عرض سلام و تبریک به دوستان عزیز
در این روز زیبا و خجسته بهترینها را برایتان آرزومندیم
تخفیف ویژه 👇💢👇
در کانال روسری فـــــاخـــــر
روسریها قبمت قبل ۸۷ تومان ❌
با تخفیف ۶۵ تومان شد ✅✅
💢فقط امروز بشتابین
🏃♂🏃♂🏃♂
اولویت با اولین در خواستی
شال های زیبا قیمت قبل ۹۸ تومان ❌
با تخفیف ۷۰ تومان شد ✅✅
@fakher_design
dc0c29362399fa87a07a3d9bd0742057.mp3
5.53M
دو نور خدا محرم همدیگه میشن... (سرود)
سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیها 😍
#حسین_طاهری
------♡:♡--------
باغ پاییز زدهٔ دنیا
نفسهای آخر را میکشد
فقط اعجاز دستهای شماست
که میتواند دوباره بهار را به ارمغان بیاورد!
باغبان دنیا، شتاب کن ...
▪️تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
▫️اللهم عجل لولیک الفرج
صالحین تنها مسیر
📚رمان مذهبی #یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_بیست_و_ششم •°•°•°• همه یکی یکی تبریک گفتن. باخواه
📚رمان مذهبی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#قسمت_بیست_و_هفتم
•°•°•°•
گونه هام رنگ سرخی به خودشون گرفت.
خجالت زده سرموپایین انداختم.
همون موقع گارسون اومد و غذا هارو آورد.
.
نگاهی به سنگ قبرانداختم.
اسم شهید محمد ضیایی خودنمایی میکرد.
بالبخندی مملواز خجالت سرمو آروم انداختم پایینو آروم گفتم:
+بااجازه پدرو مادرم وبزرگترا و شهدای این مزار...بله...
(با بلہ گفتڹ بانوهمہ جاريخت بہم😥
بانواڹ ڪڸ بڪشند و دگراڹ ڪيف ڪنند😊😍)
صدای صلوات از همه جای سالن میومد.
مردم زیادی به تماشا ایستاده بودن.
خودم و #آقاسید خواستیم که عقدمون کنار همون شهید گمنامی باشه که الان دیگه گمنام نیست.شهید محمدضیایی.
واسطه عقد ما...
چه حسه خوبی بود...
بعد از تموم شدن مراسم، پدر #آقاسید همه مهمونارو دعوت کرد به یه رستوران.
مهمونا رفته بودن و ماهم باشهید خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
#آقاسید درماشین و برام باز کرد:
_بفرمایید عروس خانم.
خجالت زده لبخند زدم و سوار شدیم.
ماشین و روشن کردو راه افتاد.
اما به سمتی که همه میرفتن نرفت!
باتعجب نگاهش کردم و دیدم داره میخنده.
+کجا میخوایم بریم؟
باهمون لبخند نگاهم کردو گفت:
_داریم بدید میکنیم😐😂
با تعجب و خنده گفتم :
+فراااار؟
حالا کجا میریم؟😅
_حرم شاه عبدالعظیم😊
بالبخند نگاهش کردم
واقعا نیاز بود...
البته داداش کوچیکش باما بود
با ماشین خودش.
اومده بود عکس بگیره.
وارد حرم که شدیم همه بالبخند نگاهمون میکردن
و من پر از حس لذت بودم.
#آقاسید تلفنش رو جواب داد:
_سلام مامان
+...
_آره ما خودمون اومدیم حرم😊
+...
_خواستم روز اول تنها باشیم 😊
+...
_باشه چشم
شماهم سلام برسون.
+...
_یاعلی.
.
زیارت کردیم و ناهار خوردیم.
تو ماشین بودیم و در حال رفتن به سمت خونه.
که
نمیدونم چی شد فقط صدای بوق ممتد ماشین و... شوک بدی بهم وارد شده بود.
#آقاسید و نگاه کردم سالم بود و فقط گوشه پیشونیش خراش کوچیکی برداشته بود.
در سمت من باز نمیشد ومجبور شدم از سمت اون پیاده شدم.
با چادر سفید و دست گل دور تادور ماشین و نگاه کردم.
جلو بندی داغون شده بود.
حرکاتم دست خودم نبود.
رنگم مثل گچ شده بود.
دست و پاهام سرد بودن.
تازه یادم افتاد چی شده.
بغضم ترکیدو از شدت ترس و اضطراب زدم زیر گریه.
#آقاسید به سمتم دوید.
سرمو تو آغوشش گرفت:
_چیزی نیست خانوم
چیزی نیست
آروم باش...
.
⬅ ادامه دارد...
✍نویسنده: باران صابری
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
مروری بر بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار روز گذشته نخست وزیر عراق.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
استاد کفیل_ تسبیح منتظران 1.mp3
914.9K
🔸سُوَر مسبّحات🔸
پیامبر اکرم(ص) هر شب پیش از خواب سورههای مسبحات را قرائت مینمود و میفرمود: «در مسبحات آیهای است بهتر از هزار آیه»