🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 در از و قسمتى از مستجاب على عليه السّلام 🔹▪️▪️▪️ (۲)📚 [فخر رازى در تفسير كبير] در ذيل آيه شريفه أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً؛ آيا مى پندارى كه سرانجام اصحاب كهف و اصحاب رقيم از آيات و نشانه هاى ما شگفت آميزتر است. مى نويسد: در روايت آمده است، يكى از محبّان و ارادتمندان على عليه السّلام كه بنده سياه چهره اى بود، دزدى كرد. او را به جرم اينكه دزدى كرده است بحضور على عليه السّلام آوردند. حضرت على عليه السّلام از وى پرسيد: آيا دزدى كرده اى؟ گفت: آرى، يا امير المؤمنين! حضرت على عليه السّلام دستور داد دست او را به جرم دزدى جدا كردند. آن شخص از حضور حضرت على عليه السّلام مرخص شد و در راه به «سلمان فارسى» و «ابن الكرا» «۱» رسيد. «ابن الكرا» پرسيد: چه كسى دست تو را قطع كرده است؟ در پاسخ گفت: دست _________ _ (۱) ممكن است بجاى «ابن الكوا»، «ابن الكرا» ضبط شده باشد و در هر حال از ظاهر آن خبر بدست مى آيد كه اين پيشآمد، در موقعى بوده كه على عليه السّلام به خلافت ظاهرى نرسيده بود و اين هم به گواهى آنست كه در زمان زندگى «سلمان» اتفاق افتاده است. (مؤلف) مرا امير مؤمنان، يعسوب مسلمانان، داماد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و همسر بتول، قطع كرده است!! «ابن الكرا» گفت: شگفت اينجاست كه او دست تو را بريده و او را مدح و ثناء مى گوئى! وى در پاسخ گفت: چرا از وى سپاسگزارى ننمايم، چرا كه او دست مرا به بر حق بريد و مرا ازآتش دوزخ رهائى بخشيد. «سلمان» كه شاهد گفتگوى اين دو بود، در هنگام شرفيابى بحضور حضرت على عليه السّلام، جريان را به عرض مبارك تقديم داشت. حضرت على عليه السّلام آن بنده سياه چهره را بحضور طلبيد و دست مباركش را روى بند دست او گذاشت و آنرا با پارچه اى بست و دعاهائى خواند. در اين هنگام، ندائى از آسمان به گوش رسيد كه يا على! دست از روى دست او بردار. هنگامى كه دست از روى دستش برداشت، حضّار مشاهده كردند كه دستش در اثر دعاى على عليه السّلام به اذن خدا، به حالت اول درآمده و شفا يافته است! (۱) [📚تاريخ بغداد خطيب بغدادى ۷/ ۵۶] به سند خود، از حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من فرمود: يا على! بر ناقه من سوار شو و بسوى يمن حركت كن، هنگامى كه وارد «عقبه افيق» شدى و بر بالاى آن قرار گرفتى، مى بينى كه مردمى بسوى تو مى آيند و تصميم دارند بر تو بشورند و تو را از پاى در آورند، بگو «اى سنگ و كلوخ، اى درخت! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به شما سلام مى رساند! » على عليه السّلام گفته است كه به فرمان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عازم يمن شدم ودر مسير خود به «عقبه افيق» رسيدم، به مجرديكه بر فراز آن عقبه قرار گرفتم، همانطور كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرموده بود، گفتم: اى سنگ، اى كلوخ، اى درخت! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، به شما درود مى فرستد. در اين هنگام اضطراب شديدى در عقبه بوجود آمد و همگان گفتند: درود خدا بر رسول او، و بر تو يا على! آن مردم از تصميمى كه داشتند صرف نظر كرده و در حالى كه اسلام اختيار كرده بودند با من روبرو شدند. (۲) [📚الرياض النضرة محب طبرى ۲/۲۲۲] از «ابوذر» روايت كرده است كه گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا گسيل داشت تا على عليه السّلام را بحضور حضرتش بخوانم. به اين منظور به خانه حضرت على عليه السّلام رفتم. او را به بيرون از خانه خواندم، پاسخى نداد. بازگشتم و جريان را به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشتم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: باز گرد و على را كه در خانه است بسوى من بخوان. براى بار دوّم، به خانه آن حضرت رفتم و او را به خارج از خانه دعوت كردم، در اين حال صداى آسياى دستى كه به آرد كردن مشغول بود، بگوشم رسيد. از شكاف در نگاه كردم ديدم آسيا به كار خود مشغول است و كسى آنرا حركت نمى دهد. در همين موقع، على عليه السّلام را صدا كردم و ايشان پاسخ مرا داد و با كمال خوشروئى از خانه بيرون آمد. گفتم: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تو را بسوى خويش مى خواند. على عليه السّلام با سرعت بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شتافت. پس از ورود بحضور مبارك، من به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى نگريستم ...... فقط با ذکر کانال ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