eitaa logo
صالحین تنها مسیر
245 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
7.6هزار ویدیو
289 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃﷽🍃🌸 🔻پاتکِ شیطان👿 ✍ ما انسان‌ها یه دشمن زخم خورده داریم به اسم چون به جدّ ما حضرت آدم سجده نکرده، از درگاه خدا رانده شده. برای همینم از آدم و بچه‌های آدم بدجور کینه داره. ☝️ خدا در چند جای قرآن می‌فرماید حواستون باشه، این دشمنِ آشکارِ شماست. در سوره یوسف می‌فرماید:👇 🕋 إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (یوسف/۵) 💢 بدرستیکه ، دشمنِ آشکارِ است! در ۵ آیه‌ی دیگه از قرآن هم می‌فرماید:👇 🕋 "إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ" 💢 او دشمن آشکار شماست! اونایی که در جنگ شرکت کردند میدونند.. وقتی به دشمن حمله میکنی و یه منطقه‌ای رو تصرّف میکنی، دشمن تمامِ قدرت و توانش رو جمع میکنه تا با یک حمله‌ی سنگین‌تر اون مناطق رو آزاد کنه، و پس بگیره. به این حمله‌ی سنگین میگن:👈 پاتَک ☝️ در مسائل هم همینطوره. هر کار خوب، و هر که انجام دادی، اگر مقبولِ درگاهِ الهی باشه، پاداشش بهشته. در واقع با هر عملِ خوبی، خودت رو در جا کردی. حالا، حواست باشه☝️ 🔔 هر وقت یه کار خوبی کردی، و خودت رو توی جا کردی، منتظرِ باش، چون این دشمنِ قسم خورده، میخواد رو ازت پس بگیره. ✔️ اگر یه شب یه خیلی خوب خوندی،👈 منتظر باش که فرداش برات برنامه داره... ✔️ اگر یه شب یه هیات خوبی رفتی و حال خوبی بهت دست داد، خیلی گریه کردی،👈 بعدش منتظر باش، که میخواد مثلاً با یه نگاهِ حرام، همه‌اش رو ازت پس بگیره... ✔️ اگر یه خوب رفتی، یه کربلای خوب رفتی، احساس کردی خیلی متحوّل شدی،👈 منتظر باش که حسابی برات برنامه داره... ✔️ اگر یه خوب رو پشت سر گذاشتی، و یک ماه بندگی خالصانه کردی، و خیلی حالت خوب شد،👈 مطمئن باش که خیلی از دستت عصبانی شده، حسابی برات برنامه داره. میخواد به هر قیمتی شده این بهشتی رو که رفتی ازت پس بگیره... بخاطرِ همین: 📣📣.. خدا در قرآن می‌فرماید مراقب باشید شما رو از بهشت بیرون نکنه.. این ملعون قبلاً پدر و مادر شما رو از بیرون کرده:👇 🕋 یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ (اعراف/۲۷) 💢 ای فرزندان آدم! شما را نفریبد، همانگونه که پدر و مادرِ شما را از بیرون کرد. این نکته هم یادت باشه: ✅ اون کارِ خوبی که انجام میدی، هر چقدر بزرگتر و مهمتر باشه، هم سنگین‌تره. 📣 مراقبِ و حملاتش باشیم... به لطفِ خدا، ما میتونیم حریفِ بشیم.💪 🕋 إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا (نساء/۷۶) 💢 به درستی که، نقشه‌ی همانند قدرتش ضعیف است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
یاصاحب الزمان ادرکنی: استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله : 👉 🔻فلسفه روزه تقویت اراده است .👉 🔺اراده ما قوت بگیرد . 🔻ما باید این توانایی را داشته باشیم .این اراده نیرومند را داشته باشیم که ساعاتی ، دوازده ساعتی ، چهارده ساعتی بتوانیم بر خودمان بشویم ، بر خودمان مسلط بشویم و بر خودمان مسلط بشویم .👌 🌀روزه برای این است که رشد در ما پیدا شود. 《یا ایهالذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون》 / 183 🔱 ای اهل ایمان روزه بر شما نوشته شد،آنچنان که بر پیشینیان نوشته شد ، برای چه ؟ ❓ برای اینکه روزه در شما به وجود بیاورد.👉 تقوا یعنی چه ؟ 🔻یعنی روح و روح از الهی . 👌 تمرین است دیگر ، تمرین . آقایان ! کدام نیرو از نیروهای انسان است که سی روز متوالی کار بکند و بعد نیرومند نشود ، آیا شما اگر سی روز متوالی قدم بزنید ، عضلات پایتان قوی تر نمی شود ؟ محال است. روز اول که می روید پایتان درد می آید و روز دوم و سوم و چهارم و پنجم.. کم کم بهتر می شود ،... اگر شما یک ماه متوالی ادامه بدهید احساس می کنید در وضعتان تغییر ایجاد شده.. روزه هم یک ورزش و است ..👌 اگرما توجه بکنیم به این ، بعد از ماه رمضان وضع ما با قبل از ماه رمضان خیلی فرق می کند ؛ 👉 🔻اگر روزه ما واقعا روزه باشد ما بعد از ماه رمضان می آییم بیرون .👌 بله روزه چنین چیزی است . روزه فلسفه فردی دارد ، فلسفه اجتماعی دارد.فلسفه بدنی دارد ، فلسفه روحی دارد و امثال اینها. خواص بدنی و فواید جسمی و بهداشتی روزه را پزشکان متخصص و مسلمان بیان کرده اند ... روزه حتی برای بدن انسان هم نوعی تصفیه است... یک مسئله هم این است که سیرها از حال گرسنه ها با خبر شوند.. کتاب تربیت و رشد اسلامی.🔰🔆 🌹🌹🌹
☑️ شروع حرکت انسان، با بیرون آمدن از اَصلاب آباء و اَرحامِ اُمَّهات محقَّق ‌میشود! یعنی باید صفاتی را که از پدر و مادر به او منتقل شده است و اقتضایش در او هست، از خودش دور کند! خودش را با طوری آشنا کند که، بخل و دنیاطلبی و صفات دیگری که از طریق به او منتقل شده اصلاح شود و این اصلاح، امکان‌‌‌‌‌‌پذیر است. سِیر اخلاقی و سلوک، به همین معناست. ☑️ یعنی: حرکت به سمت توحید و پایین گذاشتن اضافی که بر دوش انسان است! بارهای اضافی، صفاتی است که از پدر، مادر، اجتماع و مدرسه به انسان، منتقل شده و خروج از این صفات، باعث انسان ‌میشود. 💎 💌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت  صدودوم یک هفته گذشت. علی و فاطمه خیلی کار داشتن.فقط چند روز به مراسم شون مونده بود.علی هم خونه حاج محمود بود. زهره خانوم با خانم سجادی تماس گرفت،تا نتیجه رو بپرسه.همه چشم شون به زهره خانوم بود. بالاخره لبخند زد و گفت: -ان شاءالله خیره.خوشبخت باشن. امیررضا نفسش بند اومده بود. هنوز زهره خانوم داشت صحبت میکرد، فاطمه اشاره کرد آره؟ زهره خانوم با لبخند سرشو تکان داد که بله. فاطمه و علی،دوتایی،امیررضا رو با مشت میزدن.امیررضا به سختی جلوی خودشو میگرفت،داد نزنه که خانم سجادی صداشو نشنوه. حاج محمود هم به سختی جلوی خنده شو میگرفت.زهره خانوم هم به سختی میتونست صحبت کنه.وقتی تلفن رو قطع کردن،یه دفعه خونه منفجر شد. امیررضا بلند شد، و دنبال علی و فاطمه میدوید.سراغ هرکدوم میرفت،اون یکی از پشت میزدش.رفت فاطمه رو بگیره،علی از پشت گرفتش.فاطمه هم به شکم امیررضا مشت میزد.امیررضا داد میزد و تلاش میکرد خودشو از دست علی خلاص کنه.حاج محمود و زهره خانوم فقط میخندیدن. فاطمه عقب رفت.علی،امیررضا رو بغل کرد و گفت: _مبارک باشه داداش.خوشبخت باشین. امیررضا که تازه فرصت کرده بود به جواب مثبت محدثه فکر کنه،نفس راحتی کشید، لبخند زد و علی رو بغل کرد. فاطمه نزدیک رفت و گفت: _دختر مردمو بدبخت کردی،رفت. امیررضا از علی جدا شد که یه چیزی بهش بگه،فاطمه گفت: _داداش گلم،مبارک باشه.به پای هم پیر بشین. زهره خانوم و حاج محمود هم بغلش کردن و تبریک گفتن.فاطمه گفت: _اتاقت اونجاست ها. همه خندیدن. چون نزدیک مراسم فاطمه بود، تصمیم گرفتن بین امیررضا و محدثه صیغه محرمیت خونده بشه تا بعد مراسم،عقد کنن و شش ماه بعد مجلس عروسی بگیرن. بالاخره روز مراسم رسید. خانم ها داخل خونه بودن و برای آقایون تو حیاط میز و صندلی گذاشته بودن.یه قسمت هال سفره عقد انداخته بودن. وقتی علی با فاطمه زیر یک سقف زندگی کرد،تازه فهمید اصلا فاطمه رو نشناخته بود.تا اون موقع جنبه و و فاطمه رو ندیده بود.نمازها و راز و نیازهای فاطمه عاشقانه بود.همیشه بود.کارهای خونه رو به نیت عبادت انجام میداد..به انجام مستحبات هم حتی مقید بود.همیشه با احترام و عاشقانه با علی رفتار میکرد. علی از اینکه تو گذشته،فاطمه ی به این خوبی رو اونقدر اذیت کرده بود،شرمنده تر میشد. فاطمه گفت: _امروز مراقب سه تا نوزاد بودم...علی خیلی ناز بودن....پدر و مادر بودن حس خیلی قشنگیه.خدا بهت میگه من روت حساب میکنم و یکی از بنده هام رو بهت امانت میدم تا ببینم چقدر میتونی شبیه من باشی و چطوری منو بهش معرفی میکنی. علی هیچ وقت به پدر شدن فکر نکرده بود. -تو فکر میکنی من اونقدر بزرگ شدم که خدا،بنده شو بهم امانت بده؟!! -منکه مطمئنم....ولی شاید هم خواست خدا چیز دیگه ای باشه. علی شرمنده تر شد. کتش رو برداشت و از خونه بیرون رفت. فاطمه چندبار صداش کرد ولی علی حتی... بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