صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۴۸ ✅ فصل نهم سعید نشست. - بالاخره دیشب تونستی از ترافیک رد بشی؟ - آره، چه جورم. ا
#رمان_هاد
پارت۴۹
- جشن؟
- یه جشن خانوادگیه. می خوام تو هم بیای
- اگه خانوادگیه پس من اونجا چه کاره ام؟
- همه می تونن هرکسی رو که دوست دارن بیارن
- این همه رفیق داری. مثلا ًهمین سعید
- آآآ... می خوام یکی رو ببرم که دک و پز درست و حسابی داشته باشه
- مطمئنی؟
- اَه! چقدر گیر میدی! من حال می کنم تو رو ببرم. سعید تکراری شده
شاهرخ در قفسه کتاب هایش را بست. پشت میزش نشست، دست هایش را روی میز گذاشت و در هم
گره کرد.
- ترجیح می دم حقیقت رو بدونم
شروین مدتی در چشم های شاهرخ خیره ماند. بعد ابروهایش را بالا گرفت و گفت:
- خیلی تابلو بود؟
شاهرخ لبخند زد.
!
- تقریباً
شروین سری تکان داد و زیر لب گفت:
- خیلی خب. راستشو می گم
بعد در حالی که با هیجان حرف می زد تا خودش را بی گناه جلوه دهد گفت:
- باور کن تقصیر من نبود. از عمد این کار رو نکردم. فقط خواستم از شر اون جشن لعنتی خلاص بشم.
همین
- حالا قسمت اصلی رو بگو!
شروین نفسش را بیرون داد و درحالی که سعی می کرد به خودش مسلط باشد ادامه داد:
- ازم خواستن برم جشن. منم گفتم با استادم قرار دارم. یعنی تو. اونام گفتن اگه راست می گی استادت رو
هم بیار. حالا من مجبورم تو رو ببرم تا زنده بمونم
شاهرخ دست چپش را زیر چانه اش گذاشت.
- این همه ماجراست؟
- اوهو...
شاهرخ کمی سرش را کج کرد.
- واقعاً؟ چرا نگفتی قرارت رو بی خیال می شی؟
شروین کلافه جواب داد:
- اوکی، گفتم نمیشه، گفتم اگه نرم بیچارم می کنه
یکدفعه عصبانی شد و درحالیکه دست هایش را تکان می داد داد زد:
- آره، دروغ گفتم. من نمی خوام برم اونجا، نمی خوام زورکی نامزد کسی بشم. نمی خوام کسی برام
تصمیم بگیره، زوره؟ از دست همشون خسته شدم، به چند نفر باید جواب پس بدم؟
دست راستش را کوبید روی دسته صندلی:
- لعنتی
و ساکت شد. شاهرخ کنارش نشست و لیوانی آب برایش ریخت.
- نمی خوام
- بگیر
سرش را بلند کرد. شاهرخ دستش را روی شانه اش گذاشت و سرش را به عالمت تائید تکان داد. لیوان
را گرفت.
- اونا حرفت رو نمی فهمن، قبول، چرا به من دروغ گفتی؟
- نمی دونم، دیگه مخم نمی کشه. گفتم اونجوری بگم شاید بیای
بعد ملتمسانه به شاهرخ خیره شد.
- می آی؟
شاهرخ از کنارش بلند شد و پشت میزش رفت.
- هرچند اونجور جاها به مذاقم خوش نمیاد و با روحیم سازگاری نداره اما ارزش نجات دادن جون یه
آدم رو داره
شروین خوشحال شد.
- ساعت 6 میام دنبالت
*
چند دقیقه ای به 6 مانده بود که رسید. خواست در بزند که دید در روی هم است. آرام در را باز کرد و
وارد شد. شاهرخ کنار حوض بود.
- علیک سلام. بیا تو
- مگه آماده نیستی؟
ادامه دارد...
✍ میم - مشکات
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
حضرت آیتالله خامنهای: «شیواترین عرصهای که یک مجموعهای مثل #سپاه میتواند در آن حضور پیدا کند عرصهی جهاد و شهادت است؛ البتّه عرصههای دیگری هم وجود دارد، امّا عرصهی شهادت در راه خدا آن نقطهی اوج و نقطهی درخشان و زیباترین منطقهی مدّ نگاه انسان است؛ در عرصهی شهادت ما سی سال بعد از پایان دفاع مقدّس یک مرد جاافتادهی محاسن سفیدی مثل #شهید_همدانی داریم، یک نوجوان تازهرسیدهای مثل #شهید_حججی؛ همهی اینها معنا دارد دیگر؛ همهی اینها نشانههای باقی ماندن همان طراوت و همان هویّت اساسی است.» ۱۳۹۸/۰۷/۱۰
#سلامتی_فرمانده_صلوات
رسیدن به #لذت_بندگی
و #برنامه_ترک_گناه 148
🔹✦🌺•┈•✾🖲🔸
#مبارزه_با_راحت_طلبی 68
استاد پناهیان:
🔴 یه جریان رسانه ای نامردی داره توقعات مردم رو بی جهت می بره بالا.
آستانه ی تحمل رو میاره پایین.
❌ احساس حق رو الکی داره افزایش میده!
😒
من یکی از کشورهای اروپایی رفته بودم. موقع غروب شد. این رفیقمون گفت
فلانی زود باش سوار ماشین شو، داره غروب میشه!😧
گفتم غروب بشه. مگه چیه؟! ☺️
گفت: اینجا غروب به بعد دیگه امنیت نیست.
طرف میاد چراغای ماشینت رو باز میکنه و برمیداره میره
شمام حق نداری بهش حرفی بزنی وگرنه اسلحه رو میذاره روی شقیقه ت!❌
🔪🔫
اونجا به اندازه ی یه درصد کشور ما امنیت ندارن
اما به اندازه ی یه درصد مردم ما غر نمیزنن!😒
💢💢💢
⭕️خیلی فرهنگ بدی داریم. شما برو ببین چینی ها چجوری دارن زندگی میکنن.
بعد میگن رشد اقتصادی چین!
🔻خب کم میخورن.
😒
🔹یه زمانی رفته بودم عسلویه، یه کارگر کره ای اونجا بود. همون اول صبح ساندویچش رو بسته بود به کمرش و رفت بالا.
گفت من کم میخورم که هی نخوام برم دستشویی!
👈میره از صبح تا بعد از ظهر کار میکنه بدون اینکه بیاد پایین و وقت تلف کنه.
بعد آماده میشه برای شیفت شب.
⛔️اما کارگر ایرانیه، میره بالا بعد ساعت 9 میاد پایین چایی میخوره. ساعت یازده دوباره میاد پایین برای دستشویی
😒
بعد ساعت یک میاد دوباره ناهار بخوره و...
💢اونجا کره ای ها به ما میخندن!
میگن شما چقدر مفت خورید!
☢️فرانسوی ها هم توی اون یکی پروژه همینجوری بودن!
راحت طلبی خییییلی مزخرفه...
فرهنگ ما رو به گند کشیده....
😒
#تلنگر
همیشه امیدتان به خدا باشد نه بندگانش؛ چون امید بستن به غیر خدا همچون خانه عنکبوت است: سست، شڪننده و بی اعتبار ... خدا به تنهایی برایتان ڪافیست ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
رسیدن به #لذت_بندگی
و #برنامه_ترک_گناه 149
قسمت پایانی
🔹✦🌺•┈•✾🖲🔸
🌹مبنای تربیت دینی و ترک گناه موضوعی هست به نام مبارزه با هوای نفس.
🔶اینکه انسان مومن مدام مراقب هوای نفس خودش باشه.
حتی یه لحظه هم هوای نفسش رو رها نکنه.
🔷مقدمه ی این موضوع هم مبارزه با راحت طلبی هست که به لطف خدا اشاره ای به این مبحث کردیم.
🌺🔷✅
در ادامه ی مطالب کانال
✅ برنامه ی جامع تربیت دینی رو تقدیم شما خواهیم کرد.
این برنامه از کتاب تنهامسیر آرامش جلد دوم گرفته شده که ان شالله مورد استفاده ی شما عزیزان قرار بگیره.
🌺 سر فصل های این برنامه شامل:
🔸مدیریت رنج
🔹عبور از لذت ها
🔸مبارزه با راحت طلبی
🔹اهداف دنیایی مبارزه با هوای نفس
🔸ملاقات با خدا
🔹عبد بودن
🔸 ولایت
هست که به طور منظم و زیبا توی کانال قرار داده میشه.
✔️ همه ی اعضای محترم کانال میتونن این برنامه رو داخل گروه ها و کانا های خودشون قرار بدن تا سایرین هم بتونن استفاده کنن.
#گفتار_بزرگان 🌱🌷🌱
آیت الله بهجت رحمت الله :
🌺 اگر به قرآن عمل می کردیم ، دیگران را به اسلام و قرآن جذب می نمودیم ؛
زیرا قرآن جامع کمالات همه انبیای اولوالعزم علیهم السلام است .
چند صحیفه از حضرت آدم علیه السلام و چند صحیفه برای حضرت شیث علیه السلام نازل شده و همه انها در قرآن جمع اند ، ولی ما از آن غافلیم .
🌱🌷🌱🌷🌱
🌹✨
﷽
#سلام_امام_زمانم
سلام مولا و صاحب ما❣
بیا ڪہ بی تو
نہ سحـر را طاقتی اسٺ
و نہ صبـح را صداقتی؛
ڪہ سحـربہ شبنم لطف تو
بیدار میشـود
وصبح، بہ سلام تو
ازجا برمیخیزد...
💗 السلام علیک یابقیه الله💗
اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرج