.
می خواستم تو را خورشید بنامم.
از روشنایی منتشرت.
دیدم که خورشید،
سکه صدقه ای است که
تو هر صبح از جیب شرقی ات درمی آوری،
دور سر عالم می چرخانی و
در صندوق مغرب می اندازی.
و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی.
می خواستم نام تو را ابر بگذارم
از شدت کرامتت.
دیدم که نسیم،
فقط بازدم توست که
در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی.
به اینجا رسیدم که:
زیباترین و زیبنده ترین نام،
همان است که خدا برای تو برگزیده است،
ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین.
#ای_جواد!
📕 برگرفته از کتاب آسمانی ترین مهربانی #سیدمهدی_شجاعی
صالحین تنها مسیر
ایمادراباالفضل جانهافداینامت #وفات_بانو_ام_البنین🥀 #استوری📱
📚
ببین عباس من!
نسبت تو و فرزندان فاطمه
نسبت برادر با برادر و خواهر نیست. همچنانکه
نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست.
نمیدانم به دست تضرع کدام دخیل بستهای یا دعای نیمه شب کدام دلشکستهای یا نَفَس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بستهای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت.
این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمیکرد.
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده بینظیریم.
اینها تافتههای جدابافته عالمند.
اینها زمینی نیستند. آسمانیاند.
خدا به اهل زمین منت گذاشتهاست که این دردانههای خود را چندصباحی راهی زمین کرده است.
آسمان و زمین و ماه و خورشید، از صدقه سر اینها آفریده شدهاست.i
پدرت معلم مسیح بوده است در گهواره نور و منادای کلیم بوده است در کوه طور.
مبادا پدر را به لفظ خالی پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من! و بانوی من!
این صمیمانهترین خطاب تو باشد با سروران و موالیات. مبادااز پشت سرشان قدمی فرا پیش بگذاری! مباداپیش از آنها دست به غذا ببری! مبادا پیش از آنها آب بنوشی!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی ...
🍀☘🍀
📕 برشی از کتاب سقای آب و ادب
✍🏼 #سیدمهدی_شجاعی