eitaa logo
صالحین تنها مسیر
245 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
7.7هزار ویدیو
289 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌴 وقال عليه السلام : قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ. دلهاى انسانها همچون حيوانات وحشى است، هر كس از راه محبت وارد شود با او الفت مى گيرند. امام در اين کلام حکمت آميز درس مهمى براى صيد دل ها و جلب و جذب دوستان مى دهد. مى فرمايد: «دل هاى انسان ها وحشى و رمنده است هرکس با آنها انس گيرد رو به سوى او مى کنند»; (قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ). اشاره به اينکه انسان، نسبت به کسانى که نمى شناسد نوعى احساس بيگانگى مى کند; ولى اگر طرف مقابل از طريق محبت وارد شود در برابر او رام مى شود. به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه اين مطلب براى انسانى که تازه در شهر يا در محله اى وارد مى شود و سکنا گزيند کاملاً محسوس است او حتى از همسايگان نزديکش فاصله مى گيرد اما اگر چند بار با او سلام و عليک کنند و به ديدارش بروند و هديه اى برايش بفرستند رابطه دوستى آنها مستحکم مى شود. آنچه بعضى پنداشته اند که اين کلام حکمت آميز با اصل مدنىّ بالتبع بودن انسان سازگار نيست اشتباه بزرگى است. درست که انسان ذاتاً روح اجتماعى دارد و نمى تواند تنها زندگى کند و تمام پيشرفت ها و موفقيت ها بشر در سايه همين روح اجتماعى است; ولى اين بدان معنا نيست که در برابر هر فرد ناشناخته اى اظهار محبت و دوستى کند و با او الفت بگيرد الفت گرفتن احتياج به مقدمات دارد همان گونه که عداوت و دشمنى نيز مقدماتى مى خواهد و نظر امام(عليه السلام)به اين حقيقت است که در روايات ديگرى نيز وارد شده و در گفتار معروف: «الاْنْسانُ عَبيدُ الاْحْسانِ; انسان بنده احسان است» منعکس است. شاعر عرب نيز مى گويد: وَإنّى لَوَحْشِىٌّ إذا ما زَجَرْتَني *** وَإنّى إذا ألَّفْتَني لاََلُوفٌ هنگامى که از من دورى کنى من از تو رميده مى شوم ولى هنگامى که از در الفت در آيى با تو الفت مى گيرم. اين که در بعضى از شروح به واسطه حل نشدن مشکل «مدنىٌّ بالطبع» بودن انسان يا وحشى بودن قلوب اين تفسير را پذيرفته اند که منظور از «رجال» همه انسان ها نيستند بلکه افراد بزرگ و قدرتمندِ اجتماع اند، تفسير نادرستى به نظر مى رسد، زيرا ظاهر عبارت اشاره به همه يا اغلب انسان هاست نه گروه اندکى. لینک کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا با دنبال کردن حکمت ها و انشالله با عمل به حکمت ها ، 🌹 مرام علی پررونق تر از نام علی بشه
🌹 🌴 ☘وقال عليه السلام وقد لقيه عند مسيره إلى الشام دهاقين الاَنبار فترجّلوا لهى واشتدّوابين يديه: مَا هذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فقالوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فقال عليه السلام : وَاللهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهذَا أُمَرَاؤُكُمْ! وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَبِهِ عَلَى أَنْفُسِكْمْ [فِي دُنْيَاكُمْ،] وَتَشْقَوْنَبِهِ فِي آخِرَتِكُمْ، وَمَا أخْسرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَأَرْبَحَ الدَّعَةَمَعَهَا الاََْمَانُ مِنَ النَّارِ!☘ اين سخن را امام عليه السلام هنگامى فرمود كه در مسير حركتش به شام كدخدايان شهر انبار با او ملاقات كردند. و بخاطر امام عليه السلام از مركب پياده شدند و با سرعت بسوى او شتافتند (و مراسمى كه نشانه ذلت در برابر امراء بودانجام دادند) امام عليه السلام فرمود اين چه كارى بود كه شما كرديد؟ عرض كردند اين آدابى است كه ما اميران خود را با آن بزرك مى داريم. امام فرمود: به خدا سوگند با اين عمل زمامداران شما بهره مند نمي شوند، و شما با اين كار در دنيا مشقت بر خود هموار مى سازيد. و در قيامت بدبخت خواهيد بود. و چه زيان بار است مشقتى كه پشت سر آن مجازات الهى باشد. و چه پرسود است آرامشى كه با آن امان از عذاب دوزخ باشد. 🔶شرح حکمت سی و هفتم👇 تشريفات زشت و زيان آور: «اين سخن را امام زمانى بيان فرمود كه در مسير حركتش به شام كشاورزان و دهبانان شهر انبار با او ملاقات كردند (و به عنوان احترام به امام) از مركب پياده شده و با سرعت پيش روى او حركت كردند (و اين مراسم را كه نشانه خضوع فوق العاده در برابر امراى ستمگر بود انجام دادند) امام(عليه السلام) فرمودند: اين چه كارى بود كه كرديد؟» عرض كردند اين رسوم و آدابى است كه ما اميران خود را با آن بزرگ مى داريم»; (فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا). «امام(عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند زمامداران شما از اين عمل بهره اى نمى برند و شما با اين كار در دنيا مشقت بر خود هموار مى سازيد و در قيامت بدبخت مى شويد» سپس افزود: «چه زيان بار است مشقتى كه به دنبال آن عقاب الهى باشد و چه پرسود است آرامشى كه با آن امان از آتش دوزخ فراهم گردد در زمان هاى گذشته معمول بوده ـ و هم اكنون نيز در بعضى از نقاط جهان معمول است ـ كه اهل يك كشور يا اهل يك شهر براى تعظيم امرا و سلاطين اعمالى انجام مى دادند كه نشانه نهايت ذلت بود. آنها نيز از اين رفتار خشنود مى شدند، چراكه علاقه داشتند همواره شهروندانشان خود را ذليل و خوار وبى مقدار در برابر آنها بدانند تا فكر قيام در مغزشان خطور نكند و سلطه آنان باقى بماند. ولى اسلام كه به انسان ها شخصيت داده و آدمى را مسجود فرشتگان و اشرف مخلوقات مى داند و جهان