eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
324 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
8هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🌸🍃🌺🍃🌸 من سید محمد هستم معروف به ؛ اهل مشهدم . موقعی که داعش در سوریه مستقر شد ، تمام تلاشم رو کردم که به سوریه برم . شناخت زیادی روی افکار تندروهای وهابی داشتم و می دونستم وقتی که اونها در منطقه ای مستقر بشند ، شرایط برای مردم اون منطقه به خصوص برای شیعیان خیلی سخت میشه ، بر خودم وظیفه دونستم که برای مقابله با این غده چرکین وارد معرکه نبرد و کارزار بشم ولی هر چی سعی می کردم که خودم رو به سوریه برسونم نمی شد . بالاخره با ترفندهای مختلف تونستم خودم رو به صورت یک تبعه افغان جا بزنم و در قالب گروه فاطمیون وارد جنگ و کارزار با داعشی ها در سوریه بشم . اونجا بود که با گذشت مدتی با آقا محمد تقی آشنا شدم که ایشان به عنوان فرمانده در خط عمار فعالیت می‌کرد . من فردی تنومند با قدی بلند و وزنی در حدود ۱۲۰ کیلوگرم بودم که در موقع جنگ تسلیحات زیادی را هم میتونستم همراه خودم حمل کنم . شرایطی پیش اومد که در منطقه ای که داعشی ها بر اون منطقه دید داشتند به شدت زخمی شدم ، چنان عرصه بر من تنگ شد که دیگه خودم رو به خدا سپردم شهادتینم رو خوندم ، به گونه‌ای زخمی شدم که لگن من شکست و پای خودم رو روی شونه های خودم حس کردم که دور زده و شکسته . مشکل اونجا بود که جایی که من زخمی شده بودم ، تک تیرانداز ها و نیروهای داعش کاملاً به اون قسمت دید داشتند و من فکر نمی کردم که از این معرکه بتونم جان سالم به در ببرم ، توی اون شرایط بود که نفربری به سمت ما اومد و در نفربر باز شد . آقا محمدتقی با یکی از نیروهای افغان وقتی آقا محمدتقی بالای سر من رسید ، اول از همه پیشانی منو بوسید و به من گفت : اصلا نگران نباش ما تو رو از اینجا می بریم ، بعدش من نمیدونم این دو نفر چه جوری منو با اون وزن ، وارد نفربر کردند ، انگار یه قدرت خارق العاده ای خدا بهشون داده بود ، حالا جالبش این بود که در همان لحظات سخت ، آقا محمدتقی با من شوخی می‌کرد، آخه موقع سوار کردن من به نفربر ، آقا محمدتقی در حالی که دولا بود پشتش به سمت داعشی ها بود ، اونا هم ، پشت سر هم ، شلیک می کردند ،می گفت: خدایا خودت به خیر کن ، الان توی این وضعیت ،بهم گلوله نخوره 😅 توی اون شرایط من نمی دونستم از درد ناله کنم یا بخندم .😊 آقا محمدتقی اعتقاد داشت گلوله ای که هر مجاهد رو شهید میکنه از قبل مشخصه ، تا وقتش نرسید ، اتفاقی نمیفته ، یعنی خودش رو به خدا می سپرد و آخرش هم خودش رو به خدا سپرد .🌹 شادی روحش صلوات بر محمد و آل محمد 🌹 راوی : سید محمد (ابوتراب) 🌹🌹🌹🌹🌹
شهید ابراهیم هادی: [اين را هرگز فراموش نكنيد تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نمي‌شود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ✍️مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد.. آخرين باری كه را ديد دو روز قبل از بود💔با لبی خندان و پُرانرژی مثل هميشه آمد ديدن ِحاج قاسم، با همه برادران حاضر در جمع سلام واحوال پرسي كرد، به حاج قاسم اطلاع دادن جهاد به ديدن شما آمده. حاج قاسم هم با اشتياق فراوان برای ديدن او به برادران گفت بگوييد سريع بيايد داخل پيش من😍 تا جهاد داخل اتاق شد حاج قاسم از جايش بلند شد او را محكم بغل كرد، جهاد هم با لحن شيرين و هميشگی‌اش كه حاج قاسم را عمو خطاب ميكرد و لبخندی كه هميشه زمان ديدن حاج قاسم بر لب داشت با صدای بلند گفت: خسته نباشيد عمو! و شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد، خم شد تا دست حاج قاسم را ببوسد اما حاج آقا ممانعت كرد.. جهاد هم با صدای آرام رو به سمت او گفت:آخر من آرزو به دل می‌مانم☝️ باهم نشستند و چای خوردن. برادری كه مسئول جهاد بود آمد داخل اتاق، حاج قاسم تا او را ديد گفت: برادر، جهاد را اول به خدا دوم به شما ميسپارم؛ جان شما و جان او! ايشان اجازه‌ی اينكه به خط مقدم برود را از طرف من ندارد!☝️ جهاد لبخندی زد و باز شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد و دستش را بر روی شانه ايشان گذاشت و گفت عمو جان من به فدای شما حاج قاسم هم نگاهی😍 پراز عشق و محبت به جهاد كرد و همينطور كه به جهاد نگاه ميكرد رو به سمت آن برادر مسئول گفتن: مراقب پسر من باشيد خيرتان دهد.! آن لحظه همه حاضران در آن جمع عمق عشق و محبت پدر و پسری را بين جهاد و حاج قاسم فهميدن. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️
بی‌واسطه روزی هوسِ دیدنِ ما کن، کَندَر دلِ ما جز هوست نیست هوایی ! 💔💔❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ▫️ماجرای نخستین آشنایی حاج قاسم سلیمانی با شهید مصطفی صدرزاده از زبان خود ایشان: 📎من واقعا عاشقمصطفی بودم... 🌷
✨🌷 همه حــیاے یڪ پسر اینہ ڪہ ؛ وقتے نگاهش بہ دخترے میفتہ سرشو بندازه پایین بگہ : میخوام با این چشــما " آقـــامــــــو "ببینم 😍 🌹✨🌿 ⛔️ ☘☘
هوای مهـدی فاطمه(س)راداشته باشید خـــــیلی تــنهاســـت........ 😔😔😔 حیدری... مهدوی... ✋ 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ تمام این روزها با لبخندت آفتابے بود اما دلتنگےنبودنت رهایم نمے‌کند. به راستے دوست داشتنت بزرگترین آرامش جهان است . شبتون متبر ک به نگاه شهدا
🥀 ✨مولای من ! من را برای نعمت های جاودانہ اش نمی‌خواهم ...! بلڪه ... بهـــشت من اســت.✨