صالحین تنها مسیر
#سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_هفدهم 💫شهید و شهادت💫 هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بيفايده بود.😔 او
#سه_دقیقه_در_قیامت
#پارت_هجدهم
💫قرآن💫
در ميان دوستان ما جوان فوق العاده پر استعدادي بود که در
نوجواني حافظ و قاري قرآن شد و براي بسياري از بچه هاي محل
الگو گرديد.☺️
از لحاظ درس و اخالق از همه بهتر بود و خيلي از بزرگترها به ما
ميگفتند: كاش مثل فالني بوديد.
😒
اين پسر به دنبال مفاهيم قرآن رفت، در شانزده سالگي يك استادكامل شده بود.
در جلسات هفتگي مسجد، براي ما از درسهاي قرآن ميگفت و
در جواناني مثل من، خيلي تأثير داشت.
😍☺️
دوران دبيرستان تمام شد، او به دانشگاه يكي از شهرها رفت و ما
هم استخدام شديم. ديگر از او خبر نداشتم.
گذشت تا اينكه در آن وادي، يكباره ياد او افتادم. البته به ياد قرآن
افتادم.
چون ديدم برخي از كساني كه در دنيا با قرآن مأنوس بودند و به
آن عمل ميكردند چه جايگاه وااليي داشتند. آنها همينطور آيات
قرآن را ميخواندند و بالا ميرفتند.
اما برخالف آنها، قاريان و كساني كه مردم، آنها را به عنوان
حافظ و عامل به قرآن ميشناختند، اما اهل عمل به دستورات قرآن نبودند، در عذاب سختي گرفتار بودند. به خصوص كساني كه برخي
حقايق قرآني در زمينه مقام اهل بيت: و پيروي از اين بزرگواران
را فهميده بودند، اما در عمل، در مقابل اين واقعيتهاي ديني موضع
گرفتند.
☺️
من يكباره دوست قرآني دوران نوجواني ام را در چنين جايگاهي
ديدم.
جايي در جهنم براي او آماده شده بود كه بسيار وحشتناك بود.
خداوند قسمت كسي نكند، چنان ترسي داشتم كه نميتوانستم سؤالي
بپرسم، اما با يك نگاه دقيق، كل ماجرا را فهميدم.
😢
او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، اما به خاطر
روحيه راحت طلبي و تحت تأثير برخي اساتيد كه بحث يكسان بودن
اديان را مطرح ميكردند، دين خودش را تغيير داد!!
دوست قرآني من، با آنكه راه درست را ميشناخت، اما با تغيير
دين، راه جهنم را براي خود هموار كرد.
او حتي در زمينه گمراهي برخي جوانان محل، مجرم شناخته شد.
چرا كه الگويي براي آنها شده بود و خبر تغيير دين او، واكنشهاي
بدي در بين جوانان ايجاد كرد.
البته اساتيد او هم در اين گمراهي و در آن جايگاه جهنمي با او
شريك بودند.
از ديگر موقعيت هايي كه در جهنم و در نزديكي او مشاهده كردم،
نحوه عذاب برخي افراد بود كه من از سابقه ايمان و انقالبي بودن آنها
مطلع بودم!
ً مثال جايي را ديدم كه شبيه يك سطح معمولي بود، وقتي خوب
دقت كردم ديدم اين سطح، پر از نوك شمشير يا نيزه است!
ً اصال نميشد آنجا راه رفت! يعني شبيه پشت جوجه تيغي بود. بعد دیدم کسی را می اوردند😳
پاهايش را بسته بودند، او را سر و ته آويزان کرده و بدنش را روي
اين سطح ميكشيدند. فريادهاي او دل هر كسي را به لرزه ميانداخت.
تمام بدنش زخمي بود.
كمي آن طرفتر را نگاه كردم، يك استخر پر از مواد مذاب بود.
مانند آنچه از آتشفشانها خارج ميشود!
يك سيني گرد، با قطر حدود يك متر در وسط آن قرار داشت و
شخصي روي اين سيني نشسته بود.
هر چند دقيقه يكبار، اين شخص تعادل خود را از دست داده و
داخل مواد مذاب ميافتاد، بعد تالش ميكرد و به روي اين سيني بر
ميگشت!
كمي كه دردهاي بدنش بهتر ميشد دوباره همين ماجرا تكرار
ميشد. واقعاً وحشت كردم.
من اين افراد را شناختم و گفتم: اينها كه خيلي براي اسالم و
انقالب زحمت كشيدند، فقط در چند مورد...
نگذاشتند سخن من تمام شود. ماجراي طلحه و زبير را به ياد من
آوردند، كساني كه در صدر اسالم و در جواني، براي خدا و اسالم
بسيار زحمت كشيدند، اما سرانجام در مقابل اسالم واقعي قرار گرفتند و فتنه های بزرگی ایجاد کردند
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
#سه_دقیقه_در_قیامت
#پارت_نوزدهم
💫حق الناس و حق النفس💫
از وقتي كه مشغول به كار شدم، حساب سال داشتم. يعني همه
ساله، اضافه درآمدهاي خودم را مشخص ميكردم و يك پنجم آن را
به عنوان خمس پرداخت ميكردم.
با اينكه روحانيان خوبي در محل داشتيم، اما يكي از دوستانم
گفت: يك پيرمرد روحاني در محل ما هست. بيا و خمس مالت را به
ايشان بده و رسيدش را بگير.
در زمينه خمس خيلي احتياط ميكردم. خيلي مراقب بودم كه چيزي
از قلم نيفتد. من از اواسط دهه ي هفتاد، مقلد رهبري معظم انقالب
شدم. يادم هست آن سال، خمس من به بيست هزار تومان رسيد.
يكي از همان سالها، وقتي خمس را پرداخت كردم. به آن پيرمرد
تأكيد كردم كه رسيد دفتر رهبري را برايم بياورد.
هفته بعد وقتي رسيد خمس را آورد، باتعجب ديدم كه رسيد دفتر
آيت اهلل... است!
گفتم: اين رسيد چيه؟ اشتباه نشده!؟ من به شما تأكيد كردم مقلد
رهبري هستم.
او هم گفت: فرقي ندارد.
باعصبانيت با او برخورد كردم و گفتم: بايد رسيد دفتر رهبري را برایم بیاوری
من به شما تأكيد كردم كه مقلد رهبري هستم و ميخواهم خمس
من به دفتر ايشان برسد.
او هم هفته بعد يك رسيد بدون مهر برايم آورد كه نفهميدم
صحيح است يا نه! از سال بعد هم خمس
صالحین تنها مسیر
#سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_هفدهم 💫شهید و شهادت💫 هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بيفايده بود.😔 او
خودم را مستقيم به حساب
اعالم شده توسط دفتر رهبري واريز ميكردم.
يكي دو سال بعد، خبردار شدم اين پيرمرد روحاني از دنيا رفت.
من بعدها متوجه شدم كه اين شخص، خمس چند نفر ديگر را هم به
همين صورت جا به جا كرده!
در آن زماني كه مشغول حساب و كتاب اعمال بودم، يكباره همين
پيرمرد را ديدم. خيلي اوضاع آشفتهاي داشت.
در زمينه حق الناس به خيليها بدهكار و گرفتار بود. بيشترين
گرفتاري او به بحث خمس برميگشت. برخي آدمهاي عادي
وضعيت بهتري از اين شخص داشتند!
پيرمرد پيش من آمد و تقاضا كرد حلالش كنم. اما اينقدر اوضاع او
مشكل داشت كه با رضايت من چيزي تغيير نميكرد. من هم قبول نكردم.
در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت: اينهايي كه ميبيني،
اين كساني كه از شما حلالیت ميطلبند يا شما از آنها حالليت
ميطلبي، كساني هستند كه از دنيا رفته اند. حساب آنها که هنوز در
دنيا هستند مانده، تا زماني که آنها هم به برزخ وارد شوند.
حساب و كتاب شما با آنها كه زنده اند، بعد از مرگشان انجام
ميشود. بعد دوباره در زمينه حق الناس با من صحبت کرد و گفت:
واي به حال افرادي که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را مراعات
نکردند.
اما اين را هم بدان، اگر کسي در زمينه حق الناس به شما بدهکار بود
و او را در دنيا ببخشي، ده برابر آن در نامه ی عملت ثبت ميشود. اما
اگر به برزخ کشيده شود، همان مقدار خواهد بود.
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
#شعر_توحیدی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_حسن_عسکری (علیهالسلام)
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلا بِامْتِطَاءِ اللَّيْلِ»
رسیدن به خداوند متعال، سیر و سفری است که جز با شبزندهداری حاصل نگردد.
📗 مسند الامام العسکری (علیهالسلام)، ص۲۹۰
🔹شبِ سجود🔹
بینور عبادت، دل ما دل نشود
باران امید و شوق، نازل نشود
همواره رسیدن به خدا یک سفر است
آن جز به شبِ سجود، حاصل نشود
📝 #هادی_فردوسی
#شهادت_امام_حسن_عسکری
یابن الحسن(عج)
عرض تسلایم به غیر از چشم تر نیست
مرهم به قلبت این دوایِ مختصر نیست
گرد یتیمی بر سرت بنشسته مولا
غیر از غمت دیگر در این عالم خبر نیست
امشب برایت نوحه گر عرش و زمین است
چون که غمی بالاتر از داغ پدر نیست
صاحب عزای روضه ی بابا بیا که:
دنیا بفهمد اشکِ نوکر بی اثر نیست
تا که نبیند عالم از رویت نشانی
شام عزای عاشقانت را سحر نیست
با دست خالی رد مکن از خانه ات که
چشم گدایت بسته بر جای دگر نیست
مهدی بیا و این جهان را غرق نور کن
این ناله ی زهرا مگر در پشت در نیست؟
#مرتضی_عابدینی
_
يا أَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِي أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رُكْنَ الْمُؤْمِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وارِثَ الاَْنْبِیآءِ الْمُنْتَجَبینَ
________
شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
سَلامٌ_عَلَيْكُمْ_بِمَا_صَبَرْتُمْ_فَنِعْمَ_عُقْبَى_الدَّار
آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
أللهُم العَنْ اَولَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَق مُحَمدٍ وَ آلِ مُحَمدٍ
وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک
╭════•🍁•════╮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آجرکاللهیاصاحبالزمانعجلاللهتعالیفرجهالشریف
زیارت کنید امامین عسکرین در سامرا😔
دعاکنید برای #ظهور مولامون 😭
خادمین تنها مسیر آرامش رو هم از دعای خیر محروم نکنید
🖤
#سلام_امام_زمانم
تسلیت_امام_زمانم
پدریدر دممرگ است وبه بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
#السلام_علیک_یا_ابا_لمهدی_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#نگاهی_به_زندگانی_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام👉
وجود مقدس امام حسن عسکری علیه السلام از ائمه ای هستند که تحت فشار بسیار بودند..
چون هر چه که دوران ائمه علیهم السلام به دوره امام عصر نزدیک تر می شد کار بر آنها سخت تر می گردید..
ایشان در #سامراء بودند که در آن وقت مرکز خلافت معتصم بود.
امام حسن عسکری و امام هادی علیهما السلام اجبارا در سامراء به سر می بردند ، در محلی که به نام( #العسکر ) یا ( #العسکری ) نامیده می شد.
یعنی محلی که محل سپاهیان و در واقع پادگان بود .
یعنی خانه ای که در آن زندگی می کردند برایشان انتخاب شده بود که مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر .
ایشان در #28_سالگی از دنیا رفتند
و پدر بزرگوارشان در 42 سالگی از دنیارفتند.
دوره اماتشان فقط #شش_سال طول کشید .
به نص تواریخ ، تمام این شش سال یا در #حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند #ممنوع_المعاشره و #ممنوع_الملاقاه بودند.
اگر هم احیانا رفت و آمدهایی می شد یا گاهی حضرت را می خواستند ، تحت نظر بودند ، وضع عجیبی بود.
🥀🥀🥀
#هیبت و #جلال_امام_عسکری_علیه_السلام
می دانید که هر یک از ائمه علیهم السلام گویی یک خصلت خاص بیشتر در او ظهور داشته است.
وجود مقدس امام عسکری علیه السلام به جلالت و هیبت و رواء با اصطلاح ممتاز بودند.
یعنی اساسا #عظمت و #هیبت و #جلالت در قیافه ایشان به نحوی بود که هر کس که ایشان را ملاقات می کرد قبل از اینکه ایشان سخن بگویند و او از علم ایشان چیزی بفهمد ، تحت تاثیر آن سیما قرار می گرفت .
وقتی که سخن می گفتند و دریای مواجی شروع می کرد به سخن گفتن ، دیگر تکلیفش روشن است.
حتی دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهی به زندان می بردند وقتی که با حضرت رو به رو می شدند وضع عجیبی داشتند ،
نمی توانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند.
