eitaa logo
صالحین تنها مسیر
245 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
273 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸تمامی مرزهای زمینی ایران و عراق بسته شد معاون امنیتی استانداری خوزستان: 🔹عراق مرزهای چذابه و شلمچه را بست، زائران به مرزها مراجعه نکنند. 🔹با توجه به اتفاقات و ناآرامی‌های کشور عراق، این کشور مرزهای خود را بست و خروج زوار ایرانی در تمام مرزها از جمله، شلمچه و چذابه از عصر دوشنبه هفتم شهریور متوقف شد. 🔹مسدود شدن مرزها تصمیم دولت عراق بوده و تا اطلاع ثانوی امکان خروج زوار از مرزها وجود ندارد. 🔸بنابراین زائران تا اطلاع ثانوی به مرزها مراجعه نکنند و منتظر اطلاع‌رسانی‌های بعدی باشند./صداوسیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا اربعین با شهدا هر روز به یاد یک شهید ، سلامی تقدیم سید الشهدا علیه السلام 🏴 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّٰهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّٰهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكُمْ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلَىٰ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ به یاد شهیدان عزیز بزرگمردان عرصه تعلیم و تربیت، اخلاص و عمل شهید شهید شفیع و واسطه سلام ما بر سالار شهیدان و یارانش باش 🏴🏴🏴 زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری •┈┈••✾•🌿🏴🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊 💔 دلم گرفتہ و ابرهاے اندوهش سیل آسا می بارد...😔 آیا نمی خواهی با آمدنٺ پایان خوشی بر تمام دلتنگی‌هایم باشی؟ ✨شبت بخیر مولای غریبم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوچ غریبانه💔 -باشه،پس یکی دوبارم توی این فاصله بهش آب قند بدید بخوره.اگه دیدید گرسنه ست به خاله بگو واسه اش حریر بادوم درست کنه...کهنه اشو تازه عوض کردم.بازم چند تا کهنه و لباس اضافه براش می ذارم که اگه خیس کرد عوضش کنید. هنوز نرفته دلم گرفته بود.گویا حالم را فهمید،گفت: -نگران نباش،از همه نظر مواظبش هستیم.مطمئن باش نمی ذاریم بهش بد بگذره. -آخه اولین باره می خواد ازم دور بشه،واسه همین دلم شور می زنه. -نترس مواظبشم.سحر همین قدر که واسه تو عزیزه واسه منم هست. -بیا اینم ساکش.بذار پتوشو دورش بپیچم. به این بهانه سحر را محکم بغل گرفتم و حینی که بویش می کردم قطره های اشکم بی اختیار سرازیر شد. داشت لبخند می زد: -بابا مگه می خواد بره سفر قندهار؟اصلا اگه به ما اطمینان نداری لباستو عوض کن تو هم بیا که خاطرت جمع باشه. بچه را دوباره به او سپردم: -نه خیلی ممنون. از سرازیری پله ها پایین رفت.دنبالش راه افتادم.دل کندن از سحر چه قدر سخت بود!ظاهرا اتومبیل کرایه را جلوی در به انتظار نگه داشته بود.داشت سوار می شد که صدا کردم: -ناصر...جون تو جون سحر. نگاهش حالت مهرآمیزی پیدا کرد: -خاطر جمع باش. به اتاقم برگشتم.تمام در و دیوار تمام فضا بوی سحر را می داد.چشمم که به تخت خالی اش افتاد دیگر طاقت نیاوردم.همان جا نشستم و به بغضم مهلت دادم که سر باز کند.مدتی به همان حال گذشت تا اینکه حضور شخصی را پشت در اتاق حس کردم.پدرم بود که از لای در داشت نگاهم می کرد.در را باز کرد و پرسید: -چیه بابا؟چرا داری گریه می کنی؟! -هیچی آقاجون یکم دلم گرفته جمعه ها کلا دل گیره! -بچه کجاست؟! -رفت.ناصر بردش.گفت می خواد ببره خاله اینا ببیننش. -کی میاردش؟ -گفت سرشب برش می گردونه. -پس واسه همینه که دلتنگ شدی؟پاشوپاشو اشکاتو پاک کن بریم پایین.بیخود نشین غصه بخور.این همه تو زحمتشو کشیدی،بذار یه روزم مهمون باباش باشه. -نه آقاجون پایین نمی یام.راستش قبل از اومدن ناصر داشتم حاضر می شدم که با سحر بریم خونۀ عمه اینا.حالا تنها می رم.خیلی وقته نرفتم یه سری بهشون بزنم. -باشه.هر چند دوست داشتم ناهار پیش ما باشی،ولی می دونم اونجا به تو بیشتر خوش می گذره.حالا داری می ری سلام منم به آبجی و مسعود برسون...راستی یادت باشه بموقع برگردی که بچه رو خودت تحویل بگیری. -باشه آقا جون،من تا عصر بیشتر نمی مونم. مقابل خانۀ عمه هنوز بغض داشتم.مسعود در همان نگاه اول متوجۀ حالم شد و بعد از احوالپرسی،دلواپس پرسید: -چی شده؟ -هیچی. -سحر کجاست؟چرا بچه رو با خودت نیوردی؟! -رفته مهمونی...داشتم حاضرش می کردم که با هم بیاییم اینجا،یکهو سر و کلۀ ناصر پیدا شد.گفت اومده سحرو ببره پیش خانواده اش.بالاخره بعد از شش ماه یادشون اومده نوه دارن و هواشو کردن. -خوب اشکال نداره.یه لحظه فکر کردم خدای نکرده اتفاقی افتاده که اینجوری سگرمه هات تو همه!خودت در چه حالی؟ -ای بد نیستم.حقیقتش دلم خیلی گرفته بود.اولش نمی خواستم بیام.گفتم میام حال شما رو هم می گیرم،ولی دیدم طاقت نمی یارم تا یه فرصت دیگه پیش بیاد.دلم خیلی براتون تنگ شده بود. -اگه به این بهانه نمی اومدی،نمی بخشیدمت.یادت رفته با هم قرار گذاشتیم تو غم و شادی همدیگه شریک باشیم؟ -یادم نرفته،واسه همین اومدم که دلتنگیمو باهات تقسیم کنم...عمه چه طوره؟ -اونم خوبه.اتفاقا الان پیش پای تو داشت می گفت،به دلم افتاده امروز مانی میاد.یادم باشه یه ماچ آبدار از دل عزیز بگیرم که این قدر خوش خبره! داشتیم در کنار هم آهسته طول حیاط را طی می کردیم.عجیب این که درکنار او حتی سرمای زمستان هم خوشایند و دلچسب بود!