eitaa logo
صالحین تنها مسیر
235 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
269 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۷۲ - چه مودب! ببین استادجون، من با تو حرف نمی زنم پس خودت رو قاطی نکن شاهرخ با همان
پارت۷۳ - با خودت فکر کردی کی بهتر از این پسره؟ یه موجود مفلوک، تنها و نیازمند ترحم. می خواستی نشون بدی آدم خوبی هستی؟ شاهرخ دستش را به سرش گرفت و گفت: - من حالم خوب نیست شروین. سرم داره گیج می ره. می شه بعداً راجع بهش صحبت کنیم؟ - نه. من می خوام همین الان بدونم. چرا اینقدر برام دلسوزی می کنی؟ شاهرخ سعی کرد راست بایستد. - تو به من قول داده بودی که خودت رو کنترل کنی. یادته؟ فکر نمی کنی اگه قرار باشه کسی جواب پس بده این تویی؟ این را گفت و به طرف در راه افتاد. نتوانست تعادل خودش را حفظ کند و افتاد. شروین چند لحظه ای نگاهش کرد بعد جلو رفت تا کمکش کند. وقتی سوار ماشینش کرد و خودش پشت فرمان نشست نگاهی به شاهرخ که سرش را به صندلی تکیه داده بود و چشم هایش را بسته بود انداخت، سری تکان داد و راه افتاد. کمی که گذشت، شاهرخ همانطور با چشمان بسته پرسید: - چرا فکر می کنی بهت ترحم می کنم؟ - اگه نمی کنی پس این حرکت احمقانه چی بود؟ فکر نکردی چه بلایی سرت می آد؟ - من یه مشت می خوردم بهتر از این بود که جنازت از باشگاه بیرون بره - جنازه؟ هه! می بینی که با یه مشتم به هذیون افتادی اونوقت فکر می کنی از اون چوب خشک کتک می خوردم؟ - از اون چوب خشک نه ولی از اون رفیق های چاقو به دستش چرا !! پشت چراغ قرمز ایستاد. با نگاهی گیج به شاهرخ خیره شد. - چاقو؟ شاهرخ همانطور که با دستمال دهانش را پاک می کرد سری به نشانه تأیید تکان داد. چراغ سبز شده بود و شروین بی حرکت مانده بود. بوق ماشین های پشت سرش باعث شد راه بیفتد. - وقتی تو دستت رو بردی بالا همشون چاقوها رو از جیبشون کشیدن بیرون. فکر می کنی می تونستی حریف 5 نفر چاقو به دست بشی؟ فکر می کنی آرش برای چی سعی کرد دوباره عصبانیت کنه؟ شانس اوردی که عجله کردن وگرنه مطمئن باش من اصلا از کتک خوردن خوشم نمیاد. اگه دستت به ارش خورده بود جنازت از باشگاه بیرون می اومد. شاهرخ این را گفت، سرفه ای کرد و دوباره سرش را به صندلی تکیه داد. کتش را روی خودش بالا کشید، چشم هایش را بست و آرام گفت: - یادت باشه قولت رو شکستی شروین چند لحظه ای به شاهرخ خیره ماند و بعد نگاهش را به خیابان دوخت. - سلام بر بیلیارد باز بزرگ! دست سعید را گرفت و سری تکان داد. - شنیدم دیشب توی سالن غوغا کردی - تو همه جا خبرگزاری داری؟ - آخر شب یه سر رفتم. فرید می گفت شروین حرفی نزد. - شانس آوردی پیش مرگت همراهت بود وگرنه امروز مراسم ختمت برگزار می شد. حمید و چندتایی از بچه ها شنیده بودن رفقای آرش می خواستن به قصد کشتن بزننت شروین با شنیدن این حرف نگاهی به سعید کرد. سعید که فکر می کرد شروین باورش نشده گفت: - منبع موثقه. بچه ها چاقوهاشون رو دیده بودن شروین زیر لب گفت: - فکر کردم الکی می گه - چه حلال زده ! داره میاد سرش را به سمتی که سعید اشاره کرده بود چرخاند. شاهرخ وارد سالن شده بود. چندتایی از بچه ها باهاش سلام و علیک کردند. از روبرو شدن با شاهرخ خجالت می کشید ولی قبل از اینکه بتواند کاری بکند به آنها رسید. برخورد شاهرخ طوری بود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. شاهرخ که می دانست که شروین راحت نیست سریع رفت. سعید دستی به صورتش کشید و گفت: - با اینکه ریش داره بازم ورمش معلوم بود. می خواستی بکُُُشیش؟ تلافی مسئله ها رو درآوری ها! شروین نیشخندی بی رمق زد. از پله ها که بالا می رفتند سعید گفت: - خب نظرت راجع به پیشنهاد من چیه؟ موافقی؟ - کدوم پیشنهاد؟ - اینکه بری َرم مختو عوض کنی. دسترسی به اطلاعاتت ضعیف شده ها! همین دختره رو می گم دیگه - آها... نظر خاصی ندارم. چون می دونم بی فایده است - بهتر از خود کشیه که. خرجی هم نداره. یه گشت و گذار تو خیابون و خلاص. اینقدر سختش نکن دیگه - تو باید مغازه دار می شدی. باشه ولی این هفته درس دارم - درس؟ - باید گندی رو که دیروز زدم جبران کنم ادامه دارد...‌ ✍ میم- مشکات
⚘﷽⚘ ❤️ ❤️ یاصاحب_الزمان_عج...🌼 شنـبہ هاے من، درنبودتو جمعــہ هایے اند ڪه فقط اسم دیگرے دارند لبریز از تڪـرار پر از ســـردے وهوای گـریه این شنبه ها بدون تــو همیشه جمعـہ اند...😔 🌼 الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🌼 تجیل در فرج صلوات 🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا سلام صبحتون شهدایی صبح🌤 را آغاز میڪنیم با نام ڪه همین 🍃 خدایی ڪه در ماست خدایی ڪه 💜را به ما هديه داد و عاشقی را در سفره دل ما جای داد.🙂 🔹 🔹 🍃❤️ شهادت داستان ماندگاری آنانی است که دانستند دنیا جای ماندن نیست ...🕊 ❤️💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#هر_روز_یک_آیه_قرآن «يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ» اى فرزندان آدم! لباسى براى شما آفریدیم که اندام شمارا مى پوشاند و مایه زینت شماست. امّا جامه پرهیزگارى بهتر است. اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر (نعمتهاى او) شوند. (سوره مبارکه اعراف/ آیه ۲۶) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 پيامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله وسلم فرمودند: 🔺 اطلُبوا الخيرَ عِند حِسانِ الوُجوهِ؛ 🔻 خوبى را نزد خوب رويان بجوييد. 📚 كنز العمّال، ۱۶۷۹۵ - امالی، ص۳۹۴، ح۸۷۰ 🌹 امام خمینی (ره): 🔺 ثروتمندان هرگز به خاطر تمکن مالى خود نباید در حکومت و اداره کنندگان کشور اسلامى کنند و به فقرا و مستمندان و زحمتکشان، افکار و خواسته‌‏هاى خود را تحمیل کنند. 📚 صحیفه امام، ج۲۰، ص۳۴۰55 🌹 امام خامنه‌ای:  🔺 در پيدا كردن نامزد مورد نظر دقت كنيد. به كسى گرايش پيدا كنيد كه به دين مردم، به انقلاب مردم، به دنياى مردم، به معيشت مردم، به آينده‌ى مردم و به عزت مردم اهميت مى‌دهد. ۱۳۸۴/۰۳/۱۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 روزی می رسد که با همان دم مسیحایی خود به میلیاردها انسان جان تازه ای میدهد. میلیاردها مسیحی که با دیدن منجی خود در پیش نمازی امام زمان، حق را پیدا می کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا