🏴 ایثار یک رهبر
وجود امیرالمؤمنین به عنوان یک رئیس، یک فرمانده و یک مسؤول، مظهر پاکی و شفّافیت و صداقت بود. او آسودگی را به خودش راه نداد؛ نسبت به زیردستان تفرعن نفروخت؛ خود را همه جا بنده خدا و خدمتگزار مردم دانست و مخلصانه - بدون چشمداشت به دنیا - کار کرد. این میتواند در رفتار ما و رفتار هر کسی که در هر مجموعهای مسؤول است، به عنوان رفتار علوی خود را نشان دهد.
این خلاصهی زندگی امیر المؤمنین (علیه السلام) است، از اول زندگی و نوجوانی در راه انجام وظیفه با مجاهدت، و ایثار جان، و با #ایثار همهی امکانات و با ندیدن خود و فدا کردن خود در همهی میدانها ظاهر شد، تا آن روزی که مشکلات مهم و بزرگی برای حکومت آن حضرت پدید آمد، و حضرت با همهی این مشکلات ساخت تا بتواند جامعهی اسلامی را طبق الگوی قرآن بنا نماید.
امروز نیز #جامعه_اسلامی به اینگونه ایثارها و اغماضها و از خودگذشتگیها احتیاج دارد. باید از هواها، هوسها، منیت، و خودخواهیها بگذریم، تا گرهها باز شود. تا منیت و خودیت را زیر پا نگذاریم مشکلات از سر راه برداشته نخواهد شد. امروز کلید حل همهی مشکلات در دنیای اسلام و در جامعه خود ما همین درس بزرگی است که امیر المؤمنین (علیهالسلام) به ما داده است، و در این راه جانش را فدا کرده است.
📚بیانات امامخامنهای در دیدار اقشار مختلف مردم روز ۲۹ رمضان ۱۳۷۰/۱/۲۶
📚بیانات امامخامنهای در دیدار جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش- ۱۳۸۰/۰۱/۲۸
🔘 فرارسیدن شهادت امیرالمومنین امامعلی(ع) تسلیت باد.
#تدبر در قرآن
«به درستى كه: كسانى كه تكبر و گردنكشى از بندگى من مىنمايند زود باشد كه داخل جهنم شوند، در حالتى كه ذليل و خوار باشند». (سوره مؤمن/آیه 60)
خدایا ما را از شر غرور و نافرمانی نجات ده و ما را به آرامش جاودانی، نزد خودت راهنمایی کن
خدایا بنده توییم ...
ما در پناه خودت حفظ فرما و در حریم طاعت خودت ما بپروران و
ما را از خودت جدا نکن
•┈┈••✾•🌿🏴🌿•✾••┈•
🌿 علامه حسن زاده آملے چہ زیبا فرمودن :
" به جای این که عابد باشی عبد باش شیطان هم قریب به ۶۰۰۰سال عبادت کرد عابد شد اما عبد نشد …تا عبد نشوی، عبادتت سودی به حالت ندارد ؛ عبد بودن یعنی : ببین خدایت چه می خواهد نه دلت… "
🌿 رفیق!
اگه خدا رو دوست داری و میخوای خوب بندگیشو کنی؛ اینکه " دلم میخواد اینجوری بپوشم،اینطوری آرایش کنم ، اینجوری بگردم"، دور از مرام #عبد بودنه
#رمضان
#ماه_بندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزقدس
همه دعوتیم
همه می آئیم
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
آمدم ای شاه، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
دور مران از در و راهم بده
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
💌💌💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
چهارشنبه های امام رضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تفکر
ارزش تفکر!
شب قدر، شب تصمیم گیریست!
سلام علیکم
طاعات و عباداتتون قبول حق🤲
شهادت امام علی علیه السلام را تسلیت عرض میکنیم🥀
شب های قدرت چطوری گذشت!
چه تصمیمات جدیدی گرفتی؟
دلت میخواد خدا تو این شبهای عزیز چه چیزی بهت بده!؟
بهش فکر کردی!؟
خونه، ماشین، فرزند،سلامتی ؟
کدوم؟
به نظرت اگه اینها رو داشته باشی خوشبختی؟
دنیا فقط محل گذر هست، ابد در پیش داریم!
برای آخرت خودت چی از خدا میخوای؟
میخوای چه جایگاهی تو اون دنیا بهت بده؟
بهش فکر کن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حاجتی میخوای!؟
بهش فکر کن!
#رمضان ؛ #دعای_افتتاح
🔹 وَاجْبُرْ بِهِ فَقْرَنا
🔆 خدایا با ظهور امام زمان فقر ما را برطرف کن
4_5999124303742764339.mp3
7.55M
#شرح_دعای_افتتاح
استاد #پناهیان ؛ جلسه ١٩
در #دعای_افتتاح ، از خداوند درخواست میکنیم که ما را جزء مدیران حکومت امام زمان قرار دهد.
☫﷽☫
شیوه صحیح قرآن به سر نهادن در شب های قدر کدام است ، از منظر عارف کامل سالک توحیدی حضرت علامه حسن زاده آملی رفع الله درجاته
بیشتر مردم در شبهای قدر قرآن را به شکلی نادرست به سر میگیرند.
روش صحیح :
در آن بخش از دعا که قرآنها را برابر چهره می گیرند، قرآن را به شکل استخاره باز کرده و روبروی چهره میگیریم.
آنجا هم که بنا است قرآن بر سر گذاشته شود، بدون این که صفحه ی باز شده تغییر کند آن را روی سر قرار دهید.
به این شکل که قرآن به شکل باز شده و رو به بالا باشد. یعنی صفحات و نوشته ها رو به آسمان و جلد قرآن روی سر قرار میگیرد.
بعد از برداشتن قرآن از سر آن صفحه را مطالعه کنید ، اگر فرصت نشد صفحه را علامت گذارده یا شماره صفحه را حفظ کنید تا سر فرصت مطالعه کنید.
آنچه در این 2 صفحه به دست شما رسیده، تقدیری است که در شب قدر مقدر شده. یعنی خوانشی است بر احوالات شما در سالی که پیش رو دارید.
اینگونه است که آن چه در شب قدر نازل میشود سرنوشت یک ساله را معین میکند.
خوشا به حال آنانی که در این چند شب، هر شبشان صفحه ای روشنتر و پسندیدهتر از شب قبل دارد.
منبع: هزار و یک نکته
عـــــلامه ذوفنـــون
ســــالک توحیــــدی
عــــــالـــم ربــــّـانی
نــــــــــــادرۀ دوران
حـضــرت آیــتالله
حســـن زاده آمــلی
رفـــع الله درجـاته
#علامه_حسن_زاده_آملی
#سیروسلوک
#معرفت_النفس
صالحین تنها مسیر
ناحلہ قسمت_چهل_و_پنجم شونمو بالا انداختم و خواستم برم که گفت: +فاطمه سکوتم و که دید ادامه داد: +
ناحلہ
قسمت_چهل_و_شش
صندلی خالی،صندلی کنار مصطفی بود به ناچار نشستم
سکوت کرده بودیم و فقط صدای برخورد قاشق وچنگال به گوش میرسید
توجه مصطفی به من خیلی بیشتر از قبل شده بود. نمیدونم چی باعث شد انقدر راحت بهم زل بزنه
اگه بابا برخوردی که با بقیه داشت و با مصطفی هم داشت قطعا مصطفی جرات نمیکرد به این اندازه بی پروا باشه
زیر نگاهاشون خفه شدم و اصلا نفهمیدم چی خوردم فقط دلم میخواست ی زمانی و بگذرونم تا بتونم بلند شم
چند دیقه که گذشت تشکر کردم و از جام بلند شدم که مصطفی گفت : چیزی نخوردی که
_نه اتفاقا خیلی خوردم
برگشتم سمت مامانش و گفتم: خدا برکتتون و زیاد کنه
جوابم و داد و رفتم رو مبل نشستم
نفسم و با صدا بیرون دادم وخدارو بخاطر رهایی از نگاه مصطفی شکر کردم که همون زمان اومد و نشست رو مبل کناریم خودم وجمع کردم
گفت : فاطمهخانوم کم حرف شدیاا اینا همه واسه درساته میخوای بریم بیرون به خودت یه استراحت بدی؟
_استراحت بعد کنکور
+خب حالا با دو ساعتم اتفاق خاصی نمیافته میتونی بخونی
_لابدنمیتونم که میگم بعد کنکور
خندید و گفت : خب حالا چرا دعوا میکنی
جوابش و ندادم
مردا که اومدن
رفتیم ظرف و گذاشتیم تو آشپزخونه
و نشستیم تو هال
همه مشغول صحبت بودن که مریم خانم بلندشدو نشست کنارم
درجعبه ای که دست مصطفی دیده بودم وباز کرد
و از توش یه زنجیر ظریف و خوشگل در آورد و انداخت گردنم
همه با لبخند نگام میکردن که گفت :اینم عیدی عروس خوشگلم ببخش که ناقابله
سرم و انداختم پایین و یه لبخند خجول زدم
مامان و بابامتشکر کردن و گفتن شرمندمون کردین مثه همیشه
بعد از اون دیگه هیچی نفهمیدم
فقط دلم میخواست برگردم اتاقم و بزنم زیر گریه
همچی خیلی تند جدی شده بود
هیچکی توجه ای به نظر من نمیکرد
خودشون بریدن و دوختن
احساس خفگی میکردم
نفهمیدم چجوری خداحافظی کردم اصلا هم برام اهمیت نداشت ممکنه از رفتارم چه برداشتی کنن فقط دلم میخواست برم
تمام مسیر سکوت کردم و جوابی به کسی ندادم،چوناگه اراده میکردم واسه حرف زدن بغضم میترکید
وقتی رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم و در و بستم با همون لباسا پریدم رو تخت صورتم و چسبوندم به بالش و زدم زیر گریه
سعی کردم صدای هق هقم و با بالشم خفه کنم
من دخترمنطقی بودم
یه دختر منطقی بدون هیچ کمبودی
یه خلاء هایی توزندگیم بود ولی شدتش اونقدری نبود که باعث شه اشتباهی کنم
همیشه تصمیمام و باعقلممیگرفتم
هیچ وقت نزاشتم احساسم عقلم و کور کنه
ولی مثه اینکه احساس سرکشم این بار تو مسابقه اش با عقلم شکست خورده بود
من دیگه هیچ احساسی به مصطفی نداشتم اوایل فکر میکردم به خودم تلقین میکنم ولی الان دیگه مطمئن شدم نه تنها کنارش حس خوبی ندارم بلکه گاهی اوقات حس میکنم ازش بدم میاد
همه اینام تنها ی دلیل داشت
گوشیم برداشتم ویه آهنگ پلی کردم
عکسای محمدُو باز کردم
تا خواننده اولین جمله رو خوند یهو گریه ام شدت گرفت
عکس و زوم کردم
(کاش ازاول نبودی دلم برات تنگ نمیشد)
آخی چقدر دلم براش تنگ شده بود
احساس میکردم چندین ساله میشناسمش ومدتهاست که ندیدمش
خداخیلی عجیب و یهویی مهرشو به دلم انداخته بود!
همیشه اینو یه ضعف میدونستم
هیچ وقت فکر نمیکردم به این روز دچار شم.همیشه میگفتم شایدعشق آخرین چیزی باشه که بتونم بهش فکر کنم
ضعف بین چیزایی که بابام بهم یاد داده بود معنایی نداشت! ولی من ضعیف شده بودم
(اون نگاه من به اوننگاه تو بند نمیشد
(کاش ازاول نبودی چشمام به چشمت نمیخورد
اگه عاشقت نبودم این دل اینطور نمیمرد)
هرچقدر میخواستم یه کلمه واسه بیان این حسم پیداکنم،تهش میرسیدم به عشق
زود بود ولی هیچی غیر از عشق نبود!
دلم به حال خودم سوخت
من در کمال حیرت عاشق شده بودم
عاشق آدمی که حتی رغبت نمیکرد یک ثانیه نگاش بهم بیافته
عاشق آدمی شده بودم که حتی نمیدونستم چه شخصیتی داره
عاشق آدمی شدم که ممکن بود از من متنفرباشه
عاشق آدمی شدم که ازم فرار میکرد و من واسه خودش یه تهدید میدونست
هرکاری کردم بخودم بقبولونم عاشقش نیستم نشد
مصطفی از قیافه ازش کم نداشت
از تیپو پول و ظاهرکم نداشت
ولی نمیتونستم حتی یه لحظه به این فکر کنم که چیزی غیر از برادر برام باشه
پس من بخاطر تیپ و ظواهر و پول محمدجذبش نشده بودم
قطعا بخاطر چیزی بود که تو وجود مصطفی و بقیه پسرا پیدا نمیشد
یچیزی که نمیدونستم چیه ولی هرچی که بود از محمد یه شخصیت ناب ساخته بود
خدا میخواست ازم امتحانشو بگیره
یه امتحان خیلی سخت
با تماموجودم ازش خواستمکمکم کنه
من واقعانمیتونستم کاری کنم
فقط میتونستم از خودش کمک بخوام
اونقدرگریه کردم ک سردردگرفتم
ازدیدن چشمام توآینه وحشت کردم
دور مردمک چشامو هاله قرمز رنگی پوشونده بود