را مسخر او مى شمرد، اجازه نمى دهد افراد با ايمان براى بزرگداشت امرا تن به كارهاى ذليلانه بدهند. به يقين اگر به جاى على(عليه السلام) معاويه بود آنها را به اين كار تشويق مى كرد ولى امام به آنها هشدار داد و به سه دليل آنان را بر حذر داشت. ♻️ نخست اين كه امرا هيچ گونه نفع عاقلانه اى از اين كار نمى برند، بلكه ممكن است باعث غرور و كبر آنها شود و شخصيت خود را گم كنند. ♻️ ديگر اين كه زحمت فوق العاده اى بر دوش توده هاى مردم مى افتد و گاه ممكن است در چنين شرايطى افرادى ضعيف زير دست و پا بمانند. ♻️ سوم اين كه اين عمل ناصالح مايه گرفتارى در آخرت مى شود، زيرا نوعى شرك محسوب مى شود. به عكس، اگر آنها به احترامات معقول قناعت كنند و به جاى اين مشقت، آرامش را براى خود بپذيرند، آرامشى كه امان از آتش دوزخ را نيز به همراه دارد، هم امرا گرفتار كبر و غرور نمى شوند و هم مردم مشقت توأم با ذلت را نمى بينند و هم در آخرت سربلند خواهند بود. نكته: 👇👇 روايت «نصر بن مزاحم»: از آنچه «نصر بن مزاحم» در كتاب صفين آورده استفاده مى شود كه دهقان هاى شهر انبار علاوه بر اين كار اسب ها و غذاهاى خوب براى امام و لشكريان و علف بسيار براى مركب هاى آنها را به عنوان هديه آورده بودند و امام افزون بر اين كه مراسم ذلت بار آنها را تخطئه كرد افزود: اما اين چهارپايانى كه آورده ايد ما مى پذيريم ، ولى به عنوان خراجتان قبول مى كنيم و غذاهايى را هم كه آورده ايد در صورتى مى پذيريم كه قيمت آن را از ما بگيريد. البته پذيرفتن هديه مسلمان نه تنها عيب نيست، بلكه سنتى است و حتى در روايات گفته شده كه از پذيرش هديه برادران مسلمان خوددارى نكنيد، ولى هدف امام اين بوده كه اين سنت نادرست را بشكند كه براى در امان ماندن از شر امرا براى آنان هدايايى مى بردند و روشن سازد كه حكومت اسلامى همچون حكومت سلاطين جبار نيست.
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان 🌹 🌴 وقال عليه السلام : عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَمَعَهُ الاِسْتِغْفَارُ. تعجب مى كنم از كسي كه نوميد مى شود در حاليكه استغفار با او است. شرح و تفسير نوميدى چرا؟ امام(عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه خود راه اميدوارى را به روى همه گنهکاران گشوده است مى فرمايد: «در شگفتم از کسى که نوميد مى شود در حالى که استغفار با اوست»; (عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَمَعَهُ الاِْسْتِغْفَارُ). اشاره به اين که خداوند درهاى توبه و استغفار را به روى بندگانش گشوده و آنها را به رحمت خود اميدوار ساخته است و فرمود: «(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ); اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپيش گرفته ايد و مرتکب گناهان شده ايد از رحمت خداوند مأيوس نشويد، چرا که او همه گناهان (توبه کنندگان) را به يقين او آمرزنده مهربان است».(1) «يَقْنَطُ» از ماده «قُنوط» به معناى نااميدى است و مى دانيم يأس از رحمت خدا بالاترين گناهان است، زيرا کسى که از رحمت حق مأيوس شود از هيچ گناهى إبايى ندارد، چون مى گويد: آب از سر من گذشته و من غرق شده ام چه يک قامت چه صد قامت. نوميدى خطرناک ترين راه نفوذ شيطان در دل آدمى است که او را آلوده هر گونه گناه مى کند، لذا در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که لقمان به فرزندش چنين مى گفت: «خَفِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خِيفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ لَعَذَّبَکَ وَارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَحِمَک; از خداوند آن گونه بترس که اگر تمام عبادات و اعمال نيک جن و انس را انجام داده باشى امکان دارد به سبب لغزشى تو را مجازات کند و آن قدر به رحمت خدا اميدوار باشد که اگر تمام گناه جن و انس را کرده باشى امکان دارد تو را (به موجب توبه واستغفار و امر خيرى) رحمت کند».(2) قرآن مجيد نيز با صراحت مى گويد: «(إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ); از رحمت خدا تنها کافران مأيوس مى شوند».(3) شايان توجه است که ابن ابى الحديد در شرح اين کلام سخنى با نظر موافق از ربيع بن خثعم نقل مى کند که بسيار نادرست به نظر مى رسد و آن اينکه او مى گفت: هيچ کس نگويد: «أسْتَغْفِرُ اللّهِ وَ أتُوبُ إلَيْهِ» چرا که ممکن است دروغ و گناه باشد اگر به آن عمل نکند، و به جاى آن بگويد: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لى وَتُبْ عَلَىَّ» (خدايا مرا ببخش و به سوى من باز گرد (و رحمت خود را فرو فرست). اين سخن با تعبيرات زيادى که به عنوان استغفار در دعاها وارد شده سازگار نيست. اضافه بر اين در قرآن امر به استغفار شده از جمله در داستان نوح مى خوانيم: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً)(4) و در آيات متعدد ديگرى نيز همين تعبير ديده مى شود. گويى ربيع بن خثعم آشنايى چندانى با اين آيات قرآنى نداشته است. افزون بر اين، اگر انسان واقعاً به سوى خدا باز نگردد و از او طلب غفران نکند چگونه ممکن است خداوند به سوى او برگردد و او را مشمول رحمت کند؟ آيا مى توان گفت: خدايا! ما گناه را ادامه مى دهيم اما تو ما را ببخش! ما از تو دور مى شويم ولى تو به ما نزديک شو؟! چه گفتار بى اساسى! کوتاه سخن اينکه هيچ گونه تفاوتى ميان «أسْتَغْفِرُ اللّه» و «أللّهُمَّ اغْفِر لى» نيست. (1). زمر، آيه 53. (2). کافى، ج 3، ص 67، ح 1. (3). يوسف، آيه 87. (4). نوح، آيه 10.
