#در_جستجوی_حقیقت
عدم امکان جمعِ دین، عرفان و فلسفه
در نظر علامه طباطبایی
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (المیزان»، جلد 5، صفحه 282-283، چاپ دوم (1390ق)، (سوره ی مائده، تفسیر آیات 15-19)) مطلب مهمی می آورند که به عنوان استاد مسلم #فلسفه و #عرفان مصطلح که شاگردن متعددی در این دو زمینه داشته اند و البته آشنای با روایات و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام نیز بوده اند جایگاه سخن را افزون می سازد:
... بنا بر آنچه گفتیم، راه معرفت و جستجوی حقایق و کشف آن ها سه دسته شد:
ظواهر بیانات دینی، و بحث عقلی فلسفی، و- تصفیه ی نفس.
هر یک از این سه راه را طایفه ای از مسلمین پیموده اند و میان این سه همواره کشمکش و حمله و درگیری بوده است و جمع کردن میان این سه طایفه محال است، مانند تغییر زوایای مثلث، که (180 درجه می باشد و) اگر بر یکی از آن ها بیفزایی بناچار از دو زاویه ی دیگر کاسته ای و به عکس.
در تفسیر قرآن نیز اختلاف فاحشی میان مفسران، برپایه ی اختلاف مشرب علمی آنان وجود دارد، به این معنی که در غالب موارد، نظر علمی (فلسفی یا عرفانی)، بر قرآن حمل (تحمیل) شده است و نه عکس آن، مگر در جاهایی شاذ و اندک. و تو دانستی که قرآن، هر چه از طرق معرفت، حق و درست است تصدیق می کند و حاشا از ساحت قرآن که باطن آن حق باشد و ظاهر آن موافق باطن نباشد. و حاشا که حقی – ظاهر یا باطن- وجود داشته باشد و برهان حق و صحیح، آن را رد و نقض کند.
برای همین [اختلاف غیر قابل رفع] است که جمعی از علما، با استفاده از سرمایه ی علمی خویش، با همه ی اختلاف مشرب، درصدد بر آمدند تا میان ظواهر و بیانات دینی و مطالب عرفانی توافق برقرار کنند، مانند: «ابن عربی» و «عبدالرّزاق کاشانی» و «ابن فهد» و «شهید ثانی» و «فیض کاشانی»؛ (مرحوم محمدرضا حکیمی در ذیل این سخن مرحوم علامه طباطبایی می نویسد: این نظر میتواند مؤدای همان سخن شیخ انصاری باشد در آغاز کتاب رسائل و در مبحث قطع که: برهانی عقلی و قطعی بر خلاف هیچ یک از ظواهر شرعی نداریم و دیده نشده است. این سخن با ضمیمه شدن سخن اول که جمع میا فلسفه و عرفان و قرآن از محالات ابدی است برساند که در آن دو مشرب مطلبی حق و قطعی وجود ندارد وگر نه انطباق حق با حق محال نیست؛ خوب تأمل شود. (حکیمی، محمدرضا. (بهار1388). الهیات الهی و الهیات بشری (نظرها). قم: دلیل ما. صفحه ی 713))
جمعی دیگر خواستند میان فلسفه و عرفان توافق برقرار سازند، مانند «ابونصرفارابی» و «شیخ سهروردی» - صاحب حکمت اشراق- و «شیخ صائن الدّین محمّد ترُکه»؛ گروهی دیگر خواستند میان ظواهر و بیانات دینی [وحی] و فلسفه جمع کنند، مانند «قاضی سعید (قمی)» و برخی دیگر؛ و دیگرانی خواستند میان همه ی این مشرب ها [دین، فسلفه و عرفان]، توافق پدید آورند، مانند «ابن سینا» در تفاسیری که نوشته است و دیگر کتاب هایش، و «صدرالمتألّهین شیرازی» در کتاب ها و رساله های خود، و نیز عده ای که پس از ملاصدرا آمده اند.
و با وجود همه ی این تلاش ها، اختلاف ریشه دار(میان این سه مشرب و سه مکتب) همچنان باقی است و این کوشش های بسیار درباره ی ریشه کن کردن اختلاف، و در کار خاموش کردن آتش اختلاف ثمری نداده است جز هر چه بیشتر شعله ور ساختن آن آتش، بطوری که «أَلفَیتَ کلَّ تَمیمۀٍ لا تَنفَعُ = چنان می یابی که دیگر هیچ بازوبندی [دعایی] برای این درد (مرگ)، سودمند نیست [و اختلاف- مانند محالات ریاضی و ابدی – همچنان به حال خود باقی است، و باقی خواهد بود]».... (مثالهایی که زدهاند (زوایای مثلث یا علاج مرگ) هر دو از محالات ابدی هستند پس جمع میان فلسفه و عرفان و قرآن نیز همین گونه ابدی است و با وجود این بزرگانی که تاکنون آمدهاند و کوشیدهاند و نتیجه ی عکس گرفتهاند کدام منظومه خوانی میخواهد پس از این، این کار ذاتاً محال را انجام دهد؟ و امر آسمانی و امر زمینی را به هم بدوزد؟ (حکیمی، محمدرضا. (بهار1388). الهیات الهی و الهیات بشری (نظرها). قم: دلیل ما. صفحه ی 714))
http://sm-kheradmand.com