🔴🔴🔴
حتما عضو بشین
در این قالب هم میشه از نویسندگان و ناشران انقلابی حمایت کرد.
هم دور هم کتاب بخونیم 👇
✅کتاب #غذای_ذهن📚
https://eitaa.com/joinchat/2828402821Ce600ce03b6
🔴 کمی طولانی ولی برای این روزها احتمالا مفید!
🔹بنده در این چند سطر قصد دارم ذیل تجربه شخصی خود در بیماری و درمان کرونا نکته ای را بیان کنم شاید برای یک نفر مفید واقع شد! در ابتدا اعلام کنم که نویسنده این سطور از طرفداران پروپاقرص طب سنتی است و سالهاست به برکت آشنایی با یک طبیب حاذق سنتی نیازی به مراجعه به بیمارستان و مطب پیدا نکرده است!
🔸اما این روزها به بهانه #کرونا دعوای دو جریان طب سنتی و کلاسیک خیلی بالاگرفته و هرکدام به طریقی روش دیگری را نفی میکنند و متأسفانه تا حد تکفیر یکدیگر هم پیش رفته اند! بیماری کرونا یک بیماری مرموز و ناشناخته ای است، اما هر دو روش درمانی ادعا دارند که راه درمان منحصرا نزد آنهاست و روش درمانی مقابل جز تجارت و کاسبی نیست!
🔺اما حق و واقعیت چیست؟!
🔘بنده به کرونا که مبتلا شدم به حقیقتی که اعتقاد داشتم اعتقادم راسخ تر شد! در دوهفته اول بیماری که البته هیچ کدام از علائم کرونا را نداشتم و فقط گلودرد داشتم، تنها با روش سنتی درمان را شروع کردم و هیچ داروی شیمیایی مصرف نکردم اما متأسفانه هیچ کدام از داروهایی که مصرف کردم پاسخگوی بیماری بنده نبود و روز به روز بدتر شدم تا اینکه تبم به نزدیک 40 درجه رسید و مستمرا ادامه داشت و قطع نمیشد دراینجا تصمیم گرفتم که از طب روز نیز در درمان کمک بگیرم و با بستری شدن در بیمارستان و درمان با طب روز با عنایت الهی و دعای دوستان و عزیزان درمان شدم و الآن در دوران بعد از بیماری به سر میبرم!
🔹حقیقت این است که طب سنتی و طب روز مکمل یکدیگرند، ولی هیچکدام از طرفین حاضر به پذیرش این مطلب نیستند روز دومی که در بیمارستان بستری شدم دکتری غیر از پزشک خودم به بنده سر زد و متوجه شد که از طب سنتی استفاده کردم با شدت به تخطئه طب سنتی پرداخت و اصلا نمیپذیرفت که طب سنتی میتواند درمانگر باشد(جالب است بدانید که یکی از دوستان بنده همزمان با بنده مبتلا شدند و حال تقریبا وخیمی داشتند و با نسخه ای که بنده درمان نشدم درمان شد، چون خیلی طبیعی است که ممکن است نوع بیماری متفاوت باشد یا دارویی برای یک نفر مؤثر باشد و برای دیگری تأثیری نداشته باشد)بعد از مرخص شدن از بیمارستان نیز در یک گروه طب سنتی اعلام کردم که با هیچ داروی سنتی درمان نشدم ولی با بستری شدن در بیمارستان و کمک گرفتن از طب روز درمان شدم، گفتن این مسأله همان و یهودی و کذاب و بی بصیرت و نفهم و... شدن هم همان! این حجم از تکفیر توسط افراد تحصیلکرده در دو طرف اصلا قابل هضم نیست![البته نظر پزشک بنده این بود که این دو مکمل همند]
🔺ریه بنده در این بیماری با درصد بالایی درگیر شده بود ولی عجیب اینکه علائم نفس تنگی نداشتم، حتی عفونت به خون هم سرایت کرده بود، اگر از امکان سی تی اسکن و آزمایش استفاده نمیکردم از چه طریقی به این دو مشکل پی میبردم؟! خوب این امکان در طب روز به سهولت قابل دسترسی است چرا دیگران را از این امکان نهی میکنیم؟!
✅ همان مقداری که طب سنتی مستظهر به هزاران سال تجربه و سابقه است، طب روز هم مستظهر به تحقیق و پژوهش و تجربه های متفاوت است، همانقدری که طب سنتی در تشخیص های به روز با دستگاهها و آزمایشات مدرن دستش خالی است، طب روز از مزاج شناسی و درمان اساسی دستش خالی است لذا از این جهت این دو مسیر درمانی باید با یک تفاهم علمی و منطقی در درمان بیماری ها از یکدیگر کمک بگیرند و دست از تکفیر و نفی مطلق یکدیگر بردارند، هر دو مسیر درمانی هم عوارض دارند هم توفیقات زیادی دارند!