🌹 🌴 وقال عليه السلام: أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنى بهترين غنا و بى نيازى ترك آرزوهاست. 🔶شرح حکمت سی و چهارم👇 شك نيست كه آرزوها انگيزه حركت انسان براى هرگونه فعاليت است جوانى كه آرزو دارد به مقامات عاليه علمى برسد تلاش و كوشش را در فراگيرى علم افزايش مى دهد. كشاورزى كه آرزو دارد مزارع پربار و باغ هاى سرشار از بركات مادى داشته باشد در امر كشاورزى فعاليت مى كند و مادرى كه آرزو دارد جوان برومندى در سنين آخر عمر در كنار او باشد در حفظ و تربيت فرزندش مى كوشد. درحالى كه اگر دامنه آرزو را كوتاه مى كرد و به آنچه مورد نيازش بود قناعت مى نمود، وقت كافى براى رسيدن به وظايف الهى و اندوختن ذخيره هاى آخرت پيدا مى كرد و از آلوده شدن به حرام در امان مى ماند و عزت و كرامت خود را بر باد نمى داد. چنين كسى از يك سو آخرت را به كلى به دست فراموشى مى سپارد و از سوى ديگر براى رسيدن به هدف خود هر وسيله اى را مباح مى شمرد و از سوى سوم در مقابل هر كس خضوع ذليلانه مى كند و سرانجام گرفتار «سوء العمل» مى شود كه امام در جمله حكمت آميز بالا به آن اشاره فرمود. ولى هرگاه آرزو از حد اعتدال خارج شود و انسان به سراغ امور دست نيافتنى و يا غير ضرروى و خارج از حد نياز برود طبيعى است كه بايد تمام تلاش و كوشش خود را براى رسيدن به آن بگذارد و همه چيز جز آن را فراموش كند و شب و روز به دنبال آن بدود. در حديثى قدسى كه در كتاب شريف كافى آمده مى خوانيم: خداوند به موسى بن عمران فرمود: شيطان چنين گفته كه از بندگان خود سهم معينى خواهم گرفت ، آنها را گمراه مى كنم و به آرزوها سرگرم مى سازم و به آنها فرمان مى دهم... شيطان به آنها وعده هاى دروغين مى دهد و به آرزوها سرگرم مى سازد و جز فريب و نيرنگ به آنها فرمان نمى دهد» قرآن مجيد هم مى گويد: يكى از دام هاى مهم شيطان همين طول امل است: «(وَقالَ لاََتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيباً مَفْرُوضاً * وَلاَُضِلَّنَّهُمْ وَلاَُمَنِّيَنَّهُمْ وَلاَمُرَنَّهُمْ... يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً); روشن است، قساوت و سنگدلى ناشى از فراموش كردن ذكر خدا و ياد مرگ و قيامت است و افرادى كه گرفتار آرزوهاى دراز هستند هم خدا را فراموش مى كنند و هم مرگ و قيامت را. اولياى خدا به قدرى آرزوهايشان كوتاه بود و آماده سفر آخرت بودند كه هر لحظه احتمال مى دادند فرمان رحيل و كوچ كردن از دنيا صادر شود.
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان 🌹 🌴 وَحَکَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَر مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيّ الْبَاقِرُ(عليهما السلام) أَنَّهُ قَالَ: کَانَ فِي الاَْرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَکُمُ الاْخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ: أَمَّا الاَْمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) وَأَمَّا الاَْمَانُ الْبَاقِي فَالاِْسْتِغْفَارُ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَما کانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ. ابوجعفر محمد بن على الباقر(عليهما السلام) از آن حضرت نقل کرده است که فرمود: «در زمين دو امان (دو وسيله نجات) از عذاب الهى بود که يکى از آنها برداشته شد دومى را دريابيد و به آن چنگ زنيد; اما امانى که برداشته شد وجود رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود (که خداوند به برکت وجود او هرگز عذابى بر اين امت نازل نکرد، ولى او از ميان ما رفت) و امانى که باقى مانده «استغفار» است، همان گونه که خداوند متعال مى فرمايد: «تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنان را عذاب نمى کند و تا آنان نيز از گناهان خود استغفار مى کنند، خداوند عذابشان نخواهد کرد».(1) به گفته مرحوم سيّد رضى: «اين استنباط امام يک نمونه از بهترين استفاده ها و لطيف ترين استنباط ها از آيات قرآن کريم است»; (قالَ الرَّضىُ: وَهذا مِنْ مَحاسِنِ الاْسْتِخْراجِ وَلَطائِفِ الاْسْتِنْباطِ). دو امان از عذاب الهى ج-۱۲ شرح و تفسير دو امان از عذاب الهى مرحوم سيّد رضى اين گفتار حکيمانه امير مؤمنان على(عليه السلام) را به توسط فرزندزاده گرامى اش امام باقر(عليه السلام) نقل کرده مى گويد: ابو جعفر محمد بن على الباقر(عليهما السلام) از آن حضرت چنين نقل کرده است که فرمود: «در زمين دو امان و وسيله نجات از عذاب الهى بود که يکى از آنها برداشته شد دومى را دريابيد و به آن چنگ زنيد»; (وَحَکَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَر مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيّ الْبَاقِرُ(عليهما السلام) أَنَّهُ قَالَ کَانَ فِي الاَْرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَکُمُ الاْخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ). آنگاه امام(عليه السلام) به شرح اين دو بر اساس استنباطى که از يکى از آيات قرآن مجيد کرده مى پردازد و مى فرمايد: «اما امانى که برداشته شد وجود رسول الله(صلى الله عليه وآله)بود (که خداوند به برکت وجود او هرگز عذابى بر اين امت نازل نکرد; ولى او از ميان ما رفت) و امانى که باقى مانده استغفار است، همان گونه که خداوند متعال مى فرمايد: «تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنها را عذاب نمى کند و تا آنان نيز از گناهان خود استغفار مى کنند خداوند عذابشان نخواهد کرد»; (أَمَّا الاَْمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)، وَأَمَّا الاَْمَانُ الْبَاقِي فَالاِْسْتِغْفَارُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَما کانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ). به گفته مرحوم سيّد رضى «اين استنباط امام يک نمونه از بهترين استفاده ها و لطيف ترين استنباط ها از آيات قرآن کريم است»; (قالَ الرَّضىُ: وَهذا مِنْ مَحاسِنِ الاْسْتِخْراجِ وَلَطائِفِ الاْسْتِنْباطِ). هنگامى که به عقل و خرد خويش رجوع کنيم نيز آنچه را که در اين آيه مبارکه آمده و استنباطى را که امام(عليه السلام) از آن کرده درمى يابيم. پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مطابق آيه شريفه (وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ)(1) رحمتى براى تمام جهانيان بود چگونه ممکن است اين کانون رحمت الهى در ميان امت باشد و خدا آنها را عذاب کند. از سويى ديگر، استغفار يکى از وسايل جلب رحمت خداست، زيرا خودش بندگان را دعوت به استغفار کرده و وعده غفران و آمرزش داده و فرمود: «(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ); اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپيش گرفته ايد و مرتکب گناهان شده ايد از رحمت خداوند مأيوس نشويد، چرا که او همه گناهان (توبه کنندگان) را به يقين او آمرزنده مهربان است».(2) بنابراين بعد از رحلت پيغمبر خدا و رفتن آن حضرت به ديار باقى مسلمانان مى توانند خود را به وسيله توبه و انابه و استغفار از عذاب الهى مصون دارند و امام(عليه السلام) با استنباطى که در بالا آمد راه را به آنها نشان داده و بر آن تأکيد ورزيده است. ايشان نه تنها مى توانند از عذاب الهى در امام بمانند بلکه با استغفار درهاى رحمت و نعمت و سعادت را مى توانند به روى خود بگشايند. همان گونه که در سوره «نوح» آمده است: «(اسْتَغْفِر
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان 🌹 🌴 منْ أَصْلَـحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ أَصْلَـحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ. امام علیه السلام فرمود : كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد، و كسى كه امر آخرتش را اصلاح كند خداوند امر دنيايش را اصلاح مى‌كند و كسى كه در درون وجودش واعظى داشته باشد خداوند حافظى براى او قرار خواهد داد. شرح و تفسير راه اصلاح و به سامان رسيدن امور امام(عليه السلام) در اين کلام نورانى که در واقع مرکّب از سه جمله است به سه امر مهم اشاره مى کند و مى فرمايد: «کسى که ميان خود و خدا را اصلاح کند خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى کند و کسى که امر آخرتش را اصلاح کند خداوند امر دنيايش را اصلاح خواهد کرد و کسى که در درون وجودش واعظى داشته باشد خداوند حافظى براى او قرار خواهد داد»; (مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ). از بعضى از روايات استفاده مى شود که بزرگان علما در گذشته هنگامى که نامه اى به يکديگر مى نوشتند غالباً از اين سه جمله حکيمانه، در نامه خود بهره مى گرفتند و به راستى سزاوار است که با آب طلا نوشته شود و همه روز انسان بر آن نظر بيفکند. در اينکه رابطه ميان نتيجه هاى سه گانه اى که در اين کلمات حکمت آميز آمده و مقدمات آن، رابطه اى طبيعى و منطقى است يا روحانى و معنوى شارحان نهج البلاغه راه هاى مختلفى را پيموده اند; ولى مى توان گفت: هم رابطه الهى و معنوى است و هم رابطه منطقى. زيرا کسى که ميان خود و خدا را اصلاح کند; يعنى در برابر هر امرى قرار مى گيرد نخست نگاه کند که رضاى خدا در چيست و آن را برگزيند، چنين کسى به يقين مشمول عنايات الهى قرار مى گيرد و خداوند رابطه او را با مردم سامان مى بخشد. اضافه بر اين اصلاح رابطه با خدا مسلتزم صدق و امانت و راستى است. کسى که صدق و امانت و راستى پيشه کند به يقين مردم به او علاقه مند مى شوند و امين مردم خواهد بود و به او اعتماد مى کنند و مشکلى با او نخواهند داشت. همچنين کسى که امر آخرت خويش را اصلاح کند; يعنى اوامر الهى را اطاعت و نواهى او را ترک گويد مشمول لطف خداوند خواهد شد; خداوند کار دنياى او را نيز سامان مى دهد. افزون بر اين، اصلاح امر آخرت به تقوا و پرهيزگارى است و به يقين انسان هاى با تقوا در زندگى مادى خود نيز موفق خواهند بود، زيرا راه خلاف در پيش نمى گيرند; به کسى ظلم و ستم نمى کنند، همه با او مهربان هستند و او نيز با همه مهربان. نيز کسى که واعظ نفسانى; يعنى وجدان بيدار و تقواى درونى داشته باشد که در برابر گناهان به او هشدار دهد، لطف پروردگار بر او سايه خواهد افکند و او را از گزند حوادث محفوظ مى دارد. اضافه بر اين شخصى که چنين واعظى درونى دارد از امور خطرناک مى پرهيزد و چنين کسى از گزند حوادث محفوظ خواهد بود. بنابراين رابطه اين سه امر با آن سه نتيجه هم رابطه معنوى است و هم رابطه منطقى و طبيعى. اين سخن را با حديثى از امام باقر(عليه السلام) که مرحوم کلينى در اصول کافى آورده پايان مى دهيم. مطابق اين حديث امام باقر(عليه السلام) فرمود: خداوند عزّوجلّ چنين فرموده است: «وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي وَعَظَمَتِي وَعُلُوِّي وَارْتِفَاعِ مَکَانِي لاَ يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَى نَفْسِهِ إِلاَّ کَفَفْتُ عَلَيْهِ ضَيْعَتَهُ وَضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ رِزْقَهُ وَکُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِر; به عزت و جلال و عظمت و نورانيت و علو مقامت سوگند ياد مى کنم که هيچ بنده مؤمنى خواسته مرا بر خواسته خود در چيزى از امور دنيا مقدم نمى شمرد مگر اين که من بى نيازى او را در دل او و همّت او را در آخرتش و آسمان ها و زمين را ضامن روزى او قرار مى دهم و براى او از تجارت هر تاجرى بهتر خواهم بود».(1) (1). کافى، ج 2، ص 137، ح 1.
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان هرروز یک حکمت ازنهج البلاغه باهم می خونیم باماهمراه باشین 🌹 🌴 الْفَقِيهُ کُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ. امام(عليه السلام) فرمود: فقيه و بصير در دين در حدّ کمال کسى است که مردم را از رحمت الهى نوميد نسازد و از لطف او مأيوس نکند و از مجازات هاى او ايمن ننمايد. فقيه کامل امام(عليه السلام) در حقيقت در اين کلام پربار خود مسئله تعادل خوف و رجا را به صورت جديدى مطرح مى کند و مى فرمايد: «فقيه و بصير در دين در حدّ کمال کسى است که مردم را از رحمت الهى نوميد نکند و از لطف او مأيوس نسازد و از مجازات هاى او ايمن ننمايد»; (الْفَقِيهُ کُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ). منظور از «فقيه» در اين کلام حکمت آميز فقيهِ اصطلاحى يعنى عالم به احکام فرعيه دين نيست، بلکه فقيهِ به معناى لغوى و به معناى وسيع کلمه است يعنى عالم دينى و «کُلُّ الْفَقيه» به معناى عالم کامل از هر جهت است. تعبيرات سه گانه اى که امام(عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه خود به کار برده در واقع از آيات قرآن گرفته شده است: جمله «مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ; کسى که مردم را از رحمت الهى مأيوس نکند» برگرفته از اين آيه است: «(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ); اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپيش گرفته ايد و مرتکب گناهان شده ايد از رحمت خداوند مأيوس نشويد، چرا که او همه گناهان (توبه کنندگان) را به يقين او آمرزنده مهربان است». و جمله «وَلَمْ يُؤيِسْهُمْ مِنْ رَحْمَةَ اللّهِ» بر گرفته از کلام يعقوب است که به فرزندان خود مى گويد: «(اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخيهِ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ); برويد و در جستجوى يوسف و برادرش باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد چون از رحمت الهى جز قوم کافر مأيوس نمى شوند». جمله سوم بر گرفته از اين آيه شريفه است که مى فرمايد: «(أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا يَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ); آيا آنها از مجازات الهى خود را در امان ديدند (مکر در اين گونه موارد به معناى عذاب غافلگيرانه است) و تنها جمعيت زيانکاران خود را از عذاب الهى در امان مى دانند». در اين که چه تفاوتى ميان جمله اول و دوم است که هر دو سخن از اميدوارى به رحمت خدا مى گويد بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: جمله نخست اشاره به رحمت خدا در قيامت و جمله دوم اشاره به رحمت الهى در دنياست. (همان گونه که در داستان يعقوب و يوسف آمده است).
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان 🌹 🌴 إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الاَْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ. امام(عليه السلام) فرمود: اين قلب ها همچون بدن ها ملول و افسرده مى شوند براى رفع ملالت آنها لطائف حکمت آميز را انتخاب کنيد. شرح و تفسير راه رفع خستگى روح امام در اين سخن حکمت آميز خود به نکته مهم روانى که در زندگى انسان تأثير شايان توجهى دارد اشاره کرده مى فرمايد: «اين قلب ها همچون بدن ها ملول و افسرده مى شوند، بنابراين براى رفع ملالت آنها لطائف حکمت آميز را انتخاب کنيد»; (إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الاَْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ). بى شک، انسان بعد از انجام کارى سنگين، خسته مى شود و نياز به استراحت و تفريح براى رفع خستگى دارد که آن استراحت اهميتش کمتر از آن کار نيست، زيرا بدن وى را آماده براى شروع به کار ديگر مى کند. روح انسان نيز چنين است; مسائل پيچيده علمى و حل مشکلات اجتماعى و سياسى و فرهنگى او را خسته مى سازد. بايد به او آرامش داد; آرامش آن از طرق مختلفى تأمين مى شود. گاه رفتن به دامان طبيعت و ديدن مناظر زيبا، باغ ها و گلستان ها، آبشارها و سبزه ها و شنيدن صداى مرغان چمن و مشاهده پرندگان زيبا و گاه به وسيله شنيدن طنزهاى پرمعنا و گاه گفت و گوهاى دوستانه با رفقاى مورد علاقه و گاه مطالعه تاريخ پيشينيان. همه اينها مى تواند به روح خسته انسان آرامش دهد; ولى از همه مهم تر همان سخنان زيباى حکمت آميز است که گاه در قالب شعر و گاه در قالب نثر ادا مى شود که هم چيزى بر دانش انسان مى افزايد و هم براى انسان شادى مى آفريند. شايد به همين دليل است که جمعى از بزرگان علماى دين کتاب هاى مشتمل بر قصه هاى زيبا، شعرهاى جالب و لطيفه هاى خوب نوشته اند تا طالبان علم به هنگام خستگى آنها را بخوانند و رفع خستگى کنند. به کار بستن اين دستور مبارک امام(عليه السلام) مى تواند به صورت شخصى باشد يا به صورت جمعى و عام به اين معنا که هر انسانى لازم است براى خود جهت موارد خستگى از کارهاى علمى يا اجتماعى برنامه ريزى داشته باشد تا بتواند با نشاط بيشتر به کارهاى مثبت خود ادامه دهد و نيز براى مراکز علمى و جمعيت هاى مختلف بايد برنامه ريزى هايى شود که آنها را به هنگام خستگى از کار و ملالت، نشاط و آرامش بخشد. بى ترديد ساعات يا دقايقى که انسان به طرائف الحکم مى پردازد («طرائف» جمع «طريفه» به هر چيز تازه و جالب و شگفت انگيز گفته مى شود) از ساعات مفيد عمر اوست، زيرا هم آموزندگى دارد و هم نشاط و هم سبب مى شود بازدهى کار او بيشتر گردد. همان گونه که در حکمت 390 نيز آمده که امام(عليه السلام)مى فرمايد: «لِلْمُؤْمِنِ ثَلاَثُ سَاعَات فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَسَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ وَسَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَيَجْمُلُ وَلَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَکُونَ شَاخِصاً إِلاَّ فِي ثَلاَث مَرَمَّة لِمَعَاش أَوْ خُطْوَة فِي مَعَاد أَوْ لَذَّة فِي غَيْرِ مُحَرَّم; انسان با ايمان ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسيم مى کند: بخشى را صرف عبادت و مناجات با پروردگارش مى نمايد بخش ديگرى را در طريق اصلاح معاش و زندگى به کار مى گيرد و بخش سوم را در راه بهره گيرى از لذت هاى حلال و دلپسند صرف مى کند». شبيه اين مضمون در بحارالانوار از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به عنوان يکى از مطالبى که در صحف ابراهيم از سوى خدا نازل شد، آمده است.(1) (1). بحارالانوار، ج 12، ص 71، ح 14.
💠صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان هرروز یک حکمت ازنهج البلاغه باهم می خونیم باماهمراه باشین 🌹 🌴 أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَأَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَالاَْرْکَانِ. امام(عليه السلام) فرمود: بهترین نوع علم آن است که زبان انسان را نگه دارد (و دارنده اش آن را در زندگى خود به کار بندد بهترين و بدترين نوع علم ج-۱۲ شرح و تفسير بهترين و بدترين نوع علم امام(عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه خود به علوم بى ارزش و باارزش اشاره کرده نشانه هاى آن را بازگو مى کند ومى فرمايد: «بى ارزش ترين دانش ها آن است که تنها بر زبان متوقف شود (و هرگز در عمل ظاهر نگردد) و پرارزش ترين دانش ها آن است که در اعضا وارکان بدن آشکار گردد (و دارنده اش آن را در زندگى خود به کار بندد)»; (أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَأَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَالاَْرْکَانِ). تعبير به «ما وُقِفَ عَلَى اللِّسانِ» اشاره به اين که علمى خالى از هر گونه عمل و به تعبير معروف تنها لقلقه زبان است و به يقين چنين علمى بى ارزش ترين علم و دانش است، زيرا از يک سو براى صاحبش مسئوليت آفرين است چون طبق روايات و حکم عقل، خداوند جاهل بى عمل را زودتر از عالم بى عمل مى بخشد و از سوى ديگر چنين عالمى گرفتار خسارت فراوان شده چون اسباب نجات را در اختيار داشته و از آن استفاده نکرده و در واقع شکر اين نعمت را بجا نياورده بلکه کفران نموده است و از سوى سوم چنين عالمى منافق است، زيرا به زبان علومى را بازگو مى کند که در عمل به آنها پشت کرده است و از سوى چهارم چنين کسى در ميان مردم منفور است، زيرا همه مى گويند: اگر اين عالم راست مى گويد چرا خودش عمل نمى کند و به همين سبب هيچ کس به او اعتماد نخواهد کرد. به عکس، عالم با عمل که آثار علم در جوارح او (جوارح جمع جارحه به معناى اعضاى بدن) و ارکان بدنش (اشاره به اعضاى مهم و رئيسى مانند چشم و زبان و دست) ظاهر شده در نظر همه مردم محترم و مورد اعتماد و در پيشگاه خدا نيز رو سفيد است. اضافه بر اين علم آميخته با عملش مردم را به سوى خدا و فضايل اخلاقى جذب مى کند و پاداش ها و برکاتِ هدايت ناس را براى خود فراهم مى سازد. قرآن مجيد، عالم بى عمل را به چهارپايى که کتاب هايى بر او حمل کرده اند تشبيه نموده مى فرمايد: (کَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً).(1) در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که پيوسته عرضه مى داشت: «أللّهُمَّ إنّى أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْم لا يَنْفَعُ وَمِنْ قَلُب لا يَخْشَعُ وَمِنْ نَفْسٌ لا تَشْبَعُ وَمِنْ دَعْوَة لايُسْتَجابُ لَها; خدايا به تو پناه مى برم از علمى که سودى نمى بخشد و قلبى که خشوع در آن نيست و نفسى که هرگز سير نمى شود و دعايى که هرگز مستجاب نمى گردد».(2) در خطبه 110 از خطبه هاى نهج البلاغه خوانديم که امام(عليه السلام)مى فرمايد: «وَإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أعْظَمُ، وَالحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَهُوَ عِنْدَ اللهِ أَلْوَمُ; به يقين، عالمى که به غير علمش عمل مى کند همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خويش به خود نمى آيد! بلکه حجّت بر او عظيم تر و حسرتش پايدارتر و سرزنش او در پيشگاه خدا سزاوارتر است!». بلکه از بعضى از روايات استفاده مى شود که اگر انسان به علمش عمل نکند، علم از او گرفته مى شود و در ظلمت جهل قرار مى گيرد. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَإِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ; علم، عمل را فرا مى خواند اگر اجابت کرد باقى مى ماند وگرنه از آن کوچ مى کند».(3) همان طور که در بالا اشاره شد، مهم ترين فايده وجود يک عالم در ميان مردم آن است که مايه هدايت گردد و با سخنانش در دل ها اثر بگذارد. در حالى که عالم بى عمل هرگز چنين آثارى ندارد. همان گونه که در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم که فرمود: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا; هنگامى که عالم به علمش عمل نکند پند و اندرز او از دل ها فرو مى ريزد همان گونه که باران از سنگ سخت فرو مى ريزد».(4) (1). جمعه، آيه 5. (2). ميزان الحکمه، ح 14005 و نظير آن در مستدرک، ج 5، ص 70، ح 5381 آمده است. (3). کافى، ج 1، ص 44، ح 2. (4). همان، ح 3.
🌹 🌴 أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَأَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَالاَْرْکَانِ. امام(عليه السلام) فرمود: بهترین نوع علم آن است که زبان انسان را نگه دارد (و دارنده اش آن را در زندگى خود به کار بندد بهترين و بدترين نوع علم ج-۱۲ شرح و تفسير بهترين و بدترين نوع علم امام(عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه خود به علوم بى ارزش و باارزش اشاره کرده نشانه هاى آن را بازگو مى کند ومى فرمايد: «بى ارزش ترين دانش ها آن است که تنها بر زبان متوقف شود (و هرگز در عمل ظاهر نگردد) و پرارزش ترين دانش ها آن است که در اعضا وارکان بدن آشکار گردد (و دارنده اش آن را در زندگى خود به کار بندد)»; (أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَأَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَالاَْرْکَانِ). تعبير به «ما وُقِفَ عَلَى اللِّسانِ» اشاره به اين که علمى خالى از هر گونه عمل و به تعبير معروف تنها لقلقه زبان است و به يقين چنين علمى بى ارزش ترين علم و دانش است، زيرا از يک سو براى صاحبش مسئوليت آفرين است چون طبق روايات و حکم عقل، خداوند جاهل بى عمل را زودتر از عالم بى عمل مى بخشد و از سوى ديگر چنين عالمى گرفتار خسارت فراوان شده چون اسباب نجات را در اختيار داشته و از آن استفاده نکرده و در واقع شکر اين نعمت را بجا نياورده بلکه کفران نموده است و از سوى سوم چنين عالمى منافق است، زيرا به زبان علومى را بازگو مى کند که در عمل به آنها پشت کرده است و از سوى چهارم چنين کسى در ميان مردم منفور است، زيرا همه مى گويند: اگر اين عالم راست مى گويد چرا خودش عمل نمى کند و به همين سبب هيچ کس به او اعتماد نخواهد کرد. به عکس، عالم با عمل که آثار علم در جوارح او (جوارح جمع جارحه به معناى اعضاى بدن) و ارکان بدنش (اشاره به اعضاى مهم و رئيسى مانند چشم و زبان و دست) ظاهر شده در نظر همه مردم محترم و مورد اعتماد و در پيشگاه خدا نيز رو سفيد است. اضافه بر اين علم آميخته با عملش مردم را به سوى خدا و فضايل اخلاقى جذب مى کند و پاداش ها و برکاتِ هدايت ناس را براى خود فراهم مى سازد. قرآن مجيد، عالم بى عمل را به چهارپايى که کتاب هايى بر او حمل کرده اند تشبيه نموده مى فرمايد: (کَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً).(1) در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که پيوسته عرضه مى داشت: «أللّهُمَّ إنّى أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْم لا يَنْفَعُ وَمِنْ قَلُب لا يَخْشَعُ وَمِنْ نَفْسٌ لا تَشْبَعُ وَمِنْ دَعْوَة لايُسْتَجابُ لَها; خدايا به تو پناه مى برم از علمى که سودى نمى بخشد و قلبى که خشوع در آن نيست و نفسى که هرگز سير نمى شود و دعايى که هرگز مستجاب نمى گردد».(2) در خطبه 110 از خطبه هاى نهج البلاغه خوانديم که امام(عليه السلام)مى فرمايد: «وَإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أعْظَمُ، وَالحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَهُوَ عِنْدَ اللهِ أَلْوَمُ; به يقين، عالمى که به غير علمش عمل مى کند همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خويش به خود نمى آيد! بلکه حجّت بر او عظيم تر و حسرتش پايدارتر و سرزنش او در پيشگاه خدا سزاوارتر است!». بلکه از بعضى از روايات استفاده مى شود که اگر انسان به علمش عمل نکند، علم از او گرفته مى شود و در ظلمت جهل قرار مى گيرد. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَإِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ; علم، عمل را فرا مى خواند اگر اجابت کرد باقى مى ماند وگرنه از آن کوچ مى کند».(3) همان طور که در بالا اشاره شد، مهم ترين فايده وجود يک عالم در ميان مردم آن است که مايه هدايت گردد و با سخنانش در دل ها اثر بگذارد. در حالى که عالم بى عمل هرگز چنين آثارى ندارد. همان گونه که در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم که فرمود: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا; هنگامى که عالم به علمش عمل نکند پند و اندرز او از دل ها فرو مى ريزد همان گونه که باران از سنگ سخت فرو مى ريزد».(4) (1). جمعه، آيه 5. (2). ميزان الحکمه، ح 14005 و نظير آن در مستدرک، ج 5، ص 70، ح 5381 آمده است. (3). کافى، ج 1، ص 44، ح 2. (4). همان، ح 3.
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان 🌹 🌴 تَثْمِيرَ الْمَالِ، وَيَکْرَهُ انْثِلاَمَ الْحَالِ. امام(عليه السلام) فرمود: هيچ کس از شما نگويد خداوندا! به تو پناه مى برم از اين که مرا امتحان کنى، زيرا هيچ کس نيست مگر اين که امتحانى دارد. ولى اگر کسى مى خواهد به خدا پناه برد و دعا کند، از آزمون هاى گمراه کننده به خدا پناه برد، خداوند سبحان مى فرمايد: «بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش شماست». معناى اين سخن آن است که خداوند مردم را با اموال و اولادشان آزمايش مى کند تا آن کس که از روزى اش خشمگين است از آن که شاکر و راضى است عمل آشکار گردد) شرح و تفسیر فلسفه امتحان الهى امام(عليه السلام) در اين گفتار حکمت آميز خود به نکته مهمى اشاره مى کند و آن عموميت امتحان براى همه انسان ها و حتمى بودن آن در هر شرايط است. نخست مى فرمايد: «هيچ کس از شما نگويد خداوندا! به تو پناه مى برم از اين که امتحان شوم»; (لاَ يَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ»). سپس به ذکر علت آن پرداخته مى فرمايد: «به اين دليل که هيچ کس نيست مگر اين که امتحانى دارد»; (لاَِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلاَّ وَهُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَة). اصولا دنيا دار امتحان، تکاليف و مسئوليت هاست و بشر براى تکامل آفريده شده و تکامل ها از مسير امتحانات مى گذرد و بى امتحان راهى به سوى کمال نيست، بنابراين چنين دعايى مثل اين است که انسان بگويد: خداوندا مرا به هيچ تکليفى مکلّف نکن. بديهى است چنين دعايى دور از استجابت است. آن گاه امام در ادامه اين سخن راه صحيح دعا کردن و پناه بردن را درباره امتحانات به انسان ها مى آموزد و مى فرمايد: «ولى اگر کسى مى خواهد به خدا پناه ببرد و دعا کند، از امتحانات گمراه کننده به خدا پناه ببرد»; (وَلَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاَّتِ الْفِتَنِ). به بيان ديگر از خدا توفيق پيروزى در امتحانات را بخواهد و از ذات پاکش در اين راه يارى بطلبد تا توفيق الهى شامل حال او گردد و در آزمايش هاى الهى رو سفيد شود. آن گاه امام در ادامه اين سخن به دو دليل نقلى و عقلى تمسک مى جويد: نخست مى فرمايد: «زيرا خداوند سبحان مى گويد: بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش شما هستند»; (فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: (وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ)). لازم به ذکر است که «فتنه» در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا ناخالصى هاى آن گرفته شود و خالص از ناخالص شناخته گردد سپس به هرگونه آزمايش اطلاق شده البته اين واژه گاه به معناى شکنجه، گمراه ساختن و ايجاد مشکلات اجتماعى و آشوبگرى نيز استعمال شده است.(1) آيات زيادى درباره حتمى بودن امتحانات الهى در قرآن مجيد وجود دارد. امام انگشت روى دو مورد از موارد بسيار روشن امتحانى گذارده است. سپس در تفسير اين آيه به بيان دليلى عقلى مى پردازد و مى فرمايد: «معناى اين سخن آن است که خدا مردم را با اموال و اولادشان آزمايش مى کند تا آن کس که از روزى اش خشمگين است از آن کس که شاکر و راضى است شناخته شود، هرچند خداى سبحان به مردم از خودشان آگاه تر است; ولى اين براى آن است که کارهايى که موجب استحقاق ثواب و عقاب مى شود ظاهر گردد»; (وَمَعْنَى ذَلِکَ أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالاَْمْوَالِ وَالاَْوْلاَدِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَالرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ، وَإِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، وَلَکِنْ لِتَظْهَرَ الاَْفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ). اين سخن اشاره به نکته پرمعنايى است و آن اينکه صفات درونى و نيات اشخاص هرگز سبب پاداش و عقاب نمى شود جز آنکه اين صفات و نيات در عمل آشکار گردد. به بيان ديگر معيار ثواب و عقاب، اعمال است نه نيات و صفات درونى، بنابراين خدا در عين اينکه نيات و صفات درونى انسان ها را کاملاً مى داند، بلکه از خودشان به آن آگاه تر است، باز هم امتحان مى کند تا در صحنه اعمال ظاهر شوند و معيار ثواب و عقاب تحقق يابد. به تعبير ديگر مسير تکامل از طريق افعال مى گذرد و آزمايش هاى الهى همه براى همين هدف است. باز به زبان ديگر، آنچه ملاک پاداش و کيفر است حسن فعلى است نه تنها حسن فاعلى. آن گاه امام در پايان اين سخن انگشت روى چند مصداق از نيات انسان ها گذارده مى فرمايد: «زيرا بعضى از مردم (مثلا) پسر را دوست دارند و از فرزندان دختر ناخشنودند و بعضى افزايش مال را مى خواهند و از نقصان آن ناراحتند (هيچ يک از اين نيات سبب پاداش و کيفر نمى شود مگر زمانى که در ميدان عمل آشکار گردد)»; (لاَِنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّکُورَ وَيَکْرَهُ الاِْنَاثَ، وَبَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَ الْمَالِ، وَيَکْرَهُ انْثِلاَمَ الْحَا
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان هرروز بین الطلوعین یک حکمت ازنهج البلاغه باهم می خونیم باماهمراه باشین 🌹 🌴شماره_94 وَسُئِلَ عَنِ الْخَيْرِ مَا هُوَ؟ يَتَدَارَکُهَا بِالتَّوْبَةِ، وَرَجُل يُسَارِعُ فِي الْخَيْرَاتِ. از آن حضرت پرسيدند: خير و نيکى چيست؟ امام(عليه السلام) فرمود: خير و خوبى در آن نيست که مالت فراوان و فرزندانت زياد شوند، خير در اين است که علمت زيادوحلمت فزون گردد وبا پرستش پروردگاربه مردم مباهات کنى، هر گاه کار نيکى از تو صادر شد خدا را سپاس گويى و اگر گناهى سر زد استغفار نمايى، دنيا فقط براى دوکس خوب است: کسى که گناهانى کرده و مى خواهد با توبه جبران کند و کسى که با سرعت به سراغ کارهاى خيرمى رود.شرح و تفسير خير در چيست؟ امام(عليه السلام) در اين کلام پربار حکمت آميز، پاسخ به سؤال کننده اى مى دهد که «از آن حضرت پرسيد: خير و نيکى چيست؟»; (وَسُئِلَ عَنِ الْخَيْرِ مَا هُوَ). امام در پاسخ جامع خود خير را در پنج چيز خلاصه کرد: نخست فرمود: «خير و خوبى در آن نيست که مالت فراوان و فرزندانت زياد شوند»; (فَقَالَ لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَکْثُرَ مَالُکَ وَوَلَدُکَ). منظور از اين سخن نفى ديدگاه غالب در مسئله مال و فرزندان (نيروى انسانى) است که ارزش والا را در مال و فرزند خلاصه مى کنند و شخصيت را براى کسانى قائل هستند که اموال بيشترى در اختيار دارند و ثروت آنها زياد و نفرات آنها نيز فراوان است. به تعبير ديگر، تنها از جنبه هاى مادى و دنيوى به مال و فرزند نگاه مى کنند و گرنه اگر اين مواهب در راه خدمت به خلق و جلب رضاى خالق صرف شود آن هم مصداق خير است، چرا که در قرآن مجيد در آيات متعددى واژه خير بر مال اطلاق شده است. از جمله در آيه 180 سوره «بقره» مى خوانيم: «(کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ); بر شما نوشته شده هنگامى که يکى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى) از خود به جاى گذارده براى پدران و مادران و نزديکان به طور شايسته وصيت کند». سپس مى افزايد: ولى خير در اين است که علمت زياد گردد و حلمت فزونى يابد و با پرستش پروردگار به مردم مباهات کنى و هر گاه کار نيکى از تو صادر شد خدا را سپاس گويى و اگر گناهى سر زد استغفار نمايى»; (وَلَکِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَکْثُرَ عِلْمُکَ. وَأَنْ يَعْظُمَ حِلْمُکَ، وَأَنْ تُبَاهِيَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ; فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ، وَإِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ). در واقع، امام(عليه السلام) در اين عبارات پر معنا نظام ارزشى اسلام را بيان مى کند و بر خلاف آنچه در دنياى مادى ديده مى شود که ارزش را در مال و ثروت و قدرت ناشى از نفرات خلاصه مى کنند، امام(عليه السلام) ارزش را در علم و حلم و عبادت و شکر و استغفار خلاصه مى فرمايد، زيرا مال و ثروت و قدرت اگر جدا از علم و حلم و بندگى پروردگار باشد مايه فساد و تباهى و ابزارى است که در مسير شر قرار خواهد گرفت. البته علم اگر از عبوديت پروردگار و حلم جدا شود نيز ممکن است در مسير انحراف و بدبختى قرار گيرد، لذا امام آن را به ضميمه امور ديگرى که علم را به کنترل در مى آورد به عنوان خير معرفى فرموده است. تعبير به کثرت ولد مربوط به زمان هايى است که فرزندان نيروى حامى و مدافع خانواده محسوب مى شدند و زيادى آنها سبب قوت و قدرت بود و در آيات قرآن نيز کراراً به آن اشاره شده است; ولى در امثال زمان ما مى توانيم آن را به معناى وسيع ترى تفسير کنيم و بگوييم: فزونى نيروهاى انسانى; خواه فرزند باشد يا قبيله و يا طرفداران ديگر. هدف امام(عليه السلام) اين است که بفرمايد: خير و سعادت انسان در فزونى مال و نيروهاى انسانى اطراف او نيست، بلکه در علم و حلم و عبادت است. منظور از «حلم» بردبارى آميخته با تدبير است. ممکن است انسانى عالم باشد اما شتاب زده و بى تدبير. چنين کسى به جايى نمى رسد; ولى وقتى علم، آميخته با بردبارى و تدبير شد آثار عميقى از خود به جاى مى گذارد. منظور از مباهات به عبادت و بندگى پروردگار اين نيست که انسان عباداتش را به رخ مردم بکشد، بلکه مقصود آن است که افتخار واقعى او به بندگى پروردگار باشد و در درون وجود خود به آن مباهات کند. شبيه جمله اى که از امير مؤمنان على(عليه السلام) نقل شده که به پيشگاه خداوند عرضه مى دارد: «إِلَهِي کَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً».(1) آنگاه امام(عليه السلام) در پايان اين گفتار به نکته مهم ديگرى اشاره کرده و خير و سعادت دنيا را در دو چيز خلاصه مى کند و مى فرمايد: «دنيا فقط براى دو کس خوب است: کسى که گناهانى کرده و مى خواهد با توبه جبران کند و کسى که با سرعت به سراغ ک