#نهج_البلاغه
☄وَلاَ قَائِدَ کَالتَّوْفِیقِ
🌎هیچ راهبرى همچون توفیق نیست
✍ منظور از «توفیق» در اینجا آماده بودن اسباب براى انجام دادن کارى است مثلا اگر انسان حال خوبى براى دعا پیدا کند و مجلس مناسبى تشکیل شود و خطیب دانشمند و باصفایى آن مجلس را اداره کند، گفته مى شود توفیق براى دعا حاصل شد. همچنین فراهم شدن اسباب مثلاً براى زیارت بیت الله یا کمک به محرومان یا فرا گرفتن علم و دانش تمام اینها توفیق نامیده مى شود و اگر امام(علیه السلام) مى فرماید: بهترین رهبر توفیق است براى آن است که توفیق، انسان را به راه حق و مسیر اطاعت پروردگار مى کشاند و راهنماى خوبى براى نیکى ها و خوبى هاست.به هر حال شک نیست که سرچشمه اصلى توفیق براى کارهاى خیر ذات پاک پروردگار است
📚 #حکمت_113
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
#به_وقت_طلوع
※ دعای روز سیزدهم رمضان
اینکه صحیفه جامعه، از روز سیزدهم ماه رمضان، تا آخر ماه، برای هر روز دعای جداگانه دارد که هر مهمان میتواند بقدر وسعش از این جام بنوشد و بالا رود، نشان اهمیت بالاتر دهههای دوم و سوم رمضان است.
دعای روز سیزدهم، دعای منجیخواهی جهانی است.
طلبِ ابطال همهی نیتها، ارتباطها، رفتارها، و قدرتهای باطل
و حاکمیت الله در زمین برای گسترش نور در تمامِ آنچه به انسان مربوط است.
• اللهم أَعنَّا علی سلوک الْمناهِج، مِنْهاج الْهدى و الْمحجه العظمی
الهی یاریمان کن، این راه را بپیماییم، راه روشن هدایتت، و نشانهی بزرگت،
• وَ الطَّريقة الوسطی، التي يرجع إِلیه الْغالی و يلْحقُ بهِ التّالي
راهی میانه، که جلوتر رفتگان بدان بازمیگردند و جاماندگان خود را میرسانند،
• و وفِّقنا لمتابعته و أداء حقّه
و یاریمان کن، به تبعیت از اماممان، و اداى حقّش
• وامنن علینا بمُتابعته في الْبأساء و الضراء
منت گذار بر ما، تا در سختی و آسانی همراهیاش کنیم،
• و اجعلنا منَ الطالبین رضاك بمناصحته
و قرارمان ده از کسانی که خيرخواه و بىآلايش، لبخند رضایتش را میجویند.
※ دسترسی به متن دعا
Blog.montazer.ir
💎💎💎💎💎💎💎💎
🔴 درخواست حاجت در محضر قرآن در شب های دهه دوم ماه مبارک رمضان
عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: تَأْخُذُ الْمُصْحَفَ فِي الثُّلُثِ الثَّانِي مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَتَنْشُرُهُ وَ تَضَعُهُ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ تَقُولُ: «اللَّهُمَ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ ، وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى ، وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ» وَ تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ مِنْ حَاجَةٍ
🌕 حضرت باقر عليه السّلام فرمود: در ثلث دوم ماه مبارك رمضان (يعنى از شب دهم تا شب بيستم) قرآن كريم را در مقابل خود بگشا و بگو:
«اللَّهُمَ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ ، وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى ، وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ»
🔺 سپس هر حاجت كه مى خواهى طلب كن.
📚 الكافي، ج ۲ ص ۶۲۹
🌷 چه حاجتی بالاتر از حاجت تمام انبیاء و اوصیا علیهم السلام و اسباب خشنودی دل حضرت زهراء سلام الله علیها
🔹 الهی به عظمت قرآن عجل لولیّک الفرج
💎💎💎💎💎💎💎💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺نکته ای از آیات جزء سیزده:🌺
🍂 ... إِنَّهُ لاَ يَيْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الكَافِرُونَ
(یوسف /٨٧)
⚡️ترجمه :
تنها كافران بى ايمان ـ كه از قدرت خدا بى خبرند ـ از رحمتش مأيوس مى شوند.
🔴 يأس، نشانه ى كفر است. زيرا انسان مأيوس، در درون خود مى گويد: قدرت خدا تمام شده است.
💥 انسان ناامید احساس می کند که دیگر راه نجاتی نیست و دیگر نمی شود کاری کرد، و این یعنی نادیده گرفتن خدایی که بر هر چیزی قادر است.
✅ پس تا خدا هست، امید به گشایش هم هست.
هر چه ایمان به خدا بیشتر، امید هم بیشتر.
#جزء_سیزده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داشتنت اگر جرم باشد
من گناهکارترین فرد روی زمینم ...
#رمضان ؛ #دعای_افتتاح
🔹 وَتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلي طاعَتِكَ، وَالْقادَةِ اِلي سَبيلِكَ
🔆 در دولت كريمه امام زمان، ما را دعوت کننده به طاعتت و هدایت کننده بسوی راهت قرار بده
4_5978980920009426359.mp3
8.04M
#شرح_دعای_افتتاح
استاد #پناهیان ؛ جلسه ١٢
با #دعای_افتتاح ، بهتر میتوان ارتباط بین ماه رمضان و ظهور را لمس کرد. باید توجه کرد که چرا از ما خواستند در ماه #رمضان ، هر شب برای فرج دعا کنیم.
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
💚✨💚✨
قرائت دعای مجیر.mp3
4.79M
🎙قرائت دعای مجیر با نوای آیت الله مهدوی
⏰هر کس دعای مجیر را در «ایام البیض» [روزهای سیزدهم و چهارهم و پانزدهم] ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده می شود، هرچند به عدد دانه های باران و برگ های درختان و ریگ های بیابان باشد! و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین و بی نیازی و توانگری و رفع غم و اندوه سودمند است.
🔖آیت الله مجتهدی تهرانی: دعای مجیر انسان را به کمال می رساند.
منابع : علامه کفعمی در «بلد الامین»و «مصباح» و کتاب شریف مفاتیح الجنان
#ماه_رمضان
به طبیبِ جان بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🍃🍓✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬
✨دعایی که آیت الله بهجت برای فرزندانش میخواند
🔸فرزند آیت الله بهجت(ره) عنوان کرد: «موقع مدرسه رفتن فرزندانم، پدرم این دعا رو سه مرتبه پشت سرشان میخواند».
اما دعای توصیه شده مرحوم آیت الله بهجت و مرحوم آیت الله قاضی این است:
امام صادق(ع) فرمودند: پدرم به ماسفارش کردند که صبح سه مرتبه و شب سه مرتبه این دعا را بخوان اما مواظب باش این دعا دست نااهلان نیفتد این دعا، دعای گنجینه است.
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَهِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ»
خداوندا! من را در آن پوششى که از هر بلا و آفتى حفظ مى کند و هر کسى را که بخواهى در آن قرار مى دهى، قرار بده».
📕منبع روایت: الکافی، ج۲، ص: ۵۳۴
#تربیت_فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرایی در برنامه زندگی پس از زندگی
ای وای بر ما ... خدا به دادمون برسه ...
doa_mojir_tarjomeh.pdf
590.4K
متن دعای مجیر pdf
•••┈✾~ 🤲 ✨🌹✨ 🤲 ~✾
التماس دعا
صالحین تنها مسیر
ناحلہ قسمت_سی_و_چهارم پارت_اول مردای فامیل دوماد و اونایی به ریحانه محرم نبودن با آرزوی خوشبخ
ناحلہ
قسمت_سی_و_پنجم
بعد از شام رفتم پیش ریحانه وهدیه ام و بهش دادم
چون فرصت نشد چیزی بخرم واسش پولشو گذاشتم تو یه پاکت شیک و بهش دادم
زنگ زدم به بابام که گفت یه ربع دیگه میرسه
نگام به روح الله و ریحانه بودکه داشتن میخندیدن
از ته دلم از خدا خوشبختیشونو آرزو کردم و واسش خوشحال بودم
الان به این نتیجه رسیدم ازدواج تواین سن چندان بدم نیست!
بابام که زنگ زد پاییزیم وپوشیدم و ازشون خداحافظی کردم و رفتم بیرون کنار در پدر ریحانه ایستاده بود
از اونم تشکر کردم که خیلی گرم جوابمو داد
خیلی ازش خوشم اومده بود آدم مهربونی بود ومثله بچه هاش شخصیت جالبی داشت !
رفتم طرف ماشین پدرم که اونم اومد بابا به احترامش پیاده شد و بهش دست داد
تو همین حین چشمش به محمدم خورد .اونم اومد نزدیک تر و با بابام خداحافظی کرد
نشستیم تو ماشین و برگشتیم سمت خونه
از تو آینه بغل چشمم بهشون بود داشتن باهم حرف میزدن و نگاهشون به ماشین ما بود
نفس عمیق کشیدم و به این فکر کردم چه شب خوبی بود
تو همین فکرا بودم که رسیدیم خونه!
سریع از ماشین پیاده شدمو با عجله رفتم بالا
مامان با دیدنم پشت سرم اومد
+علیک سلام چطور بود؟ خوش گذشت؟
سرمو تکون دادمو
_عالییییی مامان جون عالییی
باهم رفتیم تو اتاقم
مشغول عوض کردن لباسام شدم و براش توضیح میدادم که مراسمشون چطور بود
گوشیمو برداشت و عکسا رو دونه دونه نگاه کرد
رفتم کنارش نشستمو مشغول باز کردن موهام شدم
هی ازشون تعریف میکردم و مامانم با دقت گوش میکرد
اخر سرم اروم زد پس کلمو
+یاد بگیر دختره از تو کوچیکتره شوهر کرده تو دو هفته حالا تو اون مصطفیِ بدبختو
دستموگذاشتم رو لبش و نزاشتم ادامه بده و درگوشش گفتم
_مامان جان ببین من ایشونو دوس_نَ_دا_رَم
مامان یه پشت چش نازککرد و از اتاق رفت بیرون که خودمو با یه حرکت پرت کردم رو تخت و دراز کشیدم
نمیتونستم نفس بکشم!
هیچیو نمیدیدم
انگار داشتم تو دریایِ تاریکی غرق میشدم!
یا شایدم یه جا زنجیر شده بودم
هی دست و پا میزدم ولی هیچی به هیچی!
حس میکردم یکی چشمامو گرفته نمیزاره جایی و ببینم
سیاهی،سیاهی و سیاهیِ مطلق!
خیلی حالم بد بود مدام گریه میکردم و کمک میخواستم!
همینطور دور خودم میچرخیدم که یه هاله ای از نورُ حس کردم که داره میاد سمتم!
با وجودِ اون نور متوجه شدم دارم تو سیاهی عمیق فرو میرم!
حالت خیلی عجیبی بود
داد میزدم و گریه میکردم
همه صورتم از گریه خیس شده بود
میدوییدم سمت نور ولی
به من نزدیکتر میشد و من سعی میکردم بهش برسم ولی بی فایده بود
دیگه فاصلمون خیلی کم شده بود و به راحتی میتونستم ببینمش
یه تابوت از نور بود
یه نیروی محکمی منو با خودش میکشید
دستمو گرفتم بهش تا غرق نشم
نمیدونم چیشد که یهو از اون سیاه چالِ وحشتناک دور شدم
انقد دور شدم که شبیهِ یه نقطه دیده میشد
میخواستم ببینم چی نجاتم داده، نگاه کردم دیدم دستم رو یه تابوتِ که روش نوشته ۱۸ و توشم یه جنازس
جیغ زدم ولش کردم
دوباره همه چی سیاه شد!
تار، مبهم و دوباره سیاهیِ مطلق!
دوباره پرت شدم تو همون سیاهی.
همش جیغ میزدم و گریه میکردم!
که با فشار محکمی رویِ بازوم بیدار شدم!
+فاطمه!!
فاطمهههه پاشو!پاشو ببینمتتتت
از ترس زیاد جمع شده بودم
همه ی صورتم و لباسام خیس بود
مامان نشست رو تخت و بغلم کرد
تو بغلش آروم گریه میکردم
تو گوشم گف
+هیس بسه دگ نبینم اشکاتو عزیز دلم !!!
اشکامو با انگشتاش پاک کرد و رو موهامو بوسید
کل روز تو فکر خوابی که دیدم بودم. دقیقا یه هفته مونده بود به عید
هیچ حسی واسِ سالِ نو نداشتم
با بچه هام قرار گذاشتیم دیگه نریم مدرسه
چون بعدِ عید دیگه تعطیل بودیم
درسامونم تموم شده بودو فقط دوره میکردیم و تست میزدیم
واقعا روزای کسل کننده ای بود
اصلا این سال سالِ منفوری بود
پر از استرس پر از درس اه
ازین حالِ بدم خسته شده بودم
دست از صبحونه خوردن کشیدم و رفتم تو اتاقم
از تو کتابخونه تست جامعِ سوالایِ کنکورِ شیمیمو در اوردم و مشغول شدم هر کدوم از سوالا تقریبا دو دیقه وقتمو میگرفت کلافه موبایلمو گرفتمو به مشاورم زنگ زدم
_الو سلام
+سلام عزیزم خوبی؟
_چه خوبی چه خوشی
اقا من اصن کنکور نمیدممنصرف شدم
+فاطمه باز زدی جاده خاکی
این حرفا چیه
الان وقتِ جمع بندیه آخراشه به همین راحتی جا زدی؟
_بابا حالم بهم خورد از درس!!!
+خب دیگه بسه ادامه نده تا نیومدم بزنم توگوشت!
چی میخونی
_شیمی
+خب پس بگو
_اه!حالاچیکارکنم
+برو تلویزیون ببین یکم استراحت کن بعدشروع کن
کلافه یه باشه ای گفتمو تلفنو قطع کردم
انگارخودم بلدنیسم این کارارو
بدون اینکه توجه ای ب حرفش کنم دوباره نشستم سرکتابم وسعی کردم تمرکز کنم وتست بزنم
توفکر بودم که با صدای مامان به خودم اومدم