┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مجتبی_بابایی_زاده🌹
#زندگینامه
#یگان_نیرو_ویژه_صابرین💫
☄️بخش اول☄️
در خرداد 1362 ، در محله ساختمان (کوی شهدا ی فعلی) #اندیمشک و در دامان #مادری_عفیف_وپدری سخت کوش و مؤمن و در #خانواده_ای_متدین چشم به جهان گشود. نامش را "#مجتبی" گذاشتند.
دوران کودکی او همزمان با سالهای پر بار #دفاع_مقدس بود .#تربیت صحیح پدر و آموزه های اخلاقی مادر از همان دوران که فضا مملو از بوی #جهادوشهادت بود باعث شد او متفاوت از هم سن و سالانش بار بیاید.
دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در اندیمشک و در دبستان "فردوسی" و مدرسه "آزادگان" گذراند.
از همان #دوران_کودکی و نوجوانی #اخلاق_خوب و پسندیده، نجابت و سخت کوشی، جدیت و نظم و انضباط همراه با #تدین_وتقوا در او نمود داشت.
تعصب و تقید به #مسائل_شرعی از او نوجوانی نمونه و #ایده_آل_ساخته_بود و از همین رو مورد احترام و تحسین همه بود.
در نوجوانی او شخصیتی منطقی و معقول داشت و آنچنان #صلابت و وقاری در رفتارش هویدا بود که او را از دیگر همسن و سالانش #متمایزمیکرد.برخورد خوب و لحن کلامش و آرامش در رفتارش سبب برانگیختن احترام و تحسین همگان می شد. ارتباط عمیق #عاطفی با #خانواده و اقوام و دوستان داشت.
#ادامه_دارد•••
#یادگاه_شهدای_صابرین🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_فرشاد_حسونی_زاده 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۸
❤️فرزند شهی🕊د
نمیتوانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم
🍃ناصر حسونیزاده فرزند #شهید حاج فرشاد حسونیزاده از افتخاری چون پدرش برایمان میگوید: یکی از پاتوقهای همیشگی پدر #گلزار_شهدا بود و #زیارت_عاشورا...
🍃خودم شوق و ذوق شنیدن خاطرات و حرفهایش از دوران #دفاع_مقدس را داشتم و همواره با ایشان به مناطق عملیاتی میرفتم. پدر برایم رفیق بود، خیلی صمیمی بودیم. الان اگر بخواهم از رفیق #شهیدم برایتان بگویم این است که هرگز خسته نمیشد. همواره ما را امیدوار میکرد و میخواست که در همه شرایط به خدا توکل کنیم. پدر خیلی در رفتار و اخلاقش گذشت داشت. به خواهر و برادرم میگفتم که بابا یک لحظه از فکر من خارج نمیشود چون او را در منطقه با نام ابوناصر صدا میزنند.
🍃وقتی به اهواز میآمد، لیستی از دیدارها و ملاقاتهایش با خانواده #شهدا و بستگان آماده میکرد تا کسی را فراموش نکند و صله رحم را به جا آورد. پدرم 33 سال #شهادت را از خدا در ذکر قنوتهایش عاجزانه طلبید. وقتی بچهها میگفتند بابا میشود نروی سوریه، گفت نمیتوانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم. پدرم رفت تا اسلام را نجات دهد. جهاد پدر برای حضرت رقیه (س) و #زینب (س) بود. او حرمین شریفین را ناموس خودش میدانست. رفت تا دشمنان قسم خورده به خاک ما تعدی نکنند. آری اینگونه #شهادت در #سوریه پدر را به سمت خودش کشید.
⏮پایان