#امام_زمان_عج_مناجات
ای خیمه ی سبز تو بهشتم ...برگرد
با مهر تو شد عجین سرشتم...برگرد
در صفحه ی آخر دعای ندبه...
با اشک دویده ام نوشتم...برگرد
شاعر: #سیدمجتبی_شجاع
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سربلندی ایران قوی به زعامت آقاجانمون "امام خامنه ای" ✅🌺
رفع بیماری کرونا و شفای بیماران کرونایی 🌷🌷
"اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم♡
صالحین تنها مسیر
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨ 📚 #نگاه_خدا 📝 #قسمت_چهاردهم رفتم به سمت دانشگاه سر کلاس اصلا حواسم به حرفای استاد نبود
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨
📚 #نگاه_خدا
📝 #قسمت_پانزدهم
این چه کاریه اخه...
بابا جان میزاشتی مثل آدم میرفتم دیگه
لباسامو عوض کردم رفتم پایین ، شروع کردم به غذا درست کردن ،ساعت ۹ شب بود که در خونه باز شد.
- سلام بابا جون
بابا رضا: سلام سارا جان خوبی بابا؟
- مرسی
برین لباساتونو عوض کنین شام آماده است
بابا رضا: چشم بابا
موقع خوردن شام من سکوت کرده بودم
بابا رضا: سارا جان درس و دانشگاهت خوبن؟
- ( یاد یاسری افتادم) بله بابا جون همه چی عالیه
بابا رضا: میخواستم بگم واسه عید میخوایم بریم مسافرت
- کجا
بابا رضا : خونه عمو حسین - جدی چه خوب ،ای کاش مامانم بود،همه سال با مامان میرفتیم عید
بابا رضا : ( یه آهی کشید و چیزی نگفت) دستت درد نکنه بابا خیلی خوشمزه بود
- نوش جونتون
ظرفا رو جمع کردم و شستم ، رفتم توی اتاقم هم خوشحال بودم هم ناراحت ،خوشحالیم این بود که میریم عید خونه عمو حسین
ناراحتیم این بود که شوهرو چیکارش کنم
( عمو حسین و بابا هم دوستای زمان جنگ هستن ،عمو حسین به خاطر شغلش رفته ترکیه ،نمیدونم دقیقا چه شغلی داره بابا هم توضیح خاصی نمیده ولی خیلی آدم مهمیه و خیلی هم به کشورای دیگه سفر میکنه ،،عمو حسین یه دختر داره با دوتا پسر...
دوتا پسراش ازدواج کردن و لبنان زندگی میکنن
دخترش هم اسمش سلماست هم یه سال از من بزرگتره ،دختره فوق العاده مهربون و فهمیده و باحجاب ،خاله ساعده هم مامان سلما هم مثل مامان فاطمم مهربون و دوست داشتنی هست،،،
ما هر سال عید میریم خونشون اونا هم تابستونا میان ایران ،موقع خاکسپاری مامان فاطمه ،بابا رضا گفته بود که اومدن ولی من اصلا متوجه کسی نشدم ، خیلی خوشحال بودم که میخوایم بریم خونشون ،خیلی دلم برای اتاق سلما ،حرفهای سلما تنگ شده بود)
اینقدر ذهنم در گیر بود که خوابم برد
صبح با ساعت زنگ گوشیم بیدار شدم
آماده شدم رفتم سمت دانشگاه
،رسیدم دم کلاس درو باز کردم دنبال جا واسه نشستن میگشتم جایی پیدا نکردم دیدم یه صندلی کنار دست یاسری خالیه همین لحظه استاد هم رسید مجبور شدم برم همونجا بشینم...
ادامه دارد ....
🌾🌾🌷🌷
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨
📚 #نگاه_خدا
📝 #قسمت_شانزدهم
دستام میلرزید ،میترسیدم یه دفعه یه کاری کنه . چشمم به استاد بود ولی تمام فکرم این پسره بود
یه دفعه دیدم یه کاغذ گذاشت رو کتابم
نگاه کردم عکس یه قلب گذاشته زیرش هم نوشته ilove you sara
وایییی خدااا اینو دیگه واسه کدوم کاره اشتباهم نازل کردی.
کاغذ و مچاله کردم خواستم بندازم زمین ،ترسیدم چون اسمم نوشته بود دیگران فکرای بدی کنن
کاغذ مچاله شده رو گذاشتم داخل جیبم
ده دقیقه بعد دیدم دوباره یه کاغذ گذاشت روی کتابم دیدم آدرس یه جایی رو نوشته که بعد تمام شدن کلاسا برم اونجا
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
بلند شدم
- استاد ببخشید
حالم خوب نیست میتونم برم بیرون
استاد: بله بفرمایید
رسیدم دم در از دستم کاغذا رو درآوردم انداختم داخل سطل آشغال
رفتم از کلاس بیرون
حالم به یه هوای تازه نیاز داشت
رفتم داخل محوطه یه کم نشستم بعد که حالم بهتر شد رفتم داخل کافه دانشگاه تا کلاس بعدیم شروع بشه
وااییی معلوم نیست این پسر با چند نفر همچین کاری کرده یه دفعه در باز شد و یاسری و چند تا دخترو پسر اومدن داخل منم سرمو پایین انداختم مشغول خوردن کیک و نسکافه ام بودم .
یاسری به دوستاش گفت شما برین یه جا بشینین من الان میام
صدای کفششو میشنیدم که داره سمت من میاد
یاصاحب صبر کمکم کن .
اومد نشست رو به روم
یاسری: سارا جان بهتر شدی.
(تو دلم گفتم سارا و درد )
- شما واسه همه دخترا همچین کاری و میکنین؟
یاسری خندید: عمرأ
خودشون با تمام وجود میان همرام
- چقدر کثیفین شما که همچین حرفی رو میزنین
از جام بلند شدمو رفتم از کافه بیرون تو محوطه یه گوشه نشستم
دیدم یاسری سوار ماشین شد ،یه دختره هم جلو نشست ،یاسری منو نگاه میکرد و لبخند میزد ،باهم رفتن
واییی خدااا این دختره چقدر بدبخته ،خودشو به چی فروخت ،اینقدر حالم بد بود که گوشیمو درآوردم واسه عاطفه زنگ زدم
- الو عاطی
عاطی: به خانووووم خانومااا چه طوری ؟
- عاطی کی میای ؟
عاطی: وااا چیزی شده ؟
- عاطی حالم خوب نیست بیا پیشم
عاطی: جون به لبم کردی چیزی شده ؟
من فردا میام
- باشه اومدی بیا خونمون ،بهت میگم
عاطی: باشه
- فعلا من برم کلاسم داره شروع میشه ...
ادامه دارد ....
🌾🌾🌷🌷
پروردگارا 🙏
مغفرت و رحمت همیشگی خود را✨
مشمول همه عزیزان ما✨🌟✨
قرار بده🙏🙏
#شب_زیباتون_بخیر 🌸🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «اِذا اَحَبَّ اَحَدَکُم اَن یُحَدِّثَ رَبَّهُ فَلیَقرَءِ القُرآنَ»
هرگاه یکی از شما دوست بدارد با پروردگارش سخن بگوید، قرآن بخواند. (کنزالعمال ۱/۵۱۰)
🔴 توجه به فناپذیری دنیا
💠 هر چيز كه شمردنی است پايان می پذيرد و هر چه را كه انتظار می كشيدی، خواهد رسيد.
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت ۷۵
سلام مولای من، مهدی جان
سلام بر تو که زلال ترینی، ناب ترینی...
سلام بر تو که مهربان ترینی، عزیزتریتی...
سلام بر تو که غریب ترینی، تنهاترینی...
سلام بر تو که کریم ترینی، رفیق ترینی...
از من که بی قرارم، چشم انتظارم...
از من که دستانم خالیست، چشمانم بارانی است...
از من که حیرت زده ام، بی پناهم...
سلامی از من به تو مولاجان...
سلام مولای من، مهدی جان
سلام بر تو که زلال ترینی، ناب ترینی...
