فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیمای تربیتی سوره علق به مدت دو دقیقه
صلّاللّهعلیکَ
یاعليّبنِموسيالرضاالمرتضي
علیکالافالتّحیةِوالثّناء ...
🕊امروز بیست و سوّم ذی القعده
روز زیارتی مخصوص
آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام
از نزدیک و دور 🕊🍃
#چهارشنبههایرضوی
🦋
🔸باید از تمام لحظات خالی از «نشاط و لذت» استغفار کنیم!
🔸نشاط حقیقی، نشاطی است که به ما قدرت بدهد
🌼 راههای رسیدن به #حال_خوش_معنوی و نشاط زندگی (ج۲)
🔻 نیاز ما به نشاط و سرزندگی برای داشتن یک زندگی خوب، خیلی بیشتر از آن مقداری است که مردم معمولاً به آن قانعند. مردم فقط وقتی خیلی از نشاط فاصله میگیرند و افسرده میشوند، گله میکنند و دنبال نشاط میروند.
🔻 باید انتظارمان را از لذت و نشاط در زندگی بالا ببریم و به کم قانع نشویم. ما دنبال لذت و نشاط سطحی و موقتی که با رقص و پایکوبی تأمین میشود و افسردگی به دنبالش میآید نیستیم، ما دنبال سرور و لذتی هستیم که به ما قدرت و نشاط دائم بدهد.
🔻 نشاط و شادی حقیقی، آن حالتِ روحی مثبتی است که به انسان انرژی و قدرت بدهد و انسان را به اوج تعادل برساند و قدرت انسان برای انجام کارهای سخت و دقیق را زیاد کند. نشاط و قدرت حقیقی یعنی انسان بتواند برای انجام کارهایش، همۀ استعدادهایش را بهکار بگیرد.
🔻 دین میخواهد آدم را به جایی برساند که از سادهترین رفتارهایش، بالاترین نور و انرژی را کسب کند؛ حتی کار سادهای مثل جارو کردن خانه... و این نیاز به نشاط حقیقی دارد.
🔻 امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: مؤمن دائماً نشاط دارد (کافی/ ۲ /۲۳۰) متأسفانه ما خیلی از لحظات زندگیمان را با انگیزۀ پایین و بدون لذت و نشاط سپری میکنیم؛ یکی از گناهانی که باید خیلی بهخاطرش استغفار کنیم، همین لحظات است!
👤علیرضا پناهیان
🚩مسجد امامصادق(ع) - ۹۶.۳.۷
#حال_خوش_معنوی
✨توصیه های ناب آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (علیه السلام ):
🌷زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا(ع) اذن دخول میطلبید و میگویید: « أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟ » به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت(ع) به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهدا (ع) گریه است، اگر اشک آمد امام حسین(ع) اذن دخول دادهاند و وارد شوید.
🌷زیارت امام رضا (ع) از زیارت امام حسین(ع) بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین(ع) میروند. ولی فقط شیعیان اثنیعشری به زیارت حضرت امام رضا (ع) میآیند.
#روز_زیارتی
#راه_روشن
🌹امام سجاد علیه السلام فرمودند:
🔺عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ:
الْوَرَعُ فِی الْخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ؛
🔻مؤمن پنج نشانه دارد:
پرهیزکاری در خلوت،
صدقه در هنگام نداری،
صبر در هنگام مصیبت،
بردباری هنگام غضب
و راستگویی در زمان ترس.
📚 بحارالانوار، ج۶۴، ص۲۹۳
#راه_روشن
🌹امام خمینی (ره):
🔺یک عده معدود #جنایتکار، آن جنایتکاری که اگر وجودش محفوظ میماند مثل یک غده سرطانی جامعه را فاسد میکرد، این عده معدود را وقتی که دادگاههای اسلامی حکم به اعدام کرد و اعدام کرد، سر و صدا از اطراف بلند شد: ما را به عنوان هیتلر خواندند!
🔺ما را به عنوان [دیکتاتور] خواندند. قضیه را میدانند؛ لکن دنبال ایناند که یک چیزی از ما پیدا بکنند یکی را هزار تایش بکنند. و ما باید مراقب باشیم.