⛔️ ضمن اینکه دوستانی که در طب سنتی بیمارستان هراسی میکنند و بیماران کرونایی را مطلقا از درمان با طب روز نهی میکنند بدانند که اگر فردی با این هراس ایجاد کردن ها به بیمارستان مراجعه نکرد یا دیر مراجعه کرد و از دنیا رفت خون او و امثال او قطعا بر ذمه این افرادی است که بصورت غیرمنطقی بیمارستان هراسی کرده اند! این هراس به واکسن هم سرایت کرده و علی رغم اینکه رهبری واکسن تزریق کردند و توصیه به واکسیناسیون عمومی کردند، عده ای با زیر سؤال بردن رهبری واکسن را مطلقا نفی میکنند و برای اثبات نظر خود، رهبری را فردی ضعیف، بی اراده، فاقد تحلیل، منفعل و مجبور در جریان واکسن معرفی میکنند، یعنی برای اثبات خود حاضرند رهبری را زیر سؤال ببرند!!
🔸خلاصه اینکه بنده هر دومسیر را تجربه کردم و اصلا مسائلی که در مذمت بیمارستان گفته میشود را ندیدم و پزشک بنده با حساسیت بالایی بیماری و مسیر درمانی بنده را کنترل میکردند و با استفاده منطقی و نه پرحجم از داروها طی دوهفته حجم سنگین بیماری برطرف شد و به لطف الهی اکنون جز کمی ضعف و مقداری پائین بودن اکسیژن خون مشکل دیگه ای ندارم، الحمدلله علی کل حال! بنابراین اگر بیماری بر شما سخت شد تا دیر نشده حتما به بیمارستان مراجعه کنید!
✍حجت الاسلام حمید قدیری
#واکسن
✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹نماهنگ «دهه هشتادیا» با حضور عبدالرضا هلالی، محمدحسین پویانفر و علی رام نورایی
خیلی باحاله، پیشنهاد میکنم ببینید👌😊
@saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
📹نماهنگ «دهه هشتادیا» با حضور عبدالرضا هلالی، محمدحسین پویانفر و علی رام نورایی خیلی باحاله، پیشنها
درظاهر نمانیم...
به بهانه نماهنگ دهه هشتادی ها
گویا نماهنگ دهه هشتادیا برای مخاطبی است که لابه لای هیاهوی زمانه ما کمتر دیده و شنیده می شوند.
اما من دوست دارم مخاطب این اثر را بزرگترها بدانم؛ همه ما و شما. کسانی که ریش سفیدانه و قیم مآبانه وقتی از کنار دهه هشتادی ها رد می شوند، در ظاهرشان متوقف می شوند و اگر زبان هم بکام بگیرند، لب می گزند و سری تکان می دهند که "ای امان، ما کجا بودیم و اینها کجا..." و احتمالا در خلوت غیررسمی و جلوت رسمی شان برای انقلاب غصه می خورند که چرا از حسین فهمیده ها به تینیجرها و گودزیلا ها رسیده است.
مخاطب این اثر دلانگیز را بزرگترهایی می دانم که گرفتار ظاهرگرایی و دینداری پوسته ای اند و باید دوزانو بنشینند ومغز و روح این انقلاب را در نسل نسلش به چشم بکشند.
چندین بار اثر را گوش دادم و هر بار غرق مضامین شدم. گوئی می خواهد فریاد یک نسل را به زبان خودش به رخ بکشد: "نم نم بارونم و می بارم/ چجوری سوتیامو بشمارم" آری حسین علیه السلام شاهراه توبه و انابه است؛ که "هرکه آمد روضه ی تو خود به خود حر می شود"...
و من از "عکس کربلات پروفایل اینستامه" نسلی می فهمم که هویت حسینی اش را کتمان نمی کند و بدون لکنت فریاد می زند و سر دست می گیرد و به رخ می کشد.
و به به از قله نماهنگ که:" بدون هیچ معطلی از دم/ دشمنای تو را بلاک کردم" واین بغضی است الی یوم القیامه. انشاءالله.
چنانکه إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ و الحق که دین ما خلاصه همین حب و بغض توحیدی است.
سرود می خوانند و همه ما را توجه می دهند که حسین و حسینیه فرزندان این انقلاب، محفلی و گعده ای و حجتیه ای نیست. حسین برائت است و مبارزه.
نماهنگ را دوست دارم؛ چون باطن آئینی دهه هشتادی ها را برای دهه های بی خبر به تصویر می کشد.
