"رمان #پرواز_شاپرکها🦋
#قسمت1⃣6⃣
احسان تازه از اتاق بیمارش خارج شده بود که تلفن همراهش زنگ خورد. با دیدن شماره ثابت ناشناس، متعجب تماس را وصل کرد.
صدای گریان زنی از پشت خط می آمد. بعد از چند الو
الو صدا را شناخت. معصومه بود.
معصومه: الو! الو!احسان! تو رو خداجواب بده!جون مادرت! هستی پشت خط؟
احسان: بله. چیزی شده؟چرا گریه میکنید؟
معصومه با گریه گفت: دستم به دامنت. مهدی و صدرا تلفناشونو جواب نمیدن. تو رو خدا به صدرا بگو بیاد. من کلانتری هستم. جون شیدا...
احسان حرفش را برید: معصومه خانوم! اینقدر قسم نده. درست بگو کجایی که بیایم سراغت.
معصومه آدرس را گفت و احسان سریع از بیمارستان خارج شد.
صدرا که احسان را پشت در دید متعجب شد: زود به زود دلت تنگ میشه برامون؟
احسان گفت: معصومه بهم زنگ زد.
ابرو در هم کشید و خواست حرفی بزند که احسان ادامه داد:
کلانتریه!گرفتنش!کمک میخواد!
صدرا دستی درون موهایش کشید که مهدی گفت: بابا!تو رو خدا برو ببین چی شده!
میان دل نگرانی های اهالی خانه، صدرا به همراه احسان و مهدی راهی شدند...
صدرا به همراه احسان وارد کلانتری شد. مهدی با تمام دل نگرانی هایش ترجیه داد داخل خودرو بماند و با مادر بی مهرش رو به رو نشود.
صدرا پس از پرس و جوهای بسیار کلافه و نالان روی زمین نشست و دستش را روی سرش گذاشت.
احسان به سمتش دوید و گفت: چی شده عمو؟ چرا گرفتنش؟
صدرا نالید: به جرم قتل!
احسان بهت زده گفت: قتل؟ کی رو کشته؟
صدرا دستانش رو کلافه روی صورتش کشید: پسر شوهرش رو!
احسان هم زانوهایش سست شد و روی زمین افتاد. سربازی به سمتشان آمد و از آنها خواست روی زمین کلانتری ننشینند.
مهدی بیرون منتظرشان بود. صدرا که مقابل چشمان نگران پسرش قرار گرفت دست و دلش لرزید.
آخر پسرش لب زد: مامانم؟
صدرا دلش برای مادرانه های رها سوخت. دلش برای بی مادری های پسرش، یادگار برادرش سوخت!
صدرا: کار سختیه!
مهدی: تو بهترینی بابا!
صدرا: گاهی از دست بهترین ها هم کاری بر نمیاد!
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
🌺🌺🌸🌺🌺
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِهَذَا الْيَوْمِ وَ جَعَلَنَا مِنَ الْمُوفِينَ بِعَهْدِهِ إلَيْنَا وَ مِيثَاقِهِ الَّذِي وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وِلاَيَهِ وُلاَهِ أَمْرِهِ وَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْنَا مِنَ الْجَاحِدِينَ وَ الْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ الدِّين
🌺🌺🌸🌺🌺
🌺🌸
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
🌺🌸
آن قاعه گشایی که در قلعه ی خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود
🌺🌸
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام تا کار نشد راست نیاسود ، علی بود
🌺🌸
آن شیر دلاور که برای طمع نفس بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود
🌺🌸
این کفر نباشد ، سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود
🌺🌸
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود
🌺🌸
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود علی بود
🌺🌸
هم موسی وهم عیسی و هم خضر و هم ایوب هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
🌺🌸
مسجود ملایک که شد آدم ، ز علی شد آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
🌺🌸
آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قدر بر کنگرهی عرش بیفزود علی بود
🌺🌸
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن هم عابد و هم معبد و معبود ، علی بود
🌺🌸
آن لحمک لحمی ، بشنو تا که بدانی آن یار که او نفس نبی بود علی بود
🌺🌸
موسی و عصا و ید بیضا و نبوت در مصر به فرعون که بنمود ، علی بود
🌺🌸
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود ، علی بود
🌺🌸
خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود علی بود آن نور خدایی که بر او بود علی بود
🌺🌸
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج با احمد مختار یکی بود علی بود
🌺🌸
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود علی بود
عاشقان عیدتان مبارک باد🌺❤️❤️
@saLhintanhamasir
مداحی_آنلاین_دار_و_ندار_دل_من_ولای.mp3
2.91M
🌸 #عید_غدیر
💐دار و ندار دل من ولای حیدره
💐زندگیم نذر فاتح خیبره
🎤 #میثم_مطیعی
|•🌿
✉⇦امیرالمؤمنینعلیهالسلام"
یادخداعقلراآرامشمیدهددلرا
روشنمیکندورحمتاورافرودمیآورد.
📚تصنیفغرر،ح۳۶۳۳
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 فضائل عجیب غدیر
استاد پناهیان
✅@IslamlifeStyles