بالصوت الهادر.mp3
4.21M
🌷 السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین علیهالصلاةوالسلام و سلاماللهعلیها
🌸 زینأب «زینت بابا»، سرّ أبيها (راز پدرش على سلاماللهعلیهما)، قرّة عين المرتضی (نور چشم حضرت على مرتضی سلاماللهعلیهما)، سليلة الزهراء (عصارۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیهما)، حفرة على و فاطمه (کانون اجتماع دوستى و محبت على و فاطمه سلاماللهعلیهم)، ناموس رواق العظمه (ناموس حريم عظمت و كبريايى)، سلالة الولاية (عصارۀ ولايت)، شقيقة الحسن (دلسوز و غمخوار حضرت حسن سلاماللهعلیهما)، عقیله بنی هاشم (بزرگبانوی علم و فضل بنیهاشم)، عالِمة غیر معلَّمة (دانای بیآموزگار)، عارفه، موثّقه (بانوى مورد اطمينان)، فاضله، کامله (بانوى تامّ و كامل)، عابده آل علی، باب حطّة الخطايا (دروازۀ آمرزش گناهان)، معصومه صغری، صديقة صغرى (زهراء کوچک)، امینةالله (امین خدا)، شمسة قلادة الجلالة (خورشيد منظومۀ بزرگوارى و شكوه)، نجمة سماء النبالة (ستارۀ آسمان شرف و كرامت)، نائبةالزهرا، نائبةالحسین، قرينة النوائب (همدم و همراه ناگواریها)، عقیلة النساء، مليكة الدنيا (ملكۀ جهان، شهبانوى گيتى)، شریکة الشهداء، كعبة الرّزايا (کعبه دردها)، صابرة محتسبة (پايدارىكننده به حساب خداوند و براى خداوند)، قبلة البرايا (كعبۀ آفريدگان)، بلیغه (سخنور رسا)، فصیحه (سخنور گويا)، فهمة غیر مفهمة (فهمیدۀ بدون تفهیم کننده)، كفيلة السجاد (یاور حضرت سجاد سلاماللهعلیهما) و شریکةالحسین و عظيمة بلواها (بانويى كه امتحانش بس بزرگ بود)
🎙صوت | بالصوت الهادر
🌷 #یا_زینب سلاماللهعلیها
#نیمه_شعبان ۱۴۰۰
#یا_صاحب_الزمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#شهداء
#قسمت_هفتاد_و_پنج
#ازدواج_صوری
همین جوری داشتم گریه میکردم
که صدای تلفن بلندشد
باصدای تلفن بلند شدم
رفتم سمت تلفن
-بله
سلام خانمی
پریا صادق فدات بشه
گریه کردی؟
-خوب چیکار کنم از خواب بیدار شدم دیدم نیستی
دلم گرفت
الان کجایی عزیزم؟
صادق:فرودگاهم
داریم میریم
رسیدم بهت زنگ میزنم
مراقب خودت باش
صادق:چشم
یاعلی
صادق تا رسید زنگ زد
مادر و مادرجون هردوشون حواسشون به من بود
صادقم سعی میکرد هرروز زنگ بزنه
یه هفته از رفتنش گذشته بود
ومن شبیه مرده قبرستون بودم
داشتم حاضر میشدم برم دعای کمیل که تلفن زنگ خورد
یعنی میشه صادق باشه
-الو
&&الوسلام خانمم
خوبی؟
-😍😍😍صادق تویی ؟؟حالت خوبه؟
پریا بانو زنگ زدم خداحافظی کنم
-😳یعنی چی؟
&&چندساعت دیگه قرار بزنیم به دل حرمله
بدی دیدی حلال کن
اشکام مثل بارون از چشمام میومد
صدام میلرزدتمام تنم یخ شد 😭
صادق چنددفعه صدام زد
با صدایی که میلرزیدگفتم
-حلالی اقایی😭
دوست دارم
&&من دوست دارم
خداحافظ
وقتی قطع شد گوشی رو محکم چسبوندم به قفسه سینم باصدای بلند گریه میکردم و بی بی زینب رو صدامیزدم😭😭😭
#یا_زینب😓
┈┈••••✾•💞💞•✾•••┈┈•
...
💞