انسان شناسی ۶۲.mp3
11.85M
#انسان_شناسی ۶۲
#استاد_شجاعی
💥یه جای کار ایراد داره!
اگر اینجوری پیش بری، قطعاً یه جایی ارزشها و اعتقادات انسانیات رو از دست میدی!
ولی اگر همین یه خرابی رو، تعمیر کنی، با سطح تلاش کمتر، به رشد سریعتر و بالاتری میرسی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روزهای خوبی تو راهه
🔹اجرای سرود متفاوت دهه نودیها در عصرجدید
🔰 مدیرکل روابط عمومی وزارت تعاون، کار و رفاه گفت: جاماندگان یارانه کمکمعیشتی برای ثبتنام باید به سایت سازمان هدفمندی مراجعه کنند که هنوز راهاندازی نشده است، در سامانه حمایت وزارت رفاه، امکان اعتراض به دهک درآمدی برای حذف شدهها وجود دارد.
🔹 علاوه بر سامانه حمایت شماره تلفن گویای 0216369 و شماره کارشناسی 09200006369 پاسخگوی شهروندان است.
🔸 کسانی میتوانند به سامانه حمایت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مراجعه کنند که یا نسبت به دهکبندی خود اعتراض دارند یا به خاطر قرار گرفتن در دهک دهم درآمدی حذف شدهاند، بنابراین بعد از ورود به سامانه میتوانند اعتراض خود را ثبت کنند.
🔸کسانی که از ابتدا یارانه نمیگرفتند، باید صبر کنند تا سامانه سازمان هدفمندسازی یارانهها راهاندازی شود و تقاضای خود را در آنجا ثبت کنند.
🔰 صراط؛ مروج گفتمان اصیل انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 بسته موشنگرافیک | ویژه تبیین و اقناع افکار عمومی، همزمان با آغاز اقدام دولت در #تغییر_به_نفع_مردم
📲خصوصاً جهت انتشار در بین قشر خاکستری و گروههای خانوادگی
#همه_کمک_کنند
@HowzehSN
#ڪلیدسعادتدنیاوآخرت
#سفارشاتآیتاللهقاضی(ره)
❶⇱خواندن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از نمازها
❷⇱خواندن آیت الڪرسے
❸⇱سجده شڪر
❹⇱خواندن سوره یس بعد از نماز صبح و سوره واقعه در شب ها
❺⇱مواظبت بر نماز شب
❻⇱قرائت مسبحات هر شب قبل از خواب
❼⇱خواندن معوذات در نماز شفع و وتر و استعفار هفتاد مرتبه در آن
❽⇱استغفار بعد از نماز عصر هفتاد مرتبه
❾⇱خواندن سورهقدر100مرتبه شبوعصر جمعه
➓⇱ذڪر یونسیه 400 مرتبه در سجده : لا اله الا انت سبحانک انے ڪنت من الظالمین
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
💚🍃
✨🍃
❣وقتی که بخدا اعتماد میکنی
و همه چی رو میسپاری به خدا
یه آرامش خاصی وجودت رو فرا میگیره
و احساس رهایی میکنی احساس رهایی از تمامی قید و بندهای که تو ذهنت ساختی
و خودتو درگیرش کردی
وقتی دلت رو بخدا میسپاری
دیگه نه احساس نگرانی میکنی
و نه دلشوره و ترس از آینده
و یجورایی خیالت راحت میشه
چون میدونی روی خوب کسی حساب باز کردی ...
کسی که همه چیز در دست اوست
و آسمانها و زمین به فرمانش هستن
و هیچ برگی به زمین نمی افتد
مگر به خواست و اراده اش
کسی که همیشه هست
و در هر شرایطی هواتو داره
پس بهش اعتماد کن💚
#آموزشے࿐⃕•·°♥️🏄🏻♀.
اعتماد بهنفستو ببر بالا😌🌸
𖦙╭┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
🕹شرایط بد رو مدیریت کنید!
آدم هایی که از اعتماد به نفس بالایی برخوردارن موقع بروز مشکلات به جای بد و بیراه گفتن و شکایت از زمین و زمان سعی میکنن شرایط رو مدیریت و کنترل کنن و برای چالش بعدی زندگیشون اماده بشن.
🦹🏻خودتون رو باور داشته باشید.
افرادی که اعتماد به نفس دارن این باور رو به خودشون میدن که از پس هرکاری هرچند دشوار بر میان و برای انجام اون کار تا جایی که میتونن تلاش میکنن.
👻با ترسهاتون مواجه شید!
مقابله با ترس بیشتر از هر چیز دیگه ای اعتماد به نفستون رو تقویت میکنه.پس کارهایی که به نظرتون ترسناک هستن رو انجام بدید.
🏳هرگز تسلیم نشید
برای مثال وقتی دیگران بهتون میگن که ایده ی شما احمقانه است
خودتون به خودتون اعتماد کنید! و تسلیم حرف دیگران نشید.
🤧به حرف دیگران اهمیت ندید!
یکی از قاتل های اعتماد به نفس شما اهمیت دادن به حرف بقیه هست!
وقتی راجب یه تصمیم بیش از حد فکر میکنید اعتماد به نفس رفته رفته جاش رو به ترس میده! پس برای خودتون ارزش قائل شید.
صالحین تنها مسیر
#نمنمعشق #قسمت_هفده یاسر توی اتوبان مشغول رانندگی بودم که تلفنم زنگ خورد… زدم روی بلندگو _جانمم
#نمنمعشق
#قسمت_هجده
یاسر
بعداز قطع کردن تماسم دوتاقرص خواب خوردم که تخت بخوابم…
خوب میدونستم تا تهِ این بازی که شروع شده خواب درست و حسابی ندارم…
****
صبح باصدای یاسمن که داشت خودشو میکشت تا منوبیدارکنه ازخواب بیدارشدم..
_هااااااان چه مرگته…چته…عجبا..بزاربخوابم آخرین روز مجردیموبابا
بعدم به حالت ناله از تخت بیرون اومدم..
_خیرنبینی عجوزه،بااین صدات.اه اه
بترشی ان شاءالله..
+هوووی خانداداش چته هی غرمیزنی…اثرات دومادشدنه؟
همین که تو نترشیدی بازم جای شکرش هست..من به جهنم…
بحث کردن بااین بی فایده اس..
رفتم تو سرویس اتاقم تا دست و صورتموبشورم …قیافمو تو آینه که دیدم وحشت کردم…
یاصاحب صبر…
بعداز مرتب کردن سر و وضعم و مرتب کردن تختم رفتم پایین
وارد آشپزخونه شدم…
عادت به صبحانه خوردن نداشتم…معده ام اذیت میشد…
_سلام براهل بیت…مامان جان تماس گرفتین؟
بابا با کنایه و خنده گفت:
+میبینم که عجله ام داری…ماشالارنگ و روتم که وا شده امروز
بااین حرف همشون خندیدن و من ازخجالت سرموپایین انداختم..
مامان:الهی دورت بگردم گل پسرم.آره عزیزم تماس گرفتم و قرارروبرای ساعت نه شب گذاشتم.با یاسمن برید طلافروشی یه انگشتر نشون بخرید.
_چشم روی چشام.
+چشمت بیبلامادر.خریدای خودتم انجام بده آرایشگاهم برو
_باشه مادری.میدونم بلدم خودم
++مگه تاحالاچندباردومادشدی خااان دادااااش؟
_آی عجوزه تو فکر خودت باش که نترشی
++بابااااا ببینین چی میگه
+اذیتش نکن پسر گل دخترمو.پاشیدبریدیالا.
رفتم توی اتاقم و لباسام رو پوشیدم…
حاضرو آماده اومدم پایین و به همراه یاسمن به سمت ماشین رفتیم و راهی شدیم.
مهسو
از صبح که باصدای پلید طناز که توی گوشم جیغ میزد ازخواب پریدم تاالان ک ساعت چهار بعدازظهره سرم دردمیکنه.
بازخوبه مامان به گلبهار خانم که بعضی مواقع ازش میخادبرای کارای خونه کمکش کنه سپرده بود تا بیاد …وگرنه حسابی دخلم میومد…
خیلی استرس داشتم.حس مزخرفی بود..دوس داشتم جیغ بزنم تا تخلیه بشم…
مامان اومد توی اتاقم و گفت
+مهسو؟؟لباس انتخاب کردی؟اصلا حمام رفتی؟این چ وضعیه که براخودت ساختی آخه ؟
اشک از چشام سرازیرشد…
_مامان؟میشه یکم بغلم کنی؟
روی تخت نشستم و گریه سردادم..
دستاشوکه دورم حلقه کرد هق هقم بیشترشد..
_آخرین باری که بغلم کردی یادم نمیادمامان..سالهابودعطرتنتوفراموش کرده بودم…
مامان من میترسم…ازآخرش میترسم..
+هیچوقت مادرخوبی نبودم..اصلا نبودم که بخوام خوب یابدش رو مشخص کنم..
ولی همیشه تو و مهیارروعاشقانه دوس داشتم..
عزیزدلم..پدرت به اقایاسر خیلی اعتمادداره..به منم چیزی نگفته ولی میدونم که حرفی روالکی نمیزنه…
خودت رو به دست سرنوشت بسپار ماه من..
با حرفاش آروم شده بودم..
بوسیدمش
_ممنون..حالم بهترشد..هرازگاهی آغوشتو به روم بازکن..
خنده ای کرد و گفت
+چشم بلاخانم.سرم رو بوسید و ازاتاق بیرون رفت..
**
به ساعت نگاه کردم راس نه بود..
باصدای زنگ آیفون از جام پریدم..
مهیار به سمت آیفون رفت و دررو بازکرد..
خداروشکر کردم که این بارقرارنیست چای ببرم.
اول از همه پدرش واردشد.آدم بادیدن چهره ی باباشون یه حس خوبی بهش دست میداد.
باهاش سلام کردم و به رسم ادب لبخندی هم چاشنیش کردم..
بعدازاون هم نوبت به الهام خانوم و بعدهم یاسمن رسید..
یاسمن منوسفت بغل کردوگونه ام روبوسید.منم همینطور..دم گوشم آروم گفت:خوشگل شدی زن داداش
_بروبینم بچچچه.
ازکنارم رد شد ..آخرین نفر یاسربود…
این بار کت و شلوار مشکی پوشیده بود با پیرهن یقه دیپلمات سرمه ای…که واقعا بهش میومد..تک خنده ای کرد و سر به زیر دسته گل رز رو بهم داد…
شیک و ساده..
+تقدیمبه شما
_ممنونم
به سمت جمع رفتیم و بهشون ملحق شدیم…
#اگردرمانتویی
#دردمفزونباد
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#نمنمعشق
#قسمت_نوزده
پدرمهسو:اختیارمام دست شماست حاج اقا…بفرمایید.
بعدازسلام و احوالپرسی پدرم با حاج اقا مهدویان ،ایشون بعد از پرسیدن مقدارمهریه ی تعیین شده برای عقدموقت ومدت زمانش که ما یک هفته تعیین کرده بودیم صیغه ی محرمیت رو جاری کردن…
+بااجازه ی بزرگترای مجلس…بله…
من هم بله رو دادم و …
رسما صاحب همسرشدم…
مهسو
باورم نمیشد…
یعنی الان دیگه من همسر یه مردم؟؟؟
باورم نمیشه…
چه نقشه ها که برای زندگیم نداشتم…
چه نقشه هایی که نقش برآب شد…
یاسر جعبه ای رو از مادرش گرفت و درش رو باز کرد…
یاسمن:اینم حلقه ی نشون عروس خانمیمون…امیدوارم خوشت بیاد فداتشم..البته خوشت نیاد هم حق داری…سلیقه ی این داداش خلمه…
همه به حرف یاسمن خندیدن…
و فقط من دیدم چشم غره و خط و نشونی رو که یاسر برای یاسمن کشید…
به سمت من برگشت و دستشو اروم جلو اورد…
باصدای زیری گفت
_میشه دست چپتون…یعنی..چپت رو..بدی؟
دستمو اروم توی دستش گذاشتم …
لرزیدن دستش رو به وضوح حس کردم..
شنیدم که زیر لب گفت..
+ #بسماللهالرحمنالرحیم
خدایا به امیدتو..
باگفتن این جمله انگار چیزی درونم فروریخت و به جاش حس آرامش وجودموپرکرد..
انگشتم رو گرفت و سردی انگشتر رو توی دستم حس کردم…
هردومون همزمان نفس عمیقی کشیدیم و…
هنوز دستم توی دستش بود…
سرم رو آوردم بالا تا دلیلش رو بفهمم که با دیدن اشکی که از گوشه ی چشمش ریخت شوکه شدم…
+قسم میخورم که نزارم این وسط تو بازی بخوری…فقط بهم اعتمادکن
چیلیک
یاسمن:عجبببب عکسی شد…ایول الله
شکار لحظه ها بودا
الحق که رشته ی عکاسی برازنده امه…
لبخندی زدم و تا اومدم حرفی بزنم یاسر گفت…
+شمااین استعداداصلیتو نگه دار بمونه برای روز عقد …عکسای اون روز قشنگتره..
نگاهی بهم کرد و ادامه داد..
+…مگه نه مهسو؟
دویدن خون به صورتم رو حس کردم…
نگاهی به یاسمن انداختم و گفتم
_یاسر هرچی میگه درست میگه خواهر شوهرجان…
بازهم صدای خنده ی جمع…
و نگاه شوکه شده ی یاسر….
#منخواستمزینپستمامماجراباشی
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#نمنمعشق
#قسمت_بیست
یاسر
بعد از صرف شام راهی خونه شدیم
به خونه که رسیدیم گفتم:
_بابابااجازتون من برم یه چرخی بزنم یکم فکرم درگیره…
+چیه خان داداااش؟درگیرعروس خانمی؟
باخنده نگاهی بهش کردم و گفتم
_اونوقتم که باشم…نبینم تو زندگیه مادخالت کنیا…
باآویزون شدن لب و لوچه اش صدای خنده امون کوچه رو برداشت
++باشه باباجان،بروپسرم.مراقب خودت باش…فعلا
_چشم حاجی..یاعلی همگی
دوباره پشت فرمون نشستم و به سمت مقصد روندم..
***
همیشه عاشق اینجا بودم…
اینکه ببینی کل شهر زیرپاته حس خوبیه…
حس میکنی مشکلات دربرابرت قدرتی ندارن و خلع سلاحن…
جذابه…
گوشیموازجیب کتم بیرون آوردم به ساعت نگاه کردم…۲شب بود…
نمیدونستم کاردرستیه یا نه ولی…پیامک زدم
_«سلام بیداری»
بعد از گذشت چن ثانیه صدای زنگ پیامم بلندشد…
#پستوهمبیداری…
+«سلام،بله..شماچرابیدارید؟»
هیچوقت از پیامک دادن خوشم نمیومد،دلو به دریا زدم و دکمه ی اتصال رو فشاردادم..
بوق اول…بوق دوم…بوق سوم
+الو…
_سلام
+سلام
_ازپیامک دادن خوشم نمیاد…شرمنده
+موردنداره…میتونم حرف بزنم
_حالت خوبه؟چرانخوابیدی؟
+من خوبم.شماخوب هستین؟خواب به چشمم نمیادذهنم درگیره
_اولا این که من یه نفرم…شما گفتن رو زیاددوس ندارم.ممنون میشم اگه منوجمع نبندی.الان دیگه همسرمنی،موردنداره ..دوما ذهنت درگیر چیه؟بریزبیرون…
+سختمه مفرد به کار ببرم آخه..
_سخته ولی لطفا عادت کن…من و تو قراره دوست باشیم برای هم…
+باشه..
_خب،نگفتیدرگیر چی هستی؟یادت نره ازین به بعد کل حرفاتو باید بگی تا بتونم مراقبت باشم..پس یالا بریز بیرون…
مهسو
کمی مکث کردم…
_نمیدونم آقایاسر…یعنی…یاسر
خودم کلی خجالت کشیدم..برام واقعا عجیب بود..این همون پسریه که روز اول بهش گفتم امل و مسخره اش کردم؟؟؟
پس حالا چرا…
+میفهمم…وقتی آدم نمیدونه چرادلش گرفته و ذهنش مشغوله کار خیلی سخته…
دراصل اگه بدونی چرادرگیری داری زیادحاد نیست آخه خود به خود نصف ماجرا حل شده محسوب میشه…
_ظاهرااینجوره…امیدوارم ته همه ی این بازیا یه نتیجه ی خوب باشه لااقل…
+شنابلدی؟
_چی؟چه ربطی داره؟
+واضح بود..شنابلدی یا نه؟
_خب..خب آره چطور؟؟؟
+پس اینومیدونی که وقتی دریاطوفانی میشه دست و پازدن فقط غرقت میکنه…
پس باید خودتو به جریان آب بسپاری تا طوفان تموم بشه…
ازاین تعبیر قشنگش ذهنم آروم شد…یه حس اعتماد به دلم حاکم شد…درست مثل وقتی که اون جمله رو گفت:
« #بسماللهالرحمنالرحیم »
_تعبیرزیبایی بود.آرومم کرد…راستی اون جمله رو که گفتی موقع حلقه انداختن…
اونم آرومم کرد.مثل آبی که روی آتیش ریختن…شنیده بودم ارامش میده ولی باورش نداشتم…
+خوبه که تونستم آرامشو بهت القاکنم اونم به وسیله ی زیباترین جمله ی دنیا…
لبخندی زدم و…
_ممنون
+بودن وظیفه ی منه…بروبخواب فردامیام ببرمت دانشگاه.
درضمن از بدقولی متنفرما
خنده ای زدم و گفتم…
_این یه مورد رو حسابی یادم میمونه سیدیاسرخان..
صدای تک خنده ی مردونه اش و بعدش
+شب خوش
_شب بخیر
#ماییمونوایبینوایی
#بسمللهاگرحریفمایی
نویسنده رمان محیاموسوی
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
🌺 به رسم هر شب 🌺
خوب است ما هم مثل باران حس بگیریم
هرشب سراغی از گل نرگس بگیریم 🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌼سلامتي محبوب🌼
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🔰 جهاد به معنای واقعی کلمه
🔻رهبر معظم انقلاب: هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک چراغی، مثل یک نوری پیرامون خودتان را روشن کنید. امروز خوشبختانه میدان باز است برای انتشار افکار. این فضای عمومی در کنار مشکلاتی که ممکن است به وجود بیاورد، برکات بزرگی هم دارد؛ میتوانید افکار درست را، افکار صحیح را منتشر کنید، پاسخ به اشکالات را، پاسخ به ابهامآفرینیها را در این فضا با استفادهی از این امکان منتشر کنید و میتوانید در این زمینه به معنای واقعی کلمه جهاد کنید. ۱۴۰۰/۰۷/۰۵
#کلام_یار
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