📚رمان مذهبی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#قسمت_بیستم
•°•°•°•
بابا با صورتی قرمز نگاهم کرد معلوم بود خیلی عصبیه و مامانم با چِش و ابرو اشاره میکرد که ساکت باش.
جمع توی سکوت فرا رفت...
مشغول چای خوردن شدن و بعدم رفتن...
.
بابا انگشت اشاره اشو سمتم گرفت و گفت:
_بهت گفته باشم نیلوفر! باید باکیوان ازدواج کنی!
این بحثیه که دوهفته تمام مهمون خونه ماست...
بازهم مثل همیشه بغض کردم و گفتم:
+ سرم زیر تیغم بره بااون پسره الدنگ ازدواج نمیکنم!
بابا خیز برداشت سمتم که مامان پرید جلوش:
_چکار میکنی بهروز؟
برو رو مبل بشین خودم باهاش صحبت میکنم...
و دست منو کشید و برد تو اتاق.
_ببین نیلوفر
کیوان پسره خیلی خوبیه
هم پولداره
هم مهندسه
هم خونواده داره
از برخوردشم معلومه که اخلاقش عالیه
دلیل نه گفتنت چیه؟
به چشماش نگاه کردم و گفتم:
+دلیلیش اینه که من کس دیگه ای رو دوست دارم...من نمیتونم با این پسرهِ ی ... زندگی کنم!
مامان تورو خدا منو بدبخت نکنید!
مامان عصبی شد:
_فکر اینکه منو بابات بذاریم بااون پسره ریش و سیبیل ازدواج کنی و از سرت به کل بیرون کن.
تو باید با کیوان ازدواج کنی!
باید!
وسلام!
و در اتاق رو
بهم کوبید...
.
⬅ ادامه دارد...
✍نویسنده: باران صابری
💎 #سلام_امام_زمانم
💎السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💎 یا اباصالحَ المَهدي
💎 یا خلیفةَالرَّحمن
💎 و یا شریڪَ القران
💎ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
💎 سیِّدے و مَولاے
💎ْ الاَمان الاَمان
☀️روزتون مَهدوي☀️
💝توصیف مومنان
#نهج_البلاغه
🌸لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ، وَ لاَ الْمَذَايِيعِ الْبُذُرِأُولَئِکَ يَفْتَحُ اللهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ، وَ يَکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ
🔹آنها (مومنان )نه فتنه انگیزند و اهل فساد ، و نه سخنان دیگران و زشتی این و آن را به مردم رسانند.آنها کسانى هستند که خداوند درهاى رحمتش را به رويشان مى گشايد، و سختى ها و مشکلات را از آنان برطرف مى سازد!»
📚 #خطبه ۱۰۳
+ وَمَنْ يَنْظُرْ بِعَيْنِ القَلْبِ يُبْصِرْ
جَمَالاً لَيْسَ تُبْصِرُهُ العُيُوْنُ...
هرکه با چشم قلب نگاه کند ، زیبایی ای را می بیند که چشمها آنرا نمی بیند
🌺❤️✨