بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
شاعر: #محمدعلی_بیابانی
▶️
نشستم عشق را معنا كنم دل گفت يا زينب
نشستم ديده را دريا كنم دل گفت يا زينب
نشستم يادي از زهرا كنم دل گفت يا زينب
قيامت خواستم برپا كنم دل گفت يا زينب
زني عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را
و معصومانه بر دوشش كشد بار امامت را
همينكه لحظه ي از او نوشتن شد قلم لرزيد
از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزيد
به خود گفتم به سويش گام بردارم قدم لرزيد
حريمي محترم كز حرمتش صدها حرم لرزيد
خداوندا حريمي اينچنين را كيست سلطانش
هزاران جان فداي او هزاران تن به قربانش
نخوانش زينت بابا بگو جان علي زينب
نگو دختر بخوانش مرد ميدان علي زينب
سر و سامان مولا روح و ريحان علي زينب
علی دستان الله است و دستان علي زينب
علي را آنچنان در پوست و در خون خود دارد
كه گويا جسم زينب يك علي در كالبد دارد
سلام اي روز ميلادت هم اشك چشم ها جاري
سلام آموزگار عشق در آیین دلداری
تلاطم داشت بين چشم هايت شوق ديداري
و اين يعني حسينت را تو خيلي دوست ميداری
هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را
که می خواند طپش های دلت نام برادر را
كجا وصف كسي همچون تو در قاموس من باشد
كه مداح مقامات تو بايد پنج تن باشد
نگهبانان اجلالت حسين است و حسن باشد
كدامين زن شبيه تو چنين مردانه زن باشد
کدامین خشم در خود این همه احساس را دارد
و در پای رکابش اکبر و عباس را دارد
اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری
اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری
همان دست کریمی که حسن دارد تو هم داری
و این یعنی برای دوست و دشمن کرم داری
به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست
کرامت کمترین کار شما خواهر برادرهاست
چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست
پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست
مثال عشق تو در هیچ دین و هیچ مذهب نیست
دلی غیر از تو از عشق حسین اینسان لبالب نیست
میان سینه ام شوری ز شعر منزوی برپاست
که این آقا یک عاشق دارد آن هم زینب کبراست
الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت
چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت
شهیدانی که گردیدند بی پروا به قربانت
که نگذارند بنشیند خطی بر کنج ایوانت
و ای کاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند
در آن بی محرمی سربازهای معجرت بودند
مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد
که مدح تو بدون روضه ات یک چیز کم دارد
چنان نام حسین بن علی نام تو غم دارد
دگر بر عهدهٔ من نیست، از اینجا قلم دارد...
دلم را می برد گویا دم دروازهٔ ساعات
میان خنده ها می ریخت اشک عمهٔ سادات
⏹
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
صدا از عرش می آید بخوان ای دل که یا زینب
قدم بر خاک بنهاده عزیز مصطفا زینب
جلالش جلوه دارد از جلال مرتضا زینب
پس از خیرالنسا او هم بود خیرالنسا زینب
امیرالمومنین را زینت هر دو جهان باشد
جلال پنج تن از جلوه ی زینب عیان باشد
بشارت ده دو عالم را که نور عالمین آمد
شبیه حضرت زهرا به احمد نور عین آمد
ببین زینب ولی گویا یل بدر و حنین آمد
عقیله ، عالمه ، نور دو چشمان حسین آمد
به روی قلبش از اول نشان عاشقی خورده
همان اول به لبخندی دل ارباب را برده
بخوان زینب ولی در او ببین آیات کوثر را
ببین زینب ببین خوشحالی هر دو برادر را
بخوان زینب ببین هر دم گل لبخند مادر را
ببین بر دل غم اما روی لب لبخند حیدر را
بخوان زینب ببین او آیه آیه پنج تن باشد
که او جان نبی جان علی جان حسن باشد
سرا پا نور ، نور حی سبحان آمده امشب
ببین نور آمده ، قدر آمد ، انسان آمده امشب
ببین قرآن به روی دست قرآن آمده امشب
علی را زینت و بر فاطمه جان آمده امشب
ملک هر صبح و هر شب آستان بوس درش باشد
به مدح او همین کافی که زهرا مادرش باشد
ز صبر و بردباری اش دهان صبر وامانده
ز وصف او عقول عاقلان دهر جا مانده
به حیرت در مقاماتش همه ارض و سما مانده
برایش تا ابد در چشم عالم گریه ها مانده
طلوع غم میان طالع این دختر افتاده
که زینب آمد اما ، فاطمه در بستر افتاده
دگر دنیا نخواهد دید مانند و نظیر او
ببین در شام و کوفه خطبه های بی نظیر او
به ظاهر او اسیر خصم اما خصم اسیر او
جهان قربان زینب گردد و نعم الامیر او
پس از عباس پرچم را به دوش خود برد زینب
بسی سوغات تا شهر مدینه آورد زینب
کنار نام زینب اشک هم همواره جا دارد
که او بر دیده اشک از ماجرای کربلا دارد
تنی بر روی خاک افتاده ، سر بر نیزه ها دارد
چه تصویر عجیبی از ذبیحا بالقفا دارد
زنی که سایه اش را مرد همسایه نمی دیده
میان کوچه های شام و کوفه او چه ها دیده
شاعر: #ناصر_شهریاری