سلام بر تو که مهربان ترینی، عزیزتریتی...
سلام بر تو که غریب ترینی، تنهاترینی...
سلام بر تو که کریم ترینی، رفیق ترینی...
از من که بی قرارم، چشم انتظارم...
از من که دستانم خالیست، چشمانم بارانی است...
از من که حیرت زده ام، بی پناهم...
سلامی از من به تو مولاجان...
برکتِ حفظ قرآن کریم
انسان از هر چه کم بگذارد، از #قرآن نباید کم بگذارد! اگر کسی در طول دو سال قرآن را حفظ کند و لو هیچ کار دیگری هم نکرده باشد، باز خیلی مهمّ است. #قرآن باعث میشود که وقتهای انسان برکت پیدا کند و از دست نرود و تلف نشود؛ و یکی از معانی برکت در وقت همین است.
حجّت الاسلام و المسلمین
#حاج_شیخ_جعفر_ناصری
#راه_روشن
🌹پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
🔺إسمعوا و أطیعوا لمن ولاه الله الأمر، فإنه نظام الإسلام
🔻از حاکمان الهی اطاعت کنید و گوش بفرمان باشید زیرا اطاعت از رهبری مایه «وحدت امت اسلام» است.
📚 امالی مفید، جلد۱، صفحه ۱۴
#راه_روشن
🌹امام خمینی (ره):
🔺اگر ملتهای مسلم که تقریباً یک میلیارد جمعیت هستند، اینها برادر با هم باشند و به برادری با هم رفتار کنند؛ هیچ آسیبی بر اینها واقع نمیشود و هیچ یک از ابرقدرتها قدرت اینکه تجاوز به اینها بکنند، ندارند.
📚صحیفه امام، جلد۱۳، صفحه۱۳۴
#راه_روشن
🌹امام خامنهای:
🔺شعار وحدت مسلمین را یک مسألهی استراتژیک میدانم - یک مسألهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیر شیعه ارتباطات داشته باشیم - مسلمانان، بتدریج این اختلافات مذهبی و طایفهیی را کم کنند و از بین ببرند؛ چون در خدمت دشمنان است.
۱۳۹۶/۰۱/۲۶
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ
و از رحمت خداست که؛
محمّد "ص" نرمخوترین و لطیفترین جلوهی رحمانیّت خدا در زمین شد...
تا روزی (نهچندان دور) تمام مردم زمین ،
سرِ سفرهی #مهربانی اش زانو بزنند،
و او أسوهی تمام نمایِ حقیقت جویانِ عالَم باشد.
دین محمد "ص" ،
آیین مهربانی و صلح در تمام جهان است!
14.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا رسول الله 💚🙏
السلام علیک حبیبی یا نبی الله 💚🙏
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_اکرم
💖🍃ای آب حیات،یا محمد"ص"
💕🍃کشتی نجات،یا محمد"ص"
💖🍃مهربـان ترین، بنده ی حق
💖🍃اصل برکات، یا محمد "ص"
💕🍃ازمـن بـه شمـا، تـا قیـامت
💖🍃هردم صلوات،یامحمد"ص"
💕اولین شنبه آبان ماه خـود را زیبـا کنیـم بـا
🌺🍃 "صـلوات"
🍃💖برحضرت محمد(ص)وخاندان مطهرش
💖🍃اللَّهـُمَّ صـَلِّ عَلَى مُحَمَّد
💕🍃وآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
💖🍃💚الّلهُمَّ
💕🍃💚صَلِّ
💖 🍃💚علی
💕🍃💚مُحَمَّدٍ
💖 🍃💚وَآل
💕 🍃💚مُحَمَّد
💖🍃💚وَعَجِّل
💕🍃💚فَرَجَهُم
💖🍃💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَج
❤️❤️❤️❤️❤️❤️👇👇
روئید چو عطر گل حیاتی دیگر
در مکه و یثرب ، برکاتی دیگر
" بر خاتم انبیا محمد صلوات "
بر حضرت صادق صلواتی دیگر
#میثم_مؤمنی_نژاد