#هوالعشق❤️
#خـانم_خبرنگار_واقاے_طلبه_قسمت__چهل_وششم
تا ساعت هفت شب با محمد پیاده همه خیابونای کرمان رو قدم زدیم.
هر لحظه که عقربه های ساعت به هشت شب نزدیک تر میشد احساس میکردم قلبم فشورده میشه... نمیدونم چرا ولی یه حس بدی به قلبم رخنه کرده بود...
*الا به ذکرالله تطمئن القلوب* رو بارها توی دلم تکرار کردم❤️
احساس آرامش بیشتری پیدا کردم.
_محمد😊
محمد: جان محمد😍
_میشه لبخند بزنی😊
محمد متعجب نگام کرد😳
محمد: واسه چی؟
_میخوام از لبخندت عکس بگیرم😊
محمد با خنده گفت: آخه دختر لبخند منم عکس گرفتن داره؟😁
نفس عمیقی کشیدم و از ته دل گفتم: لبخند تو برام درست عین یه سیب بهشتیه... بعد شنیدن حرفام یه لبخند قشنگ روی مینای لبش نقش بست که من اون لبخندو با دنیا عوض نمیکردم.
دوربین فلش زد📸
یک بار...
دو بار...
سه بار...
و من از لبخند محمدم عکس گرفتم تا روزایی که نیست با نگاه کردن به لبخندش آرامش بگیرم.😊
ساعت هفت و نیم شب رو نشون میداد و رسیده بودیم در خونه ما...😔
ماشین محمد اینام در خونه پارک بود... این یعنی مامان باباشم برای خداحافظی اومدن... دوباره ترس... دوباره دلشوره... دوباره یه حس غریب... در رو باز کردیم و رفتیم داخل همه توی حیاط بودن و مشغول رو بوسی و خداحافظی... حالم دگرگون شده بود... حالم خوش نبود...
مامان محمد بغلم کرد و سرد منو بوسید... میتونستم فرق بین محبت واقعی و مصنوعی رو تشخیص بدم... ولی من واقعا دوسش داشتم... از ته قلبم... مگه میشه کسی که مادر محمد هست رو دوس نداشت...
باباش منو پدرانه بغل کرد و پیشونی مو بوسید...
حالا وقت خداحافظی با زندگیم بود...
چجوری باهاش خداحافظی کنم خدایا...
تو خودت میدونی عین جون دادن سخته برام...
بی توجه به چشمایی که بهمون دوخته شده بود محمد منو بغل کرد...
سرم روی سینه اش بود و اشکام پیراهنشو خیس کرده بود...😭
دیگه بخاطر گریه دعوام نکرد...
مطمئنم حال اونم مثل من خرابه....
روی سرمو بوسید و منم سینه ی اونو...
منو از خودش جدا کرد و جلوی پام زانو زد... گوشه چادرمو توی دست گرفت و بوسید... و بعدم به سرعت بیرون رفت...
همه متعجب بودن و من فقط گریه میکردم... با دو توی اتاق رفتم و خودمو روی تخت انداختم و تا جایی که میتونستم گریه کردم...😭
وقتی سرمو بلند کردم ساعت نه و نیم بود و من هنوز چشمام خیس بود...
جانمازمو پهن کردم تا نماز بخونم... حرف زدن با خدا الان تنها چیزی بود که آرومم میکرد...
#قسمت_چهل_و_ششم
نویسنده { #فائزه_وحی }
😇❤️
#انسان_شناسی۳۳۸
※ بعد از انتقال به برزخ،
زیباترین ملاقات بنده با خداوند، از آنِ کسی است که آثار و خستگی و دردهای جهاد در روح او تثبیت شده است.
🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
@ostad_shojaeانسان شناسی ۳۳۸.mp3
زمان:
حجم:
10.82M
#انسان_شناسی ۳۳۸
#رهبری | #استاد_شجاعی
• ما برای چی باید با اسرائیل دشمن باشیم؟
• ما برای چی باید با آمریکا بجنگیم؟
• ما برای چی باید فلسطین و حمایت کنیم؟
✘ سری که درد نمیکنه رو چرا دستمال میبندیم؟
منبع : کارگاه انسان شناسی پیشرفته
🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
یَا فَاطِمَةُ المَعصُومَةُ إشفَعی لَنا فِي الجَنَّةِ
امام صادق علیهالسلام: به شفاعت حضرت معصومه سلام الله علیها همه ی شیعیانم وارد بهشت میشوند
▪️ آمد ز مدینه تا که در قم باشد
▪️در مملکت امام هشتم باشد
▪️یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
▪️مانند مزار فاطمه گم باشد
🏴شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔«اشک قم»
🏴 فرارسیدن شهادت خانم حضرت معصومه سلام الله علیها را به پیشگاه مقدس آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام رضا علیه السلام و شما منتظران ظهور تسلیت عرض می نماییم
💔فدای شما بانوی آسمانی که دائما امام زمان خود را صدا میزدی...
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 حرم مطهر امروز در آستانه سالروز شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها سیاهپوش شد🏴🕌
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔"بانو
🎙حاج حنیف طاهری
به سفارش: آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🙏 اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه المعصومه
مَکَرُوا مَکْراً
وَ مَکَرْنا مَکْراً
وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ
فَٱنظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ
مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَٰهُمْ
وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ
سوره مبارکه نمل آیه ۵۰ و ۵۱
آن ها توطئه مهمّى چیدند!
و ما هم تدبیر مهمّى داشتیم
در حالى که آنها نمی فهمیدند!
پس بنگر که سرانجامِ نیرنگ آنها
چگونه بود؟ بدون تردید ما آن ها
و قومشان همگى را نابود گرداندیم
⭕️ #نابودی_اسرائیل
🆔 @tafakkor_qurani
🆔 @grat1401
🔰 آیه نصب شده در محل سخنرانی رهبرانقلاب در دیدار دستاندرکاران برگزاری کنگره ملی شهدای استان لرستان. ۱۴۰۲/۸/۰۳
🔹 «وَكانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنينَ.» سوره مبارکه الروم آیه ۴۷
🔸 و یاری مؤمنان، همواره حقّی است بر عهده ما
🖼 #لوح