۱۳۵۸/۰۴/۱۲
#راه_روشن
🌹امام خامنهای:
🔺رفتار زشت مستکبران و قلدران، ميتواند براي انسانهاي نيکخواه، درسعبرت باشد. اقتدار، با اخلاق، مشت قدرتمند، در کنار دلِ رحيم و مهربان؛ اعمال قدرت در مقابل قانونشکن، و نرمش و مهرباني و رفتار نيک در مقابل مردمي که محتاج امنيتند و از قانونشکني رنج ميبرند. جامعهي بزرگ و سرافراز و رشيد ملت ايران، جامعهيي متمايل به صواب، متمايل به کار نيک، متمايل به رفتار صحيح و قانوني است. قانونشکنها معدودند؛ انگشتشمارند. برخورد با قانونشکن، برخورد با جنايتکار، برخورد با سلول بيمار اين پيکر سالم، بايستي با قاطعيت انجام بگيرد؛ اما در مقابلِ تودهي عظيم مردم مؤمن و مؤدب و بااخلاق، بايستي روح رأفت و رحمت، خود را نشان بدهد.
۱۳۸۳/۰۷/۱۵
صالحین تنها مسیر
👓 گاهی یک ماسک زدن ساده ممکن است بشود آزمون ولایت مداری! #کرونا #ماسک #آزمون_ولایتمداری
😷بدون ماسک بیرون از خانه نرویم.
😷تردد غیرضرور نکنیم.
😷دورهمی و تجمعات عمومی و هیئت و جشن و عزا و مسافرت اکیداً تعطیل!!!
😷گریه، خستگی و بیمار شدن کادر درمان و شلوغی بیمارستانها را ببینیم.
آمار فوتی ها و داغدار شدن خانواده های هموطنان عزیزمان را ببینیم.
😷سلامتی خودمان و دیگران برایمان خیلی مهم باشد، البته همه چیز دست خداست درست!
ولی اصل را به رعایت بگذاریم و مرتکب حق الناس نشویم.
حق نداریم بخاطر دل خودمان، ناقل ویروس باشیم.
😷حیف اگر با این ویروس کوچک، چشم هایمان به دنیا بسته بشود... یا ناخواسته، باعث قطع شدن نفس دیگران بشویم...
❤️یادمان باشد
هنوز روزهای خوب زندگیمان در راهند...
مؤمنان عاقل مهربان!
بیایید بخاطر دل رهبرمان که انقدر نگرانی و غصه، شیوع این ویروس منحوس را دارند، رعایت کنیم. ✋
#سحر_شهریاری
🌹پذیرش حوزه علمیه آیت الله العظمی سید محمد باقر درچه ای🌹
در مقاطع متوسطه و دیپلم
امکانات و مزایا:
✅ استفاده از کادر و اساتید مجرب و شایسته؛
✅ آموزش و تربیت طلاب بر اساس مباحث تنها مسیر آرامش؛
✅ برگزاری کلاسهای مهارت محور (منبر، تبلیغ؛ مسائل سیاسی، سوادرسانهای، کامپیوتر و ...)؛
✅ پرداخت هدیه به ممتازین علمی و فرهنگی؛
✅ استفاده از امکانات رایانهای و کتابخانه تخصصی علوم حوزوی و خوابگاه؛
✅ رصد رشد علمی و اخلاقی تک تک طلاب با بهره مندی از طرح مربی محور؛
✅ برگزاری اردوهای زیارتی و سیاحتی؛
✅ برخورداری از مشاوره علمی، تحصیلی، اخلاقی و خانوادگی؛
نشانی:درچه خیابان دکتر شریعتی جنب مسجد جامع کوی جامع؛
شماره تماس:
09192512956
031_33760222
برای کسب اطلاعات بیشتر کلمه «پذیرش» را به آی دی زیر ارسال کنید:
@Paziresh1399_1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_استوری
🌹بانوی ایرانی ، علمدار حجاب فاطمی
کاری از رسانه تنهامسیر آرامش
🌺 @IslamLifeStyles
@CilipTM
Rasoli-shahadatamamreza (7)_1395-9-9-13-16.mp3
6.16M
#حاج_مهدی_رسولی
🎼 دلم هواتو کرده ...
#امام_رضاع💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صلوات خاصه امام رضا علیهالسلام
🌱زلال عطر رضا میوزد ز جانـب طوس
☘️هوا هوای زیارت، زیارت مخصوص
التماس دعا 💐
🌴 آقا ممنون، سیر شدم.
بر اساس خاطره ای حقیقی از خادم حضرت امام رضاعلیه السلام .....
ساعت خدمتم تمام شده بود و مطابق رسم همیشگیم ، روبه روی ضریح دستی بر سینه نهادم و به رخصتی بر مرخصی از حضرت ، به گامهایی کوتاه ، حرم را ترک کردم
به استراحتگاه خادمین که می آمدیم ، هرشب میهمان احسان و کرامت علی بن موسی الرضا بودیم و ظرف غذایمان آماده روی میز بود
از روزی که همای سعادتِ خادمیِ حضرتِ رضا، بر شانه ام نشسته بود ، با خود عهد داشتم جز لقمه نانی به تبرک ، از سفره ی حضرت برندارم و غذای سفره خانه را هر شب به نیابت از امام رئوف بر زائری هدیه نمایم
لباس خدمتم به صد آداب از تن در میآوردم و به سلام و صلواتی کنار مینهادم ، ظرف غذا را در دست میگرفتم و میان رواق، به راه می افتادم
بیشتر شبها لقمه ی حضرت یا نصیب پیرزنی میشد که عصا زنان دنبال غذای تبرکی بود ، یا پدری که کودکی بیمار، روی صندلی چرخدار را به سمت پنجره فولاد حرکت میداد...
آن شب ظرف غذا محکمتر از همیشه در دستانم جا خوش کرده بود و از کنار هر پیرزن و یا بیماری که رد میشدم، دل نداشتم بفرمایش زنم
مات از بُخلِ خویش ، حدیث نفس میکردم و متحیّر مانده بودم امشب چه پیش آمده دلم را که دریایش قطره گشته...
همچنان میان رواق ها گام برمیداشتم و عنانِ عقل را به دستِ دل سپرده بودم که ناگاه در مقابل پدری به همراه پسرک خردسالش، میخکوب شدم...
مرد جوان آنقدر خوش لباس بود و کودکش آنقدر مرتب لباس پوشیده بود که یقین کردم دلم ، مسیر را اشتباه آمده و باید راه کج کنم، اما چه کنم که قدم از قدمم پیش نمیرفت و ظرف غذا در دستانم شل شده بود...
دل یک دله کردم و غذا را به دو دستم پیش آوردم:
بفرمایید آقا، لقمه ی حضرت است... از طرف آقا علی بن موسی الرضا هدیه به شما...
حرفم هنوز تمام نشده بود که پسرک چشمانش برقی زد و غذا را از دستانم گرفت، صورت کوچکش را روبه ایوان طلای حضرت چرخاند و به همان لحن کودکانه اش گفت:
وااای آقا ممنون، مادرم راست میگفت از پدرِ مهربان هم ،مهربان ترید...
آنگاه در ظرف را باز کرد و به خوشحالی ادامه داد: بابا قاشق هم برایم گذاشته اند...
پدر که صورتش غرق اشک شده بود ، آرام پرسید:
_چگونه محبتتان را جبران کنم؟
هنوز از آنچه پیش آمده بود، متحیّر بودم و به کلماتی در هم ریخته پاسخش دادم:
_ من کاره ای نبودم آقا، لقمه حضرت بود، سهم و روزیِ پسر دوست داشتنیِ شما
مرد که حال کنار پسرش نشسته بود تا پسرش همان گوشه ی رواق غذایش را نوش جان کند، راویِ ماجرایش شد:
- میخواستم برای زیارت وداع بیایم و پسرم را گفته بودم در هتل بمان و با من حرم نیا؛ زیارتم طول میکشد ، طاقت کودکانه ات طاق میشود و حال زیارت را از من خواهی گرفت
پسرم پذیرفته بود در هتل بماند ولی همسرم اصرار داشت که باید برای خداحافظی پسرمان هم بیاید
هرچه بهانه میتراشیدم ، پاسخی میداد؛
تا اینکه مادرش آمد ، کنارش نشست دستانش را گرفت و به یقینی عجیب گفت:
عزیزِ مادر؛ با پدر همراه شو، هیچ نگرانی هم به دلت راه مده؛ امام ، پدرِ مهربان است؛ هرچه خواستی از خودِ امام بخواه...
خلاصه به اوقاتی تلخ دست پسرم را گرفتم و به حرم آمدیم...
زیارت خواندنم طولانی شده بود و پسرم این پا آن پا میکرد، ولی من هنوز دل نداشتم امام را وداع گویم
سرِ نماز بودم که مرتب کودکم ، گوشه ی کتم را میکشید و میگفت بابا دیگر خیلی گرسنه ام، زمانِ رفتن نشده؟
آنقدر جملاتش مکرّر شد که کلافه نماز را سلام دادم و به عتابی گفتم:
مگر مادرت نگفت هرچه خواستی از خودِ آقا بخواه؛
آنگاه انگشتم را به سوی ضریح اشاره کردم و گفتم به آقا بگو گرسنه ام؛
بگذار زیارتم تمام شود
و سر نمازِ بعدی که ایستادم ، دیدم پسرم رو به ضریح صدایش را آرام کرد و زیر لب زمزمه کرد: آقا واقعا گرسنه ام... دروغ نمیگویم...
آنقدر مظلومانه به امام درددل کرد که هرگونه بود نمازم سلام دادم و حرم را ترک کردم؛ هنوز چند قدمی نیامده بودیم که شما با ظرف غذایی از راه رسیدی...
و حال من هم کنار پدر نشسته بودم و بر راءفت امام رئوف اشک میریختم که پسر غذایش را تمام کرد و رو به حضرت باز به همان لحن کودکانه گفت
آقا ممنون...سیر شدم...
💫❤️💫❤️💫❤️💫❤️💫❤️💫❤️
السلام علیک یا سلطان یا علی بن موسی الرضا المرتضی
🌺❤️
صالحین تنها مسیر
📚رمان مذهبی #یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_بیست_و_دوم •°•°•°• چادر عروس رو که با اصرار های خو
📚رمان مذهبی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#قسمت_بیست_و_سوم
•°•°•°•
مامان کنارم نشست وبغلمکرد.
روی سرم بوسه زدوبابغض گفت:
_داشتم دستی دستی نیلوفر خل و چل خودمو بدبخت میکردم.
ویه قطره اشکش چکیدروی گونه ام...
+نبینم مامانم گریه کنه هااا
_نیلوفر؟
منوباباتو می بخشی؟
سکوت کردم
چشام بین چشمای اشک آلود مامان ونگاه شرمساربابا در رفت وآمد بود.
لبخندی زدم و گفتم:
+عاشقتونم😊😍
مامان گونمو بوس کرد:
_فدای دختر بامحبتم
از روی زمین بلند شدم و درهمون حین گفتم:
+خدانکنه مامان گل منگولیه من😂
_جون به جونت کنن عوض بشو نیستی😐😂
بابا که به مکالمات منو مامان میخندید اومد سمتم و پیشونیمو بوسید:
_ببخش دخترم...
ببخش...
+هیسسس!
دیگه نمیخوام حرفی از بخشیدن و اون آدم آشغال توخونمون باشه
الانم میرم این لباسا و تمام وسایلی رو که تا الان برام آوردن رو میارم تا بهشون پس بدیم.
به سمت اتاقم رفتم و خودمو تو آینه دیدم
با ذوق به خودم لبخند زدم😊😍
اما از این آرایش و این لباس و... منتفر بودم
سریع لباسمو عوض کردم و آرایشمو پاک کردم.
گوشیموچک کردم.شش تماس بی پاسخ وناشناس و یک پیام.
پیامو باز کردم
از همون شماره ناشناس بود:
(آرزوم خوشبختی شماست خانوم جلالی...
به خدای بزرگ میسپارمتون...
یاعلی.
صبوری)
دستم لرزید و دهانم از تعجب بازماند!
مگه باباش بهش نگفته که؟...
پیام برای نیم ساعت پیشه.
تمام تنم لرزید و اشک مهمون چشمام شد.
یک ساعت تمام روی جواب دادن به پیام #آقاسید فکر کردم.
هیچ جوابی به ذهنم نرسید...
.
بوی گلاب فضارو پر کرد و عطر رز کامل کننده این بوی خوب و حس خوب بود.
دستم رو روی سنگ کشیدم :
_سلام داداش
خوبی؟
ببخش این مدت که پیشت نیومدم...
میدونم که ازتموم این اتفاقات خبر داری.
داداش نمیدونم باچه زبونی ازت تشکر کنم
میدونم که تو بودی که باعث شدی این وصلت سر نگیره.
داداش تا آخر عمرم مدیونتم...
چشام و بستم و با نفسی عمیق تمام عطر خوب فضا رو بلعیدم.
ناخودآگاه عطر #آقاسید رو حس کردم
ولی...
زهی خیال باطل.
_سلام خانوم جلالی
به سرعت چشمام رو باز کردم
نه مثل اینکه همچینم زهی خیال باطل نیست.
دلمچقدر برایش تنگ شده بود.
سرتا پایش را درعرض یک ثانیه ازنظر گذراندم.
شلوار پارچه ایه مشکی و پیراهن راه راه سبزو آبی که عجیب بارنگ چشمانش همخوانی داشت!
و ته ریش مردانه و موهای خرماییه شانه زده اش...
سرم را به زیر انداختم.بغض گلوم رو چنگ زد.
دلم برای صدایش هم تنگ شده بود.
+سلام.
.
⬅ ادامه دارد...
✍نویسنده: باران صابری
🤲کاش روزی برسد، که به هم مژده دهیم
یوسف فاطمه آمد!😍
دیدی ... من سلامش کردم،
پاسخم داد امام
پاسخش طوری بود
با خودم زمزمه کردم که امام؛
میشناسد مگر این بیسروسامان را!!
و شنیدم فرمود:
تو همانی که «فرج» میخواندی ...
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرج
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌹