eitaa logo
صالحین تنها مسیر
245 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
7.6هزار ویدیو
289 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
صالحین تنها مسیر
#کنترل_ذهن برای #تقرب 21 🔵 گفتیم که انسان باید تلاش کنه تا علاقه های خودش رو تغییر بده. خیلی از عل
برای 22 🔵 در درس های قبل گفتیم که آدم اگه به علاقه های بدش فکر نکنه کم کم اون علاقه های بد، ضعیف میشه. 💢 اما اگه مدام به علاقه های منفی خودش فکر کنه هر روز بدتر میشه. تا جایی که دیگه نمیتونه جلوی خودش رو بگیره و سراغ گناه میره. در روایت میفرماید: ✔️ مَن کثُرَ فِکرُهُ فی الذّات غَلَبَت علیه کسی که زیاد فکر کنه به لذت‌ها، غلبه پیدا میشه بر او. لذت که گفته شده منظور لذت های سطحی هست. ⭕️ بعضی از آدما رو میبینی که 30 سالش شده ولی هنوز یاد نگرفته که "به بعضی چیزا نباید فکر کرد"😒 🔥 مثلا حسادت یه خصلتی هست که خیلی زود توی آدم پیدا میشه. چرا؟ ریشه ش توی فکر کردنه! ⭕️ هی میشینه به بهتر شدن اوضاع دیگران فکر میکنه! میگه آخه چرا انقدر وضع فلانی خوب شده؟ 💢 بعد هی به این فکر میکنه که خودش عقب افتاده! انقدر فکر میکنه تا شعله های حسادت روحش فوران کنه... ❌ یا هر اتفاق بدی که می افته زود دنبال مقصر میگرده! میشینه فکر میکنه ببینه کیو میتونه مقصر اعلام کنه! کلا این روحیه بدی هست که آدم برای مشکلاتش دنبال مقصر بگرده. 💢 بر میگرده میگه: من میدونم! فلانی باعث همه بدبختیای منه! همه مشکلاتم تقصیر فلانیه!😤 یا یه نفر از اطرافیانش حواسش نبوده یه اشتباهی کرده بعد میشینه پیش خودش هی فکرای منفی میبافه! 😒 ✅ آدم باید رو مدیریت کنه که سراغ هر فکر بیخودی نره. 🔵 حالا چرا نمیگیم کنترل ؟ چرا میگیم کنترل ؟ 👈 چون حتی یه لحظه هم نباید به اون افکار بد کنی چه برسه که بخوای در موردشون فکر کنی! 🔵 خب حالا چرا میگیم مدیریت ذهن و چرا نمیگیم مدیریت توجه؟ ✔️ برای اینکه سعی کنی اصلا ازش آگاهی هم پیدا نکنی! 💢 واقعا خیلی از چیزا رو ضرورتی نداره آدم بدونه! یه نفر یه چیز جالبی آورد برام گفت ببین! ⭕️ گفتم: آقا من نمیخوام بدونم! ولمون کن تو رو خدا! بعضی چیزا رو من اصلا نمیخوام بدونم.😒 مگه من بیکارم که یه ذره از ذهنم رو دست تو بدم؟! ⭕️ شما الان یه آماری از چیزای جالبی که توی این چند سال زندگیت شنیدی و دیدی و فهمیدی و .... یه آماری بگیر. اون چیزایی که با ولع رفتی دنبالش که بدونی! ✔️ آمار بگیر. گرفتی؟ 💢 خب حالا چی شد؟ چی بهت رسید؟ 😒 هیچی! الکی وقتت رو تلف کردی. روحت هم درب و داغون شد! واقعا چه نیازی داره که آدم خیلی از چیزا رو بدونه؟ 💢 مثلا من بدونم که کی چیکار کرد؟ به من چه!😒😐 مثلا بدونم فلان بازیگر با کی ازدواج کرد و شام چی خورد و ... فلان فوتبالیست چند سالشه و چیکار میکنه و چند تا گل زده و ...! ⭕️ چقدر توی تلویزیون و شبکه های اجتماعی ذهن آدم ها رو درگیر چیزایی میکنن که اصلا ارزش نداره آدم وقتش رو براش بذاره! بیشتر خبرها همشون برای خراب کردن ذهن انسان هستن! بابا ولمون کنید تو رو خداااااااا! ⭕️ اصلا توی تلویزیون آدم میذارن و میگن تو بشین سر اینا رو به حرفای الکی بند کن، ماه به ماه هم حقوقت رو از بیت المال به صورت چند ده میلیونی بهت میدیم! انواع مجری ها و بازیگرا و خواننده ها و ... 💢اکثر این ها برای کنترل ذهن من و شما به کار گرفته میشن! سر به زنگاه هم میبینید که چطور به کشور و جامعه خودشون خیانت میکنن...❌ آقا از امشب بنای زندگیت رو بر این بذار که پای هر حرفی نشینی وقتت رو برای هر چیزی نذاری. هر آگاهی رو نری دنبالش ✅ بله اگه میدونی یه چیزی هست که یاد بگیری باهاش میتونی فراوان به دست بیاری. حتما برو دنبالش! 😊 ✅ حتما پول در بیار و حالش رو ببر🌹🎉👌 🔷توی پول دراوردن کم نذار. فقط هم به خاطر امر خدا پول در بیار. ولی اگه قرار باشه وقتت رو بذاری و ذهنت رو الکی شلوغ کنی واقعا این ظلم رو به خودت نکن.😒 🔶 به خدا حیف هستی.... 🌷 ذهن تو حیفه... نذار هر کسی بهش آسیب برسونه... 📌 یه نکته رو بازم تذکر بدم. خیلیا میگن حاج آقا اگه ما به خیلی از چیزا فکر نکنیم پس به چی فکر کنیم؟ صبح تا شب به نماز فکر کنیم؟🙄😐 🔵 ببینید ما نمیگیم صبح تا شب به نماز و قرآن فکر کنید. هر چیزی سر جای خودش. ما میگیم برای چیزای الکی ذهنت رو درگیر نکن.❌ ✔️ بله اگه جایی هست که ذهنت رو درگیر کنی بعدش میتونی پول در بیاری خب خیلی خوبه. آفرین. ذهنت رو درگیر کن تا پول در بیاری و راحت باشی. ✔️ اگه جایی درس میخونی خب ذهنت رو درگیر درست کن تا بهترین نمره ها رو بگیری و لذتش رو ببری.💕 یا داری چیزی اختراع میکنی یا دنبال معامله پر سودی هستی و... 💢 ولی اگه چیزایی باشه که فقط الکی ذهنت رو درگیر میکنه کلا بریزشون دور! ❌ مثلا جدول حل کردن و تلویزیون دیدن و چک کردن لحظه ای گوشی و جلسات غیبت و حرفای خاله زنک بازی و ....
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💺 8 قسمت هشتم 💰 پول در اقتصاد اسلامی ⭕️ پول نباید کار کند 🇮🇷 @IslamlifeStyles
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💺 16 قسمت شانزدهم 💰 تاریخچه پول نقش پول در اقتصاد اسلامی 🇮🇷 @IslamlifeStyles
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💺 19 قسمت نوزدهم 💰 پول مقاوم نقش پول در اقتصاد اسلامی 🇮🇷 @IslamlifeStyles
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۱۴ خانم بزرگ_چون برات برنامه ها دارن.!! با ای که اقاجلال برای پسراش گذاشته بود.بابات وقتی از تهران اومد. که شد، به ، آقاجلال رو راضی کرد، باسهراب دست به یکی کردن که حتما ارث تقسیم بشه.تا کسب و کار راه بندازن.بابات خودش رو از ارتش بازخرید کرد.محمد راضی نبود اما کوروش و سهراب کردن. اونم راضی شد ولی هنوز که هنوزه محمد، دست به سهم الارثش نزده. _عجب... خب این ارث چه ربطی به من داره!؟ _چایت رو بخور مادر تا بگم آقابزرگ ته مانده چایش را خورد.با ناراحتی به گل قالی زل زده بود. _اوایل جوونی، عشق شاهنامه خونی و تاریخ بودم. اسمشونو گذاشتم کوروش و سهراب. بعد چند سال با بدنیا اومدن عموت اسمش رو محمد گذاشتم. تا زیر سایه نور محمدی، زندگیم داشته باشه. آقابزرگ آه دردناکی کشید. _خیلی بده،.. برا بچه هات، برا وقتی که بشی..ولی.. پیر که شدی،کسی کاری بهت نداشته باشه.. خیلی دلت میگیره..!! خانم بزرگ_بابات و سهراب به هر جور شده، میخان تو با فتانه یا مهسا، ازدواج کنی. اینم که میگن مهسا، چون خودت یه بار گفتی میخای زن آینده ات باشه، اونا هم دارن مهسا رو بگیری. مادرت هم، چون به خواهرش هس دخترای اونو بگیری. پرسوال گفت‌: _مهسا دختر اقای سخایی؟! خانم بزرگ_اره مادر..!! وقتی بابات و سهراب، سهم الارثشون رو که گرفتن، با اقای سخایی شدن، باهم کارگاه تولیدی زدن. یه تولیدی که روکش و وسایل اولیه مبل رو درست میکنن. _پس تمام این مهمونی ها بخاطر اینه؟!!.. اینهمه اصرار بابا.... اینهمه نقشه های مامان.!!!؟؟؟ آقابزرگ_بعد از اون اتفاق، محمد شیمیایی شد، مجروح شد، ولی کسی احوالش رو نپرسید، تازه کوروش و مادرت کلی جنجال بپا کردن، که مقصر همه چی محمد بوده. درصورتیکه اون فقط بود...! کم کم واضح میشد افکارش.. جواب تمام سوالاتش را چه خوب پیدا کرده بود.همه چراهایی که یک عمر با آنها سر کرده بود... همه دعواها بر سر ..!؟ پدرش و عمویش چه میخواستند..!؟ بر سر ازدواجش کنند..!؟ نزدیک به اذان مغرب بود... بلند شد. آستینش را بالا میبرد. _بااجازتون من برم مسجد. اقابزرگ شمام میاین؟ _نه باباجان حالم خوب نیس، تو برو، التماس دعا. _خدا بد نده..!! چی شده؟ _خدا که بد نمیده. این بنده های خدا هستن برا هم بد میخان. چیزی نیست باباجان. برو به نماز برسی. خانم بزرگ_قلب آقاجلال درد میکرد همیشه، اما از اون موقعی که تو حالت بد شد،قلبش بیشتر اذیتش میکنه. وقتی خیلی ناراحت میشه تپش قلبش زیاد میشه. امروزم با یاد اون خاطرات، دوباره... نگاهی به خانم بزرگ و آقابزرگ کرد... ناراحت از جملات آقابزرگ و خانم بزرگ نشست.پشت دست آقابزرگ را . _این درد رو منم دارم آقاجون.اما شما، مراقب خودتون باشین نوازش دست اقابزرگ را بر سرش حس کرد. _چقدر میمونی باباجان. خدا حفظت کنه پسرم.تو هم مراقب خودت باش، درد بدیه با لبخند بلند شد.و خداحافظی کرد.... هنوز سوار ماشینش نشده بود،که عمو محمد و طاهره خانم را دید. لبخندی زد. با سر سلامی به طاهره خانم کرد. به سمت عمو محمد رفت. حالا که بیشتر او را شناخته بود. بیشتر از قبل حس صمیمیت داشت.به گرمی دست عمو را فشرد. _سلام عمو خوبین +به به ببین کی اینجاست، سلام عمو تو چطوری؟! _خداروشکر.داشتم میرفتم مسجد. +خوب کاری میکنی که میای، خیلی تنها هستن. مزاحمت نمیشم. برو ب نماز برسی _نه بابا. اختیاردارید. پس بااجازتون من برم. _برو بسلامت. یاعلی دست عمو را به گرمی تکان داد.یاعلی گفت،بانگاهش ازطاهره خانم خداحافظی کرد. یک هفته گذشت... از جلسه کنکور،به خانه می آمد.در را با ریموت باز کرد.ماشین را به حیاط هدایت کرد.به خودش قول داده بود آرام همه چیز را به خانواه اش بگوید. گذاشته بود کمی بگذرد تا هم کنکورش را بدهد و هم با حرفهایش را بزند. از داخل حیاط... صدای داد و فریادهای یاشار را خوب میتوانست تشخیص دهد.قدم هایش را بلندتر برداشت.درب ورودی خانه را باز کرد. یاشار _ولی بابا من اون روز هم بهتون گفتم، من مخالفم که عروسی من و یوسف یه شب باشه. من میخام باغ باشه اونم خارج از شهر. من همون روز اول گفتم بهتون..! یوسف_سلام باصدای سلام کردنش،.... پدرش کوروش خان، سری به معنای جواب سلام تکان داد. برادرش یاشار، چیزی نگفت و فقط به نگاه بسنده کرد. مادرش فخری خانم گفت: ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