مرتّب #قرآن زمزمه میکرد...
شهید احمد(سعید) وکیلی، بچه قم، در سال ۵۹ در جریان عملیات سنندج اسیر شد. خاطراتش را یک ارتشی به نام رمضانی نوشت. ۱ سال و خرده اسارت، پاشنههای پایم را با مته سوراخ و برخی را نعل زدند... بعد ۱۸ روز ما را محاكمه كردند. عدهای اعدام و برخی شکنجه شدیم. شروع کردند كشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن با كابل، نوشتن با هویه و آتش سیگار به سینه و پشت! عروسی دختر یک کمله بود، ۱۶ تا از بچه ها را از پشت سر بریدند، مثل مرغ سربریده پرپر میزدند، آنها میخندیدند. سعید ۷۵ روز شكنجه شد، به پاهایش نعل و به بیگاری میبردند. دستانش را از بازو بریدند... صورتش را سوزاندند. تا پوستهای نو جانشین میشد، پوستهای تازه را میکندند تا خونریزی شروع شود و تازه او را در آب نمک می انداختند. تمام این مراحل را سعید تحمّل كرد و سخنی نگفت... مرتب #قرآن زمزمه میكرد. استقامتش آنها را بیشتر جری تر میكرد. او دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم نداشت. آخرِ دست داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همانجا شهید شد. حتّی جسدش را مُثله و جگرش را خوردند و به خورد ما دادند...
🇮🇷 ارواح طیبه شهدا صلوات
#کتاب_خاطرات_دردناک