🔴کمترین میزان مشارکت در انتخابات مربوط به دولت دوم هاشمی رفسنجانی با تحمیل تورم ۵۰درصد است.
🔹در آن زمان نه تنها افزایش ضریب مشارکت در انتخابات برای اصلاح طلبان اهمیت نداشت؛بلکه بسیاری در مرکز مطالعات استراتژیک(ریاست جمهوری) در اواخر دولت هاشمی رفسنجانی به دنبال مادامالعمر کردن دوران وی بودند
رهبر معظم انقلاب در برابر این بدعت ایستاد.
✍️مرتضی سیمیاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_بامقام_معظم_رهبری
بیانات رهبر انقلاب درباره تبلیغات گوناگون دشمن برای ضربه زدن به انتخابات در مراحل مختلف
#انتخاب_درست_کار_درست
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
صالحین تنها مسیر
💥 روش پاسخ به شبهات بخش اول 🔶 با توجه به گسترش روز افزون انتشار انواع شایعات و شبهات در فضای مجازی
" تنهامسیر ":
💥 روش پاسخ به شبهات
بخش دوم
🔶 یکی از علومی که خیلی میتونه در استحکام فکری انسان موثر باشه علم "منطق" هست. در علم منطق ما میتونیم روش های درست فکر کردن و درست استدلال کردن رو آموزش ببینیم.
🔹 در علم منطق یه بخش مهمی وجود داره به نام صناعات خمس. یعنی 5 تا روش صحبت با دیگران.
این 5 تا شامل این موارد هست: برهان، جدل،خطابه، شعر و مغالطه
✅ برهان اصلی ترین راه استدلال هست و اگه کسی بخواد حرفی رو اثبات کنه باید از #برهان استفاده کنه.
🔷 هر برهان شامل سه بخش اصلی میشه: مقدمه صغری، مقدمه کبری و نتیجه
مثلا گفته میشه:
آهن فلز است (صغری)
هر فلزی رساناست (کبری)
پس آهن رساناست (نتیجه)
🔶اگه شما به هر مطلبی در شبکه های اجتماعی نگاه کنید میتونید این روش استدلال رو ببینید. البته گاهی ممکنه در برخی استدلال ها صغری یا کبری یا نتیجه مخفی باشه ولی در هر صورت اساس هر استدلالی بر این سه بخش هست. میتونید انواع مثال ها رو در این زمینه برای خودتون بزنید.😊
💢@IslamlifeStyles
💥 روش پاسخ به شبهات
بخش سوم
☢️ برای پاسخ به شبهات بیش از هر چیزی ما به یادگیری انواع روشهای #مغالطه نیاز داریم. یعنی اینکه دشمن چطور میتونه با استدلال های "به ظاهر درستی" که "باطن غلط" دارند موجب انحراف فکری مردم ما بشه.
💢 مغالطه یعنی به غلط انداختن دیگران! یعنی آدم جوری حرف بزنه که طرف مقابل حرف غلطی رو فکر کنه که درسته و بپذیره!
👈🏼 حالا مغالطه چطور به وجود میاد و چطور میشه انواع مغالطه رو شناسایی کرد؟
در بخش قبل گفتیم که استدلال شامل سه جمله اصلی هست: صغری، کبری، نتیجه
💢 حالا اگه در یک استدلال یکی از دو بخش اول ایراد داشته باشه به طور خودکار #نتیجه غلط از آب در میاد.
مثلا گفته میشه:
در باز است (جمله صغری)
باز پرنده است ( جمله کبری)
پس در پرنده است! (نتیجه)
🔶 اگه دقت کنید جمله اول و دوم درسته اما نتیجه کاملا غلط هست. چرا؟
چون در اینجا معنای باز در جمله اول با معنای باز در جمله دوم فرق میکنه. به این نوع مغالطه میگن "مغالطه اشتراک لفظ".
⭕️ یعنی به ظاهر هر دو کلمه یه شکل هست ولی در واقع هر کلمه دارای معنای متفاوت هست. مغالطه اشتراک لفظ از پرکاربرد ترین نوع مغالطه هست.
💢@IslamlifeStyles
توصیه ی آیت الله بهجت (ره) برای خواب خوب دیدن و در امان بودن از خواب بد و کابوس
سورههای که با «قل» شروع میشود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعایی که در جناتالخلود نقل کردهاند، که اولش این است: «سبحان الله ذی الشأن دائم السلطان…» را بخواند.
سُبْحانَ اللهِ ذِی الشأنِ، دائِمِ السلْطانِ، عَظیمِ الْبُرهانِ، کل یوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ، یا مُشْبِعَ البُطُونِ الْجائِعَةِ، وَ یا کاسِی الْجُنُوبِ الْعارِیةِ، یا مُسَکنَ الْعُرُوقِ الضارِبَةِ، وَ یا مُنَومَ الْعُیونِ الساهِرَةِ، سَکنْ عُرُوقِی الضارِبَةِ وَ أَذنْ [ائْذَنْ] لِعَینی نَوْما عاجِلاً. پاک و منزه است خداوند صاحب شأن و عظمت که سلطنتش دائمی، و دارای دلیل روشن و بزرگ است، هم او که هر لحظه در کاری است. ای سیرکنندهی شکمهای گرسنه، و ای پوشانندهی بدنهای عریان، ای آرامکنندهی رگهای تپنده، و ای به خواب برندهی چشمهای بیدار، رگهای تپنده مرا آرام کن، و سریعاً خواب را همدم چشمم نما.
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
صالحین تنها مسیر
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔 #قسمت6⃣2⃣ گریه هایش که تمام شد، به زیارت رفت. حرم مثل همیشه شلوغ بود. حر
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔
#قسمت7⃣2⃣
به سمت مرد جوان رفت و آغوش گشود:
_به به! ببین کی اینجاست؟! چطوری ارمیا خان؟
ارمیا در آغوش حاج یوسفی رفت و گفت:
_سلام مرد خدا!
حاج یوسفی خندید:
مرد خدا که تویی مومن، چه عجب از اینورا؟ باز هوای امام زد به سرت
و راهت اینوری افتاد؟
ارمیا: حاجت روا شدم و اومدم دستبوس آقا!
حاج یوسفی هیجان زده شد و دوباره ارمیا را در آغوش گرفت:
_مبارک باشه، واقعا تونستی راضیش کنی؟
ارمیا: من نه، کار خود سید مهدی بود!
حاج خانم که رسید لبخند روی لبانش نشست:
_خوش اومدی پسرم، ایندفعه عروس قشنگتو آوردی ببینیم یا هنوز باید صبر کنیم؟
ارمیا شرمگین سرش را به زیر انداخت:
_آوردمش با خودم حاج خانم، بالاخره تاج سرم شد!
حاج خانم: خُب خدا رو شکر؛ مبارکه!مریم از حال رفت، از روی صندلی به زمین افتاد و صدای بلندی در فضاپیچید. حاج خانم به صورتش زد و به سمت او دوید. ارمیا تلفنش را درآورد و تماس گرفت. حاج یوسفی و کارکنان و چند مشتری دور مریم بودند که صدایی آمد: _برید کنار لطفا، راه رو باز کنید ببینم چی شده؛ آقا برو کنار، من دکترم!
َمرد گفت:
جمعیت کنار رفت و زن و مردی جلو آمدند. ارمیا رو به مرد گفت:
_بیا اینجا محمد، یکدفعه از حال رفت، حالش خوب نبود؛ انگار سرگیجه داشت، نمیتونست خوب حرف بزنه.
محمد جلو آمد و کیفش را باز کرد. دماسنج را در دهان دختر گذاشت. از
برافروختگی صورتش مشخص بود که تب دارد:
_لباساش خیسه، احتمالابا همین لباسا چند ساعت مونده و سرما خورده،
تبش رفته بالا!
فشارش را که گرفت رو به ارمیا کرد:
_براش نسخه مینویسم سریع برو بگیر بیار!
محمد مشغول نوشتن نسخه بود، دختری که همراهش وارد شده بود گفت:
_حالش خیلی بده محمد؟
محمد با لبخند به او نگاه کرد:
نه سایه جان، چیزی نیست؛ فشارش افتاده که با یه سرم خوب میشه، تبشم الان میاریم پایین؛ فقط خانوما کمک کنن ببریمش یه جای مناسب!
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو 💔
#قسمت8⃣2⃣
سایه به کمک حاج خانم و دو تا از کارکنان شیرینی فروشی، مریم را به سمت راه پله بردند. طبقه ی بالا خانه ی حاج یوسفی بود که از درون قنادی هم پله میخورد به درون خانه راه داشت.
حاج یوسفی نسخه را از دست محمد گرفت و به یکی از کارگران داد و مقداری پول هم دستش داد تا نسخه را بگیرد. بعد رو کرد به ارمیا:
_شرمنده شدیم، دوستاتن؟
_یه جورایی برادرمن!
محمد با حاج یوسفی دست داد:
_خوشوقتم حاج آقا، تعریف شما رو زیاد شنیدم!
ارمیا: ارمیاخان به من لطف داره؛ حالا خانومت کو پسرم؟
محمد ناگهان گفت:
_آخ یادم رفت بهت بگم... زینب بیدار شده و گریه میکنه، فکر کرده بازم
رفتی؛ برو که فکر کنم تا حالا خودشو کشته.
ارمیا ابرو در هم کشید:
_خدانکنه، این چه حرفیه!
رو کرد به حاج یوسفی:
_برم ببینم چی شده، با اجازه!
سایه به محمد نزدیک شد:
_تبش خیلی بالاست محمد چیکار کنیم؟
محمد گوشه ی چادر سایه را در دست گرفت:
_الان داروها رو میارن؛ سرمشو آماده میکنم تو براش وصل کن. چندتا آمپول داره که باید تو سرم بریزم.
َ حاج خانم با سینی شربت وارد پذیرایی شد. مریم را در اتاق خواب خوابانده بودند. شربت را روی میز گذاشت و دوباره رفت. حاج یوسفی شربت را تعارف میکرد که حاج خانم با ظرف شیرینی وارد شد. پشت سرش ارمیا همراه با زنی جوان ودخترکی که در آغوش داشت وارد خانه شدند:
_اینم همسرم آیه خانوم و دختر خوشگلم زینب سادات!
حاج یوسفی ابرو در هم کشید اما حاج خانم با خوشرویی آیه را در آغوش گرفت، بوسید و تبریک گفت و تعارف کرد. شیرینی را مقابل زینب سادات کوچک گرفت و بوسهای روی گونه اش گذاشت. حاج یوسفی هم به خود مسلط شد و تبریک گفت.
ارمیا همانطور که کنار آیه با فاصله مینشست، رو به محمد گفت:
_بچه ها میگن اگه کارت زیاد طول میکشه برن دنبال پیدا کردن یه خونه برای شب، اگه که زود تموم میشه، منتظر بمونن!
حاج یوسفی بلند شد:
_پاشو پسر، مهمون رو دم در نگه داشتی؟
رو به حاج خانم کرد و گفت:
_خانم، بساط شام رو حاضر کن؛ اتاقا رو هم آماده کن!
حاج خانوم بلند شد. مهمان نوازی در خون مردم این کشور است.
آیه مداخله کرد:
_ما زحمت نمیدیم، تعدادمون یه کمی زیاده!
سایه تایید کرد:
_راست میگه، زحمت نمیدیم! آقا ارمیا گفت میخواست شما رو ببینه، این شد که اومدیم تا بعدش بریم دنبال کارای دیگه!
حاج یوسف به دنبال مهمانان رفت و ارمیا همراه زینبش به دنبالش رفت تا مانع شود.
حاج خانوم دست آیه را گرفت:
_خوشحالم که اومدی، خوشحالم که این پسر بالاخره تونست دلتو نرم کنه؛ خیلی میومد اینجا، تو رو از امام رضا (ع) میخواست. همیشه دلش گرفته بود، امروز دلش شاد بود. امروز چشماش میخندید؛ پیشمون بمونید، من و حاجی هیچوقت بچه دار نشدیم، تنهاییم، بذارید یکبار هم خونه ی ما رنگ و بوی زندگی بگیره، بذارید ما هم صدای خنده ی بچه توی خونه مون بپیچه؛ دوتا اتاق هست، یکی برای خانوما یکی برای آقایون، اگه تعدادتون خیلی هم زیاد باشه، زنا تواتاقا، مردا تو پذیرایی!
خونه ی ما رو قابل بدونید!
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا
و خدا ظلمات زمین را
با نور مهدیش منوّر می کند...🍃
۶۹زمر
#بیان_معنوی
💌خطرناسپاسی دردعا
🎗ازآنجا که دعا معمولاشکایت ازنداشته هادرپیشگاه خداست، بیم آن می رودکه دعابوی #ناسپاسی بگیرد.❌
🏵ازاین روادب دعا این است که بنده درآغاز وقبل ازدعا از #نعمت های خدابگویدو #تشکرکند💯
👈سپس به نداری های خودبپردازدودعا کند.👌😊🌷
🎯اینطوری دعا #مودبانه ترو#مستجاب تراست.💫✔️
#حجت_الاسلام_پناهیان
🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋
13920323_5882_192k.mp3
4.11M
🔸#پادکست
من توصیهی اوّلم حضور در پای صندوقهای رأی است.
🥇حماسه سیاسی باید آفرید...
نقش تو در ایجاد این حماسه چیه؟!
#امام_خامنه_ای
#مشارکت_حداکثری