دوستش دارم چون بهانه ایست برای شکرگزاری. این نسل و هر نسل و من و ما و شما و این بچه ها، همه و همه پای سفره حضرت روح الله ایم که اگر نبود این باطن دلنشین نبود.
در ظاهر نمانیم...
💬@saLhintahamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
امام خامنه ای:
سه چیز در زندگی که اگر کسی آنها را بدست بیاورد همه خوبیها وارد زندگیاش میشود.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
صالحین تنها مسیر
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞 #قسمت0⃣5⃣ احسان هر دو دست زینبش را در دست گرفت و دلجویانه گفت: خنده دا
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت1⃣5⃣
سر قبر آیه ایستادند. دسته گلی در دست احسان بود. آمده بود مادرزن سلام!
سلام آیه! سلام مادر! سلام لبخند خدا! برایمان دعا کن! تو با دل بزرگ و
مهربان مادری ات برایمان دعا کن! تو با همه ی آیه بودن هایت برایم دعا
کن. تو با همه خدایی شدنت برایمان دعا کن! دعای مادر مستجاب است!
مادر باش برایم! مادری کن برایم!
زینب سادات میان پدر و مادر نشست و نگاه کرد. قرآن خواند! دعا کرد.
سنگ ها را بوسید. خاطراتش را ورق زد و یادآورد بودن ها و حضورهایشان را...
احسان کنارش نشست.
احسان: مردن سخته؟
زینب سادات: مثل تولد میمونه برای بچه ها! هر راه تازه ای، سختی های خاص خودش رو داره. میدونی که موقع زایمان، بسته به اینکه بچه با چه حالتی در مسیر زایمان قرار بگیره، کم و زیاد درد داره و دچار مشکل میشه! یک بچه با پا دنیا میاد، یکی با سر، یکی با صورت! ما هم هر کاری بکنیم، هر احوالی داشته باشیم، موقع تولد آخرمون، میتونیم دچار مشکل بشیم! بعضی ها راحت میمیرن و بعضی ها سخت!
احسان: مادرت سخت مرد یا آسون؟
زینب سادات: آسونش هم سختی داره! یادمه هفتم مادرم بود که خواب
دیدم...
زینب سادات به یاد آورد...
آیه مقابل زینب سادات بود. در کنار رودخانه ای در میان درختان سبز و
سرکشیده. زینب سادات به آیه گفت: مامان! اینجا چکار میکنی؟ تو که مُرده بودی!
آیه گفت: الانم مرده ام! امروز حساب کتاب من تموم شد و به من اجازه دادم بیام.
زینب سادات: یعنی هفت روز طول کشید؟
آیه: برای تو هفت روز طول کشید، زمان اینجا متفاوت هست. خیلی بیشتر برای من گذشت.
زینب سادات: بابا ارمیا چی؟از بابا خبر داری؟
آیه: کار اون بیشتر طول میکشه. ارمیا مسئولیت های زیادی داشت!
حساب کتاب مسولین سخت تر از مردم عادی هستش!
زینب سادات: من چی مامان؟ از اوضاع من خبر داری؟
آیه: مواظب خودت باش! از تو انتظار بیشتری هست. بیشتر تلاش کن.
زینب سادات: کسی رو اونجا دیدی؟ از اقوام و دوستان خبری داری؟ بابا مهدی رو دیدی؟
آیه: اوضاع خیلی از اقوام بده. خیلی ها سالهاست گرفتار حساب پس دادن هستن. سیدمهدی هم دیدم. جایگاهش بالاتر از من هست.
زینب سادات: مامان! تا حالا پیامبر یا امیرالمومنین رو دیدی؟
آیه: فقط یک بار از دور! جایگاه اونها خیلی بالاست.
زینب سادات: مامان من چکار کنم؟
آیه: بیشتر به چیز هایی که میدونی عمل کن. به خودت مغرور نشو!
زندگی رو جدی نگیر، اینجا جدی هست! هر کاری میکنی ببین به درد اینجا میخوره یا نه! نگاه نکن دیگران از تو تعریف میکنن یا تو کمتر از دیگران گناه داری، هر چی بیشتر برای خودت توشه جمع کنی، اینجا راحت تری و آسایش بیشتری داری!اینجا خیلی جا داره و هر چی بیشتر رشد بدی خودت رو، جایگاه بهتر ی خواهی داشت.
زینب سادات: مامان برام دعا کن.
آیه لبخند زد. مثل همیشه های آیه. مثل لبخند های پر مهر احسان به لبخند زینب سادات نگاه کرد. به خواب عجیبش اندیشید.
خوش به حال آیه ای که گذر کرد از حساب و کتابهایش...
ساعتی بعد در کنار سنگ قبر سیدمهدی نشستند و فاتحه خواندند.
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷سنیه منصوری
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت2⃣5⃣
زینب سادات برای پدر زمزمه کرد: پدر، برامون دعا کن! هوای ما و زندگی
ما رو داشته باش!
احسان گفت: سید! برای من هم رفاقت کن! دست آقا ارمیا رو گرفتی، دست من رو هم بگیر! نذار از زیانکاران باشم سید! شما که حق پدری گردن من دارید! شما که نازدونه دلتون رو دست من سپردید! برام دعا کنید. من خیلی راه دارم تا یاد بگیرم...
تلفن همراه احسان زنگ خورد. نام صدرا روی صفحه خود نمایی کرد.
احسان جواب داد: جانم بابا!
صدرا: سلام پسرم! خوبی؟ زینب سادات خوبه؟
احسان: سلام. ممنون. ما هم خوبیم.
صدرا: زینب جان پیش تو هست؟
احسان: بله. کاری باهاش دارید؟
صدرا: گوشی رو بذار رو آیفون؟
احسان بلندگو را روشن کرد و صدای صدرا در گلزار شهدای قم پیچید:
سلام زینب جان! اذان صبح امروز، قاتل پدر و مادرت اعدام شد. دیگه خیالت راحت...
زینب سادات گفت: ممنون عمو.
احسان بعد از قطع کردن تماس پرسید: خبر نداشتی؟
زینب سادات :میدونستیم. هم من هم ایلیا. اما گفتم روزش رو به ما نگن
تا تموم بشه! درسته که حق ما بودقصاص کنیم و از قصاصش راضی
هستم اما دلم اونقدر سخت نشده که لحظه های آخر حیات یک انسان رو بشمرم!
احسان: چرا نبخشیدی؟
زینب سادات ایستاد و باد در زیر چادرش پیچید: اول اینکه فقط ما نبودیم و چند خانواده دیگه هم بودن، دوم هم اینکه از کارش پشیمون نبود و محق میدونست خودش رو و سوم هم به دلیل اینکه جرم های دیگه هم داشت و در هر حال بخاطر هر کدوم از جرایمش اعدام میشد.
احسان: دلت آروم شد؟
زینب سادات: دل من هیچ وقت آروم نمیشه! هر روز مادری، هر روز پدری، هر وقت پدری دست نوازش رو سر دخترش بکشه، هر مادری که زخم زانوی پسرش رو ببوسه، هر وقت خنده جمع خانواده ای رو ببینم، هر
وقت دختری عروس بشه و بگه با اجازه پدر و مادرم، و هر پسری که پدرش کت دامادیش رو تنش کنه، وقتی بچه دار بشم و پدر و مادرم نباشن تا برای بچه ام اذان بگن و با لذت بغلش کنن، و هر لحظه از عمرم دلم میسوزه و غم همخونه چشمهام میشه! هیچ وقت دلم آروم نمیشه!
احسان گفت: و من هر کاری میکنم تا دلت رو آروم کنم! قول میدم هیچ وقت کاری نکنم که ته دلت بگی اگه پدر و مادرم بودن، این کار رو با من نمیکرد!
زینب سادات لبخند زد. از همان لبخند های آیه وار. همانهایی که دل احسان را میبرد.
در کنار هم قدم زدند. زینب سادات گفت: همیشه دوست داشتم مثل مادرم باشم. مادرم رو از من گرفتن!
احسان: پس مادرت اسطوره بود برات؟
زینب سادات سری به تایید تکان داد: آره! سالها اسطوره ام مادرم بود. اما یک روز از مادرم پرسیدم الگوی تو کیه؟ مادرم گفت حضرت زهرا! پرسیدم چرا؟ گفت چون الگوی ما باید بهترین باشه و بهترین الگو دختر نبی اکرم (ص) هستن! از اون روز الگوی من مادرم حضرت زهرا س هستن. کاش میشد کمی شبیه ایشون بشم!
احسان با خود اندیشید: اسطوره! اسطوره من چه کسی هست؟
بعد لبخند زد و زمزمه کرد: اسطوره ام باش پدر...
من الله توفیق
رهبر انقالب: اگر همسران جوانی که شوهران فداکار و جوانمردشان به میدانهای نبرد رفته بودند، به بهانه ی داشتن فرزندان، زبان شکوه باز میکردند، باب شهادت و مجاهدت بسته میشد. شما به گردن این انقلاب و این کشور و این ملت و تاریخ ما حق دارید. ۸۰/۱۱/۲
#پایان
"نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری "