eitaa logo
صالحین تنها مسیر
234 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۴۳ ببین مادر! من باید بدونم بچم کجا می ره، با کی می گرده، چه کار می کنه، فردا بزنن پ
پارت۴۴ - تفاوت ها تون بیشتره شروین که معلوم بود این بحث چندان برایش خوشایند نیست گفت: - از بحث هایی که مجبور باشم فقط شنونده باشم خوشم نمیاد شاهرخ همانطور که روی کاغذهایش خم می شد گفت: - راجع به چیزی بحث کن که دوست داری - تو اون پائین چه کار می کنی؟ - دارم چیزی می نویسم - جداً؟ فکر کردم داری پنچرگیری می کنی شاهرخ سرش را بلند کرد. عینکش را برداشت. دستش را کنار چانه اش گذاشت و صورتش را به آن تکیه داد و گفت: - خیلی راحت حرف می زنی - ناراحت شدی؟ - با همه همین طور حرف می زنی؟ - با دوست هام. اینجوری راحت ترم. دوست داری استاد من باشی؟ خشک و رسمی؟ - اگر می خواستم استادت باشم الان اینجا نبودی. فقط می خوام بدونم چی تو ذهنته - ترجیح می دم با آدمها راحت باشم. از کلمات دست و پاگیر خوشم نمیاد. چرا راحت حرف زدن بی ادبیه؟ ادب آدم ها رو از هم دور می کنه - دور شدن همیشه بد نیست. رعایت فاصله ایمنی با ماشین جلویی آدم رو ازش دور می کنه اما حفظش به نفع هر دوئه - یعنی اگر من به تو نزدیک بشم می خوریم به هم؟ شاهرخ خندید. - همه تصادف ها جسمی نیست شروین شانه ای بالا انداخت. - اینم نظریه شاهرخ برگه هایش را جمع کرد و توی کیفش گذاشت، بلند شد و گفت: - ببخشید، من کلاس دارم شروین بلند شد. - اگه دوست داری می تونی همین جا بمونی - نه، می رم بیرون، دیگه کم کم سعید میاد وقتی شاهرخ از پله ها بالا رفت. شروین وارد حیاط شد و روی یکی از صندلی ها نشست. دست هایش را باز کرد و روی تکیه گاه صندلی گذاشت. پایش را روی هم و سرش را عقب انداخت و چشم هایش را بست تا آفتاب اذیتش نکند. آفتاب پائیزی گرمای مطبوعی داشت. - سلام آقای کسرایی سرش را بلند کرد. چند تا از دخترهای کلاس بودند. از دیدنشان تعجب کرد. جواب سلام را داد. یکی شان گفت: - ببخشید، ما چند تا سوال داشتیم، گفتیم شاید شما بتونید جواب بدید - خب از استاد بپرسید - کلاس دارن. از چند تا از بچه ها پرسیدیم، نتونستن حل کنن. بچه ها می گن شما مسئله ها رو حل می کنید. شاید بتونید اینها رو هم حل کنید - بعد از کلاس ازشون بپرسید. تا ابد که کلاس ندارن - حالا اگه شما جواب بدید چی میشه؟ حوصله نداشت. - خسته ام. حوصله مسئله حل کردن ندارم دخترها نگاهی به هم انداختند و درحالی که دور می شدند صدایشان را می شنید: - برا 4 تا مسئله حل کردن چه کلاسی میذاره! برایش مهم نبود چه فکری درموردش می کنند برای همین حرفی نزد و دوباره سرش را عقب انداخت. چند دقیقه گذشت. - ببخشید آقای کسرایی! چشم هایش را باز کرد. دختری تنها جلویش ایستاده بود که کیفی در دست راست و دفتری در دست چپش داشت. - مزاحم شدم؟ شروین که دختر را نمی شناخت سری تکان داد. - شما؟ - معینی زاده هستم. درس رو با استاد مهدوی دارم. در واقع همکلاسی هستیم. البته من انتقالی گرفتم اومدم اینجا ادامه دارد.... ✍ میم مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۴۴ - تفاوت ها تون بیشتره شروین که معلوم بود این بحث چندان برایش خوشایند نیست گفت: -
پارت۴۵ - چند تا سوال داشتم. گفتن شما می تونید راهنمائیم کنید - چرا از خود استاد نمی پرسید؟ شروین این را گفت و یکدفعه نگاهش به دخترهایی افتاد که چند دقیقه قبل از او سوال کرده بودند. یکی از آنها که انگار شروین را می پائید به محض اینکه دید شروین متوجه اش شده سریع سرش را برگرداند و شروع به پچ پچ با بقیه کرد و خندیدند. شروین با دیدن این صحنه عصبانی شد. قبل از اینکه دختر جوابی بدهد با لحن تهاجمی گفت: استاد کلاس داشتن، نه؟ - حتماً - بله ... - از بقیه هم پرسیدید و بلد نبودن، درسته؟ دختر که از این تغییر ناگهانی و حالت صدای شروین هم گیج شده بود و هم ترسیده بود گفت: - شما حالتون خوبه؟ - بله. کاملاً خوبم. شما هم بهتره تا عصبانی نشدم بزنید به چاک - این چه طرز صحبت کردنه؟ - همین که هست. برید دروغ هاتون رو به یکی دیگه تحویل بدید - متوجه نمی شم! - به دوست هاتون بگید. حتماً توجیهتون می کنن. چند نفری که رد می شدند نگاهی متعجب به شروین ودختر انداختند. دختر که از ناراحتی سرخ شده بود سعی کرد آرام باشد: - فکر نمی کردم دکتر مهدوی من رو پیش همچین آدمی بفرستن. واقعاً متأسفم و رفت. شروین می خواست دوباره سرش را عقب بیندازد که سعید را دید. - کلاس دارم، کلاس دارم. همین؟ - انتظار نداری که تا آخرش بشینم. رفتم حضوری زدم شروین بلند شد. - این دختره کی بود؟ - مزاحم، فکر کرده من هالوام. سعید تو واقعاً احمقی که باهمچین موجوداتی سروکله میزنی - بمیرم واسه تو که با عناصر اناث جامعه هیچ گونه مراوده ای نداشتی و نداری. من بودم از پشت تلفن براشون آواز می خوندم؟ - یه بار یه چهچه ای زدم، کردیم سابقه دار؟ در ضمن آواز خوندن با قربون صدقه رفتن فرق داره -این جماعت رو اصولا باید خر کرد اونوقت ببین برات چه کارا که نمی کنن. - ارزش خر کردن هم ندارن - حالا چی بهش گفتی که اشکش رو درآوردی؟ - اشک؟ - از کنارم که رد شد داشت گریه می کرد! شروین جا خورد. - جداً؟ - ازت خواستگاری کرده بود که اینجور زدی نابودش کردی؟ شروین چیزی نگفت ... * می خواست وارد باشگاه شود که سعید دستش را گرفت. - پول داری؟ - آره، قلکم رو شکوندم یه 40 – 30 تومنی دارم سعید دستش را کشید. - وایسا ببینم. اون دفعه 200 تومن حاال 30_40 تومن؟ می خوای تا عمر داری آرش ولت نکنه؟ - نکنه انتظار داری هر دفعه براش یه تراول بکشم؟ اون دفعه رو کم کنی بود - احمق جان، این دفعه که بدتره. می خواد تلافی اون دفعه رو هم دربیاره - بیخود کرده، من پول مفت ندارم - ولی شروین ... شروین حرفش را قطع کرد. - شروین نداره. چیه؟ نکنه معامله جوش میدی یه چیزی هم گیر تو میاد؟ - چند بار بهت گفتم باهاش کل کل نکن؟ حالا بدهکار هم شدیم؟ حالا که اینجوره، خودت برو که یه وقت نگی پولمو تو خوردی - معذرت می خوام ... تقصیر خودته ... همش طرف اون رو می گیری - اصلا به درک . هر غلطی می خوای بکن ... خره! من می خوام کم نیاری ... شروین اشاره ای به یکی از میزها کرد. ادامه دارد.... ✍ میم - مشکات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅اولین سوال ✍نماز تنها عبادتی است که در هیچ حال از انسان ساقط نمی‌شود. ترک عمدی آن مرز میان اسلام و کفر و همچنین اولین سوال در روز قیامت است. نماز پایه و اساس دین است؛ اما این نماز شروطی دارد. جوانی که به نماز توجه دارد و اهل عبادت است، دست به دزدی و خیانت نمی‌زند. امام باقر می‌فرمایند: «کسی که به خدا ایمان دارد و عبادت جان فرسا هم انجام می‌دهد ولی امام شایسته ای از طرف خدا ندارد، تلاشش بی فایده و نپذیرفته است.» 📚 وسائل الشیعه، جلد ۱، ص ۹۰ 🔺 اولین مشخصه جامعه پس از قیام حضرت مهدی، اقامه نماز است؛ اگر دوست داری در آن روز جزء نمازگزاران باشی، باید قبل از ظهور به سمت نماز بشتابی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚫 بازم هم تخریب! 💢 از اونجایی که دشمن ما فهمیده برای پیروز شدن در انتخابات لازمه که "چهره های مطرح و تاثیر گزار کشوری" رو با روش های ناجوانمردانه رسانه ای بزنه امروز باز هم رسانه های غربگرا، اقدام به انتشار مطلب غلطی در مورد صحبت های استاد پناهیان کردند. ☢️ استاد پناهیان در جلسه ای که چند روز پیش در جایی داشتند صحبت های زیادی کردند و در بخشی از صحبت ها فرمودند که امام نسبت به "منافقین و لیبرال ها" موضع گیری های زیادی داشتند. این تعابیر به فراوانی در کتاب صحیفه نور موجود هست ولی رسانه های غربگرای شیاد برای فریب مخاطب و "تخریب استاد پناهیان" تیتر زدن که بله آقای پناهیان مطلب خلاف واقع نسبت داده به امام خمینی (ره) 💢 در حالی که اصلا چنین چیزی نبوده. خود همون رسانه ها و اربابانشون به طور شبانه روزی تمام انقلاب و نظام و رهبری و همه چیز رو زیر سوال میبرن و با روش های مختلف میزنند ولی به دروغ عنوان میکنند که استاد پناهیان این کار رو انجام داده. ✅ کسانی که با مباحث عمیق استاد پناهیان سال هاست که آشنایی دارند متوجه هستند که این بزرگوار برای تبیین صحیح افکار انقلابی امام خمینی و امام خامنه ای سال هاست با تمام توان تلاش میکنند... 💢 خلاصه این تهمت ها به استاد پناهیان نمیچسبه، زور الکی نزنید! 🏟 @IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
کتاب‌های دفاع مقدس الگو‌های بسیار خوبی را در اختیار جوانان امروز قرار داده‌اند، کار‌های جهادی که در قالب اردو‌های جهادی از سوی دانشجویان شکل می‌گیرد نتیجه همین الگوگیری از شهدا، جانبازان و هشت سال دفاع مقدس است. قطعاً مخاطبین این کتاب پس از مطالعه آن با محمد بلباسی در زندگی شخصی اش، اردوهای جهادی، خادمی شهدا، جهاد با نفس، سرزندگی و نشاط در امور مختلف، سفرهای راهیان نور، مدیریت جهادی در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و…، سفر به سوریه، و مواردی دیگر همراه خواهند شد. اگر کسی قصد پاگذاشتن در مسیر تدریجی تکامل انسانی، همراه با سیرۀ عملی را دارد، خوانِش کتاب «برای زِین اَب» را به او توصیه می کنیم. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی جرعه ای از کتاب «برای زین أب» (محمد بچه ها را به اتاق برد و با آنها وداع کرد )در تمام این مدت من توی هال به پشتی تکیه کرده بودم و لحظه لحظه ی رفتنش را نظاره میکردم؛اینجا دیگر واقعا مصداق این مصرع شده بودم که:« من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود!» همه چیز دست به دست هم داده بود که محمد عازم شود. انگار ندای هل من ناصری را شنیده بود که نمی توانست آنرا نادیده بگیرد.خودم را جای زن زهیر دیدم که چگونه از همسرش گذشت و او را راهی خیمه اباعبدالله کرد. اعتراف می کنم که در عمل کار بسیار سختی بود....... ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خرمن حقایق ها را در دل شب می دهند : در اين کوي و در اين برزن چه پيش آمد ترا رهزن به يـک دو دانـة ارزن فـرو مـاندي ز خـرمنها ️«خرمنها» همان حقائق ملکوتيه هستند که آنها را نيمه شبها به انسان مي‌دهند. در ابتداي راه انسان فقط نصف شب حقايق را مي گيرد اما وقتي مقداري زحمت کشيد و در مسير انساني به حرکت درآمد، روز و شب و ديگر ابعاد نظام عالم شکارگاه او مي شود، بدين ترتيب انسان شکارچي عالم مي گردد و قوة عاقلة او دامِ شکارش مي شود نه اينکه خود، شکارِ عالم شود. در ايـن لاي و لـجنها و در ايـن ويرانه گلخنها شـد از يـاد تو آن ريحـان و روح و بـاغ و گلشنها ️«گلخن» همان آتشکده است و به تعبير ما مازندراني ها «تينَک حمام». «شد» در اينجا به معني رفت است. مبادا آتشکده اي داشته باشي که با آتش آن جان خود را بسوزاني و خود را نابود کني. خوب حال چه کنيم تا از اين گرفتاريها به در آييم؟ سـحر گـاهي که مي آيـد نسيـم کـوي دلـدارت تـرا بايـد که بر کـويش بـود هـر دم نشيمنـها بايد اهل سحر باشيم. به قول حضرت استاد: «الهي آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد» آري بي سحران بيخبرانند، هم از خود، هم از نظام هستي و هم از خداي عالم. عزيز من! امشب را سعي کن تا صبح بيدار باشي. تنهايي بسيار لذت دارد، به خصوص تنهايي در تاريکي را لذتي ديگر است. تاريکي و تنهايي و سکوت، قيامت انسان را بر مي انگيزانند و انسان به دردش مي رسد. سحرگاهان در کوي حقيقت دلدارت بنشين و آنجا را محراب عبادت و نشيمنگاه خود قرار بده. تمام اجتماع را بايد فداي لذت سحر کني. سحرگاه بايد از «غير» دست کشي و به حقيقت نفس خويش بپردازي. حـجاب ديـدة دل گـرددت آمـال دنيـاوي کجـا ديـدن توانـي تا بـود اينگونـه دَيـدَنها منظور از «ديدنها» در اينجا خوي و روش است. تا موقعي که اين خوي و روش توست نمي تواني زمزمة شبانگاهي و سوز سحري داشته باشي. اينگونه نمي تواني حجاب ديدة دل را کنار بگذاري و دل را بينا سازي که: «بـه هـوس راسـت نيايـد به تمنـي نشـود کـاندرين راه بسـي خون جـگر بايد خورد» هـمه خوهـاي ناپاکـت تـرا گـردند اژدرها تـرا گـردند نشتـرها تـرا گـردنـد سـوزنـها تمام صفات رذيله وملکات نفساني ات اژدر مي شوند و چون سوزن در جان تو فرود مي آيند. بايد راه عاشقي در پيش گيري که عاشق قرار ندارد. عـاشقي و قـرار يعـني چه عـشقبازي و عار يعنـي چـه عـاشق صـادق و نباشد در دل شـب راهـواريعنـي چـــه شرح مراتب طهارت جلداول استادصمدي آملی ❤️✨❤️