شکستنی سحر طالع پور اثاث کشی همیشه سخت است مخصوصا وقتی دست تنها باشیم. وقتی برای بار سوم در طول دو سال مجبور به تعویض خانه شدیم به پیشنهاد همسرم با یک شرکت خدماتی تماس گرفتم تا یک کارگر خانم در جمع وجور کردن وسایل کمکم کند. مخصوصا برای محتویات کابینت ها که هم حساس است وهم وقت گیر. با دقت دانه دانه ظرف های چینی و بلور را روزنامه پیچ می کردیم و در کارتون های محکم می گذاشتیم. دست آخر با ماژیک قرمز روی کارتون ها می نوشتم: شکستنی! با احتیاط حمل شود. کار آشپزخانه که تمام شد رفتیم سراغ بوفه که یک آن حواس خانم کارگر پرت شد و شیرین خوری گران قیمتی از دستش لیز خورد روی سرامیک و دقیقا دو نصف شد. بنده خدا با ناراحتی و شرمندگی مدام می گفت: ببخشید! از نگاهش می خواندم که دوست دارد از زبان من بشنود، فدای سرت، قضا و بلا بود ولی خدا ببخشد مرا، هیچ چیز نگفتم. شب که شد من بودم و کلی کارتون که روی آن ها نوشته بود شکستنی. یاد اتفاقات روزی که گذشت و نگاه معصوم آن خانم افتادم با خودم گفتم: دل هم شکستنی است اگر او ناغافل ظرف چینی من را شکست من عامدانه بلور قلبش را شکستم. دل ظرف محبت خداست اگر شکست لنگه اش در هیچ بازاری پیدا نمی شود، کاش بیشتر مراقب باشم، کاش بیشتر احتیاط کنم. دل مرنجان که ز هر دل به خدا راهی هست، هرکه را هیچ به کف نیست به دل آهی هست. @zane_ruz ارتباط با ادمین: @zaneruz97