🥀🥀🥀
#علت_تحت_نظر_بودن_امام
علت عمده اینکه این قدر امام شدید تحت نظر بود این بود که این مطلب شایع بود و می دانستند که مهدی امت از صلب این وجود مقدس ظهور خواهد کرد.
همان کاری که فرعون با بنی اسرائیل می کرد ...
چون شنیده بود کسی از بنی اسرائیل متولد می شود که زوال ملک فرعون و فرعونیان به دست او خواهد بود
پسرهای بنی اسراییل را می کشت...
زنان هایی را مامور کرده بود بروند در خانه ها و ببینند کدام زن باردار بود ...
این کار را دستگاه خلافت با امام حسن عسکری انجام می داد..
این احمق فکر نمی کرد که این خبر راست است مگر تو می توانی جلوی امر الهی را بگیری ؟!
هر چند وقت یک بار می فرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصا وقتی که امام از دنیا رفت، چون گاهی می شنیدند که حضرت مهدی علیه السلام متولد شده است .
راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیده اید که خدای متعال ولادت این وجود مقدس را مخفی کرد ودر حین ولادت کمتر کسی متوجه شد .ایشان شش ساله بودند که پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند.
در دوران کودکی ، شیعیان خاص از هر جا که می آمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه می دادند ، ولی عموم مردم اطلاع نداشتند ، اما این خبر بالاخره پیچیده بود که پسری برای حسن بن علی عسکری علیه السلام متولد شده است و او را مخفی می کند.
گاهی میفرستادند به خانه حضرت که این بچه را به خیال خود پیدا کنند و بکشند و از بین ببرند ، ولی هرکاری که خدا می خواهد مگر بنده می تواند بر ضد آن عمل کند ؟!
یعنی وقتی قضای حتمی الهی در یک جا باشد دیگر بشر نمی تواند کاری در آنجا بکند .
بعداز وفات حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت ، مامورین ریختند خانه امام را تفتیش کامل کردند و زن های جاسوسه خودشان را فرستادند که تمام زن ها کنیر و غیر کنیز را تحت نظر بگیرند ، ببینند آیا زن بارداری وجود دارد یا نه ؟ یکی از کنیزان را احتمال دادند که باردار باشد .او را بردند تا یکسال نگاه داشتند ،بعد فهمیدند که اشتباه کرده اند و چنین قضیه ای نبوده است .
#سیره_معصومین
استاد مطهری رحمه الله علیه
🥀🥀🥀
صالحین تنها مسیر
🏴🏴🏴🏴 @saLhintanhamasir
یا نور🌹:
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش [1]
غربت غریبی دارد این ثانیه ها...
باز هم قصه پرغصه زَهر نوشاندن و نور سترگ امامی را نادیده گرفتن...
بازهم تاب نیاوردن عدالت و باز هم ظلم بی پایان به خاندان عصمت و طهارت...
این بار، حسن (ع) است که در سن بیست و هشت سالگی طعم زهر جفا میچشد و مهدی (عج) را در سوگ و فراق خود در این دنیای پر از ظلم به آغوش همیشگی خداوند می سپارد.
وقتی یازدهمین حجت خدا نیز به نیرنگ یکی از نزدیکان مسموم شد، طولی نکشید که در اثر این زهر بدن مبارکش تاب نیاورد و پس از مدت کوتاهی بیماری شدید، در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال دویست و شصت هجری، شهد شیرین شهادت نوشید.
در غربت آن امام همام همین بس که تنها بیست و هشت سال داشتند که آسمانی شدند و دوره امامتشان فقط شش سال طول کشید.
بنابر تاریخ، در تمام این مدت امامت، ایشان محبوس یا در صورت آزادی، ممنوع الملاقات بودند.
زیارت امام حسن عسکری (ع)
نماز امام حسن عسکری (ع)
زیارت جامعه کبیره
آری! امشب زمین و زمان در سوگ پدری نشسته اند که فرزندش خاتم امامان است.
صاحب عزای این مرثیه مهدی (عج) است که در پس غیبتی طولانی چه غم ها که به چشم ندیده و چه خون دل هایی که نخورده و امشب نیز بر بالین پدر است تا یازدهمین نور هدایت را بدرقه آسمان کند.
پدری فرزانه و عالم که سخنان سترگش دل دشمنان را چون تیر نشانه می رفت و ستمگران تاب آن همه بزرگی و دانش او را نداشتند و برای سخنانش گوش ها کر و برای عظمتش دیده ها کور می شد.
یا صاحب الزمان!
با دلی آکنده از اندوه و با چشمانی بارانی به شما تسلیت میگوییم؛ باشد که از پیروان راستین آن همام باشیم.
🏴🏴
* #امام_حسن_عسکری
🔻داستانی شیرین و جذاب از زندگی امام حسن عسکری علیه السلام:
بَختَيشُوعِ حکیم، طبیب متوکل و نصرانی بود. در طب سر آمد روزگار خودش بود. قاصدی از خانه امام عسگری علیه السلام آمد که کسی را بفرستید امام عسگری می خواهند فَصد کنند.(از رگ مخصوصی خون بگیرند) بختیشوع یکی از بهترین افرادش را فرستاد و به او گفت این بزرگترین مرد و عظيمترین فردی است که من تابحال دیده ام ، هر کاری را که می گوید انجام بده، از علوم خودت هم در محضر او اظهار فضل مکن.
🔸آن فرد آمد و دید اتاقی را برای پذیرایی آماده کرده بودند ، حضرت فرمودند در اتاق انتظار باشد ، بعد از مدتی صدایش زدند آمد و آماده شد. ظرفی را قرار داده بودند که بزرگ بود و بیش از خون یک انسان در آن جا می شد. فَصَّاد بختیشوع تعجب کرد. دید که حضرت نشستند و فرمودند رگ اَکهَل را بگشای ، نپرسید چرا و بلافاصله رگ را باز کرد. خون آمد و ظرف پر شد. حضرت فرمودند ببند. بعد فرمودند به همان اتاق برو و همانجا باش، با تو هنوز کاردارم. در همان اتاق رفت. این عمل را قبل از ظهر انجام داد.
🔹آنجا ماند تا عصر، حضرت فرموند فَصَّاد بیاید دو باره آمد و دید همان طشت هست و حضرت نشستند و فرمودند روی رگ را باز کن ، باز کرد و دوباره خون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بعد فرمودند برو و منتظر باش. رفت و از او پذیرایی شد تا صبح روز بعد. فرمودند بیا دوباره آمد. برای بار سوم همان طشت بود. حضرت دستشان را گذاشتند و فرمودند رگ را باز کن. باز کرد و مایعی سیال شبیه به شیر از دست حضرت بیرون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بست.
🔸حضرت برخاستند. جامه ای گران قیمت همراه با پنجاه درهم به او دادند. شاید یک فصد یک درهم يا دو درهم اجرتش بود. اما حضرت به او پنجاه درهم دادند. فرمودند که با راهب دیر عاقول در ارتباط هستی؟ خوب است قدر او را بدانی. منظور پیرمرد راهب نصرانی بود که در دیری به نام دیر عاقول زندگی می کرد اما با هیچ کس ارتباط نداشت.
ادامه دارد...
حاج شیخ جعفر ناصری:
ادامه مطلب قبلی...
🔻...مردم کنار دیر می رفتند. گاهی در طول مدت اگر می خواست یک نفری را بپذیرد از طبقه بالایی یک زنبیلی را پایین می فرستاد نوشته او را بالا می برد. گاهی جواب می داد گاهی نه.
🔸فَصَّاد پهلوی بختیشوع آمد و گفت که آقا من چیزی را دیدم که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. این آقایی که شما گفتین من بروم برای فَصد، فَصدشان کردم. دوبار آن مقدار خون از ایشان آمد که فکر نمیکردم این مقدارخون در بدن یک انسان باشد. حتی یک بار فصد یک انسان هم آن ظرف را پر نمی کند. ولی دوبار ظرف ایشان پر از خون شد و فرداش به جای خون موادی مانند شیر آمد. بَختیشوع خیلی تعجب کرد و گفت من باید چند روز در کتب قدما نگاه کنم ببینم این مطلب سابقه دارد يا نه؟ اما از این راه به جوابی نرسید. بعد بختیشوع گفت من راهی را می شناسم که خیلی خوب است. چون خود بختیشوع هم نصرانی و راهب بود.
