهم؟ گفت: براى تو امان است، گفت: گفتم: چه ميگوئى
در باره
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۴
كسى كه اينها را مى كشد، گفت: در آتش است و ترديد ندارم، گفتم: چه ميگوئى در باره كسى كه فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنان را بقتل برساند؟ گفت:
سرش را بزير انداخت بعد گفت: اى سليمان ملك نازاد است، و ليكن آنچه كه ميخواهى از فضائل على (ع) بگو، گفت: گفتم: كسى كه فرزندان او را بكشد در آتش است! عمرو بن عبيد گفت: راست گفتى اى سليمان واى بحال كسى كه فرزندان او را بكشد، منصور گفت: اى عمرو شهادت و گواهى ميدهم كه او در آتش است، عمرو گفت: و خبر داد بمن پيرمرد راستگو (يعنى حسن) از انس بدرستى كه هر كس فرزندان على را بكشد بوى بهشت را نمى بويد، گفت: پس ديدم كه ابو جعفر حالش منقلب شده و رويش را ترش كرده است، گفت: ما بيرون آمديم، ابو جعفر گفت: اگر عمرو موقعيت و مقامى نزد منصور نداشت سليمان بيرون در نمى آمد مگر آنكه كشته مى شد.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#گزیده_دایره_المعارف_تهاویل_الربیع🔹🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
#صلح امام #حسن (علیه السلام) و #قیام امام #حسین (علیه السلام) 🌸🌺
براهل بصیرت و به کسانی که به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ایمان دارند روشن است که ائمه طاهرین علیهم السّلام، خلفای نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) میباشند وسرچشمه علومشان علم محمدی (صلی الله علیه و آله) است و جای تردید نیست که علم آن حضرت دانشی بود که بدون این که در محضر بشری به عنوان شاگردی بنشیند، خداوند متعال تعلیمش داده بود. [۲]
نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بنابراین هر کاری را که ائمه طاهرین انجام داده اند; مسبوق به تعلیمی از طرف حضرت حق بوده است پس اگر روزی فلسفه وحکمت بعضی از کارهای ائمه دین را درک ننماییم، باید تصدیق کنیم که قصور از ناحیه درک خود ماست.
در«ناسخ التواریخ» است که مینویسد که روزی سلمان فارسی خدمت مولی الموحدین امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کرد یا علی; تو با این نیرو و قدرتی که داری، چرا از گرفتن حق خویش خودداری کردی؟ امام در جواب فرمود: همی خواهی بر اسرار اهل بیت مطلع شوی؟ [۳]
در جائیکه مثل سلمان فارسی که از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و غیر از اهل بیت آن حضرت کسی به مرتبه علمی وعملی او نرسیده نتواند حامل اسرار اهل بیت باشد. ما با این بضاعت قلیل وکمی معلومات چطور میتوانیم با انگشتان فکر پرده از روی اسرار الهی برداریم؟ در روایت وارد است که دستورالعمل هر یکی از ائمه از طرف خدا به وسیله پیغمبر گرامیش به آنها رسیده بود وهر یکی در زمان خود، طبق همان دستورالعمل کارها را انجام میداد. تازه همه این حرفها درجائی است که مطلب مشکل باشد ونتوانیم با مراجعه به کتابها چیزی به دست بیاوریم خوشبختانه حکمت اکثر کارهای آنان برای کسانی که از جریانات تاریخشان مطلع باشند نیک هویدا است.
به عنوان نمونه باید گفت: امام حسین (علیه السلام) وقتی قیام نمود که بعد از فوت معاویه (شب پانزدهم رجب سال شصتم هجرت) هزاران نامه از اهل کوفه خدمت آن حضرت رسید، و مضمون همه آنها با عبارات مختلف این بود. که ای فرزند عزیز رسول (صلی الله علیه و آله)! برای ما امام و پیشوای صالحی نیست وکسی را غیر از شما که لیاقت این مقام را داشته باشد، سراغ نداریم و تقاضا میکنیم که به کوفه (محل حکومت و خلافت پدر عزیزتان) تشریف بیاورید تا از فیض حضور و حکمفرمایی آن سرور دلها منور و چشمها به جمال مبارک روشن شود. [۱]
حسین (علیه السلام) برای اینکه مبادا در واقع از مسؤلیت سنگینی شانه خالی کند پسر عموی خویش مسلم بن عقیل را همراه نامه ای به کوفه فرستاد، و در آن نامه مرقوم فرمود که کاغذهای بی شماری از شما مردم کوفه به من رسید و حاصل جمیع آنها این بود که امامی ندارید و از من خواسته اید که به زودی نزد شما بیایم شاید حق تعالی شما را به برکت من بر حق هدایت کند، اینک، برادر و پسر عموی وثقه اهل بیت خویش مسلم
بن عقیل را به سوی شما فرستادم اگر بنویسد که عمل و رأی دانایان و اشراف شما مطابق آن چیزی است که در نامهها درج گردیده است به زودی به سوی شما خواهم آمد.
مسلم کاغذ را گرفته پس از کشیدن رنجهای فراوان در آن سفر عجیب خود وارد کوفه شد، مردم کوفه استقبال گرمی از او به عمل آورده و به عنوان این که او نماینده حضرت ابی عبدالله حسین (علیه السلام) است هیجده هزار نفر بیعت کردند. مسلم نامه ای بدین مضمون خدمت آن حضرت نوشت: اما بعد, تا کنون هیجده هزار نفر به بیعت شما در آمده اند اگر متوجه این صوب بشوید مناسب است.
حضرت ابی عبدالله به طرف کوفه حرکت کرد، در منزل ثعلبیه خبر شهادت مسلم را شنیده روی به اولاد عقیل کرده و فرمود: حالا که جریان این جور شد آیا صلاح است که از این سفر منصرف شویم؟ اولاد عقیل در جواب گفتند: سوگند به خدا ما حاضر به مراجعت نیستیم...... #ادامه_دارد
📚منابع:
[۲]: . سوره ۶۳، آیه ۲.
[۳]: . ناسخ جلد اول امام حسن، ص ۲۱۷.
[۱]: . برای نمونه ترجمه دو نامه از نامههای اهل کوفه درج میگردد. اول: بسم الله الرحمن الرحیم، این عریضه ای است به خدمت حسین ابن علی (علیه السلام) از شیعیان و فدویان آن حضرت، اما بعد بزودی خود را به دوستان و هواخواهان خویش برسان که همه مردم این شهر منتظر قدوم شریف تو بوده و بغیر تو نظری ندارند البته شتاب فرموده و تعجیل تمام خود را به این مشتاقان برسان. نامه دوم اما بعد صحراها سبز شده و میوهها رسیده اگر به سوی ما تشریف بیاورید لشگر بسیاری از برای یاری شما حاضر بوده و شب و روز به انتظار مقدم شریف شما بسر میبرند.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#گزیده_دایره_المعارف_تهاویل_الربیع🔹🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
#صلح امام #حسن (علیه السلام) و #قیام امام #حسین (علیه السلام) 🌸🌺
اولاد عقیل در جواب گفتند: سوگند به خدا ما حاضر به مراجعت نیستیم باید یا خون مسلم را از اهل کوفه بگیریم و یا از آن شربتی که مسلم نوشید ما هم بخوریم، آن وقت امام فرمود: بعد از اینها در زندگی دنیا خیری نیست، [۱]
هنوز از این گفتگو چیزی نگذشته بود که سپاه ابن زیاد رسیده و حضرتش را مجبور به توقف در کربلا نمودند و در نتیجه جریان عاشورا پیش آمد که در کتابهای تاریخ مفصلاً مذکور است.
* * *
حالا ملاحظه کنید و ببینید که اگر کس دیگری جای آن حضرت بود چاره ای غیر از جنگ داشت؟ و اگر امام حسن (علیه السلام) در چنین میدانی گیر میکرد قیام نمی نمود؟
انشاء الله وقتی که جریان تاریخی امام حسن (علیه السلام) را مطالعه کردید، تصدیق خواهید فرمود که سالار شهیدان حضرت ابی عبدالله حسین (علیه السلام) هم اگر جای برادر بزرگوارش بود مصلحت مسلمانان را در صلح میدید.
شاید بعضی از اشخاصی که از تاریخ بی اطلاع هستند خیال کنند که نعوذ بالله امام حسن (علیه السلام) به اندازه برادر عزیزش حضرت حسین (علیه السلام) شجاعت نداشت و گرنه او هم قیام میکرد! جواب این توهم ولو این که در آخر بحث تاریخی مفصلاً خواهد
آمد، به طور
خلاصه آن است که: باید این گونه کوته نظران را حالی کرد که بدون تعارف مفهوم امامت و معنی امام را نفهمیده اند، اگر اطلاع داشته باشند و بدانند که امامت مثل نبوت کما این که در علم کلام ثابت شده است یک ریاست الهی است و شخص امام مثل شخص پیغمبر میباید دارای جمیع صفات کمالیه باشد، هیچ وقت این گونه توهمات از قلبشان خطور نمی کند و آن وقت میفهمند که هر کاری را که امام میکند عین صلاح است.
مثلاً حضرت ابی عبدالله حسین (علیه السلام) در سال پنجاهم هجری (سال شهادت برادر بزرگوارش امام
حسن (علیه السلام) به مقام شامخ امامت ظاهری رسید و سال شصت و یکم قیام نمود، اگر قیام کردن در هر وقتی مصلحت داشت چرا پس آن حضرت این مدت را ساکت نشست، حتی مردم عراق پس از شهادت امام حسن (علیه السلام) خدمت آن سرور نامه نوشته و اظهار کردند که ما حاضریم معاویه را از حکومت عزل کرده و با شما بیعت کنیم؟ [۱] ولی امام قبول نکرده و آنان را امر به صبر نمود، مگر همان عراقیها نبودند که بعد از فوت معاویه وقتی که نامه خدمت آن حضرت نوشتند امام به ندای ایشان لبیک گفته و پسر عموی خویش را برای اخذ بیعت به کوفه روانه ساخت! مگر حسین (علیه السلام) سال شصت ویک همان حسین سال پنجاهم نبود؟ پس معلوم میشود که هر کاری در هر وقت صلاح نیست.
و علت قیام آن حضرت در سال شصت و یک و سکوت او تا آن سال واضح است؛ زیرا که معاویه هر چند که ذاتش خبیث بوده اما تا ممکن بود ظواهر را حفظ میکرد مثلاً امام حسن (علیه السلام) را به وسلیه همسر بی وفایش جعده دختر اشعث شهید کرد اما از بس که شیطان بود اکثریت مردم نفهمیدند که فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را معاویه شهید کرده است، ولی یزید بر خلاف پدرش آشکارا به احکام دین پشت پازده شراب خواری، زنا با محارم، و سگ بازی و قمار بازی از کارهای عادی آن پلید بود، در عرض سه سال خلافت خود کارهایی را انجام داد که نه تنها در عالم اسلام بلکه در دنیا سابقه نداشت اگر بخواهیم در این زمینه قلم فرسایی کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
شگفتا که با این همه جنایات و خرابکاریها باز با لقب امیرالمؤمنین ملقب میشد و یک عده از مردم خیال میکردند که کارهای او مطابق برنامه اسلام است.
حسین (علیه السلام) چون دید که اگردم نزند و سکوت اختیار کند یک دفعه درخت اسلام خشکیده و زحمات جد بزرگوار و پدر عزیز و برادر گرامیش به هدر خواهد رفت، لذا با قیام و شهادت خود آب تازه ای به آن درخت پژمرده داد که از برکت همان آبیاری تا روز قیامت انشاء الله سبز و خرم خواهد بود.
در خاتمه این بحث بد نیست که فرمایش پیغمبر گرامی اسلام را بشنوید که در حالی که اشاره به امام حسن و حسین میکرد فرمود: انهما امامان قاما او قعدا: معنی ظاهری حدیث این است که این دو نور دیده من، هر دو تا امامند خواه قیام کنند یا نکنند ولکن اگر قدری در فهم حدیث فکر کرده و قدمی به طرف ماوراء ظاهر آن برداریم، خواهیم دید که آن حضرت با چشم حق بین خود اوضاع زمان این دو امام را دیده و میفرماید: که یکی از این دو فرزند من طبق وظیفه خود قیام کرده و دیگری وظیفه اش سکوت است و یا این که هر یکی از این دو فرزند من در قسمتی از عمر خود ساکت شده ودر قسمت دیگر آن قیام خواهد کرد (حسن در اول امامت و حسین در آخر عمر قیام خواهند کرد) و در جمیع این حالات امام هستند و بر احدی مخالفتشان جایز نیست.
----------
📚منابع:
[۱]: . ذریعه النجاه، ص ۵۵.
[۱]: . ارشاد مفید، ص ۱۷۹.
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
#مومن_در_هزار_حدیث🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
#آمدن_مؤمنان🌼🍂🍂
کلمه "حلبتین" به ضم و فتح فاء الفعل (حرف حاء) قرایت شده چنان چه در کتاب "النهایه" آمده است.
۳/۱۱۴- الكليني، هَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَحْفُوظٍ عَنْ أَبِی اَلْمَغْرَاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: ﴿لَیْسَ شَیْءٌ أَنْکَی لِإِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ مِنْ زِیَارَهِ
اَلْإِخْوَانِ فِی اَللَّهِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ قَالَ وَ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَیْنِ یَلْتَقِیَانِ فَیَذْکُرَانِ اَللَّهَ ثُمَّ یَذْکُرَانِ فَضْلَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ، فَلاَ یَبْقَی عَلَی وَجْهِ إِبْلِیسَ مُضْغَهُ لَحْمٍ إِلاَّ تُخَدِّدُ حَتَّی إِنَّ رُوحَهُ لَتَسْتَغِیثُ مِنْ شِدَّهِ مَا یَجِدُ مِنَ اَلْأَلَمِ فَتُحِسُّ مَلاَئِکَهُ اَلسَّمَاءِ وَ خُزَّانُ اَلْجِنَانِ فَیَلْعَنُونَهُ حَتَّی لاَ یَبْقَی مَلَکٌ مُقَرَّبٌ إِلاَّ لَعَنَهُ فَیَقَعُ خَاسِئاً حَسِیراً مَدْحُوراً﴾ [۱]
ابي المغرا گوید: شنیدم امام کاظم علیه السلام میفرمود: برای شیطان و سپاهیانش چیزی کوبنده تر از دید و بازدید بین مؤمنان نیست فرمود وقتی مؤمنان در ملاقات خود یاد خدا کرده و فضایل ما اهل بیت علیهم السلام را متذکر میشوند (و شیطان هم نظاره گر است) پس هر چه گوشت در صورت شیطان است فرو میریزد به طوری که از درد به خود پیچیده و فریاد استغاثه اش بلند میشود این جاست که ملائکه آسمان و دربانان بهشت با شنیدن فریاد او لعنتش میکنند و این لعن را همه فرشتگان مقرب نیز میگویند سپس شیطان وامانده و رنجور و مطرود میگردد.
می گویم: در نسخه خطی ما از کافی عبارت "انکالا من ابلیس" به عنوان نسخه بدل ضبط شده و نیز "شدَّة" - با تای گرد - طبق نوشتار در حدیث آمده، ولی در نسخه چاپی "شدَّه" - با ضمیر - مرقوم شده که گویا ضبط اول صحیح باشد. و اما عبارت "ّأنکی" چنان چه در " النهایه" نیز آمده گویند: نَکَيتُ في العدوّ أنكى نكاية فأنا ناكٍ زمانى بکار میرود که در بین جمعی جراحت و کشتار به قدری افزایش داشته باشد که به سستی و ضعف کشیده شوند و نيز المُضغَة: مقدار گوشتی است که جویده شود و تخدّد گوشت بدنش از لاغری سست و متشنّج شد المُتخدّد لاغر و ناتوان خاسِئا: خَسَاتُ الكَلبَ خَسأ: او را دور کردم و از خود راندم. حَسیرا: خسته و فرومانده مَدحُورا: الدَّحر والدُّحُور: راندن و دور کردن.
۴/۱۱۵- الكليني، عن محمّد بن يحيى، عن محمّد بن الحسين، عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع، عن صالح بن عقبة عن يزيد بن عبدالملك عن أبي عبد الله علیه السلام قال: ﴿تَزاوَرُوا فإنَّ فی زِیارتِکُم إحیاءً لقُلوُبِکُمْ، و ذِکْراً لأَحادیثنا، وَ أحادیثُنا تُعَطِّفُ بَعْضَکُم عَلی بَعْضٍ، فَإنْ أخَذْتُم بِها
رَشَدْتُم وَ نَجَوتُم، وَ إن تَرَکْتُموُها ضَلَلْتُم و هَلَکْتُمْ، فَخُذُوا بِها وَ أنَا بِنَجاتِکُم زَعِیمٌ﴾ [۱]
امام صادق علیه السلام فرمود: به ملاقات همدیگر بروید که باعث زنده دلی شما و یادآور سخنان ما اهل بیت علیهم السلام است و سخنان ما موجب عطوفت و مهربانی بین شماست پس رشد و نجات شما در گرو عمل به آن هاست و گمراهی و هلاکتان در گرو ترک آن هاست پس دنبال عمل به آنها باشید که در این صورت من ضامن نجات شمایم.
۵/۱۱۶- الصدوق في حديث وَصِیَّهِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ العليّ علیه السلام: ﴿یا عَلِیُّ، ثَلاثُ فَرَحاتٍ لِلمُؤمِنِ فِی الدُّنیا: لِقاءُ الإِخوانِ، و تَفطیرُ الصّائِمِ، وَالتَّهَجُّدُ مِن آخِرِ اللَّیلِ﴾ [۲]
در توصیههای رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده: علی جان! مؤمنان در دنیا سه دلخوشی دارند: ۱) ملاقات و دیدار یکدیگر ۲) افطاری دادن به روزه دار ۳) تهجّد و مناجات در دل شب.
۶/۱۱۷- الصدوق رَفَعَهُ إلى أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام أنّه قال: ﴿تَجْلسُونَ و تُحَدِّثُونَ قَال: قُلتُ: نَعَمْ جُعِلتُ فِدَاكَ، قَال: قَال: تِلكَ المَجَالسُ أُحِبُّهَا فَأَحْيُوا أَمْرَنَا، يَا فُضَيْل فَرَحِمَ اللهُ مَنْ أَحْيَا أَمْرَنَا، يَا فُضَيْل مَنْ ذَكَرَنَا أَوْ ذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ مِثْل جَنَاحِ الذُّبَابِ غَفَرَ اللهُ ذُنُوبَهُ ولوْ كَانَتْ أَكْثَرَ مِنْ زَبَدِ البَحْرِ﴾...... #ادامه_دارد
----------
📚منابع:
[۱]: الكافي، ج ۲، ص ۱۸۸؛ و نقل عنه في جامع أحاديث الشيعة، ج ۱۶، ص ۳۵.
[۱]: الكافي، ج ۲، ص ۱۸۶؛ و نقل عنه في جامع أحاديث الشيعة، ج۱۶، ص۳۶.
[۲]: الفقيه، ج ۴، ص ۳۶۰؛ و نقل عنه في جامع أحاديث الشيعة، ج۱۶، ص ۳۲.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