🔹بختیشوع همین فَصَّاد را پهلوی راهب دیر عاقول فرستاد. بالاخره یک علامتی دادند و او آمد. بختیشوع نامه ای نوشته بود و ماجرا را توضیح داده بود. نامه را در زنبیل گذاشتند، بالا برد. بعد دیدند پیرمرد سراسیمه دوید و پایین آمد. گفت کدامیک از شما آن کسی را که از دستش شیر می آمده را دیده است؟ فصاد گفت من هستم. پیرمرد راهب گفت طُوبی لاُمِّک، خوش به سعادت مادری که تو را زاییده که همچنین توفیقی پیدا کرده ای. بعد گفت من را نزد ایشان ببر. با هم راه افتادند و سامرا آمدند. اول سامرا که رسیدند از راهب پرسید برویم منزل استاد بختیشوع؟
🔸گفت نه برویم منزل آن آقایی که از دستش شیر آمده. ساعتی به اذان صبح بود. همینکه در خانه امام حسن عسکری علیه السلام رسیدند غلامی سیاه چهره آمد و پرسید کدامیک از شما راهب دیرعاقول هستید؟ پیرمرد گفت من هستم. غلام گفت تو بیا برویم داخل. قبل از اذان صبح راهب داخل رفت ، صبح هنگام چاشت از خانه امام حسن عسکری(ع) بیرون آمد در حالی که همه لباس های نصرانیت را بیرون آورده بود و یک لباس بلند سفید، پوشیده بود. همه تعجب کردند. بعد به جوان فصاد گفت حالا برویم خانه استادت. خانه بختیشوع آمدند. گویا این پیر مرد، پیر و مراد بختیشوع بود. تا بختیشوع این راهب را با لباس جدیدش از دور دید، به خاک افتاد و بالاخره با التهاب و اضطراب گفت آقا چه چیز شما را از دین نصرانیت بیرون آورد؟
🔅پیر مرد راهب گفت که من اسلام آوردم، اما بدست مسیح، مسیح را دیدم، و مسلمان شدم. بعد بختیشوع این سوال را کرد که آیا در طب کسی را داشته ایم که به جای خون، شير از دستش بیاید؟ گفت عیسی (ع) یک بار فصد کرد، آن هم مقداری كم نه اینقدر از دستش شیر بیرون آمده بود. این راهب همان جا کنار خانه امام حسن عسکری (ع) خادم حضرت بود تا فوت کرد.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
حاج شیخ جعفر ناصری
امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
قلبُ الاحمَقِ فی فَمِه، و فَمُ الحَکِیمِ فی قلْبِهِ؛ دل احمق در دهان اوست، و دهان حکیم و فرزانه در قلب اوست
🍃 شرح حدیث
حکیمان و فرزانگان، همیشه توصیه کرده اند که انسان باید زبان خود را از بیهوده گویی حفظ کند و پیش از سخن گفتن، بیندیشد و حرفهایش متکی به فکر و آینده نگری باشد.
کسی که بی درنگ و بدون تأمّل سخن می گوید و به عواقب آن نمی اندیشد، «احمق» است. و کسی که پیش از گفتار، می اندیشد و درست و نادرست و خیر و شرّ سخنش را می سنجد، عاقل و حکیم است.
تشبیهی که در این حدیث به کار رفته، زیبا و عمیق است. این که دل در دهان باشد، یعنی بی فکر و تأمل حرف زدن. و اینکه دهان در قلب باشد، یعنی سنجیده و با فکر حرف زدن
اولی کار جاهلان و بی خردان است و دومی شیوه ی حکیمان و فرزانگان. هم پرحرفی ناپسند است، هم حرف دروغ و ناروا، هم فحش و ناسزا، هم کلام بی جا، هم سخن درباره ی آنچه نمی دانیم، هم حرفی که مایه ی رنجش خاطر کسی شود، یا آبرویی را ببرد، یا فتنه ای را برانگیزد، یا دو نفر را با هم دشمن سازد، یا موجب اختلاف گردد.
درمان همه ی اینها، دم فروبستن از سخن نسنجیده و بی فکر است.
وقتی حضرت علی علیه السلام می فرماید: «إذا تَمَّ العَقْلُ نقَصَ الکلامُ»
وقتی خرد کامل گردد، سخن کاسته شود
تأکید بر این نکته است که زبان در اختیار گوینده باشد و هر حرفی را نزند.
آیا همه حرفهایی که می زنیم، لازم و مفید است؟
با کاستن از سخنان بی ثمر، «لغزشهای زبانی» خود را کمتر کنیم
📚📚پی نوشت
1⃣ تحف العقول ص ۴۸۹
2⃣ بحارالانوار، ج ۶۸ ص ۲۹۰
🗣 #بیهوده_گویی
🗣 #سخن_چینی
👌 #نکات_بسیار_مهم_اخلاقی
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🌹درس اخلاق