eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۸ ❤️فرزند شهی🕊د نمی‌توانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم 🍃ناصر حسونی‌زاده فرزند حاج فرشاد حسونی‌زاده از افتخاری چون پدرش برایمان می‌گوید: یکی از پاتوق‌های همیشگی پدر بود و ... 🍃خودم شوق و ذوق شنیدن خاطرات و حرف‌هایش از دوران را داشتم و همواره با ایشان به مناطق عملیاتی می‌رفتم. پدر برایم رفیق بود، خیلی صمیمی بودیم. الان اگر بخواهم از رفیق برایتان بگویم این است که هرگز خسته نمی‌شد. همواره ما را امیدوار می‌کرد و می‌خواست که در همه شرایط به خدا توکل کنیم. پدر خیلی در رفتار و اخلاقش گذشت داشت. به خواهر و برادرم می‌گفتم که بابا یک لحظه از فکر من خارج نمی‌شود چون او را در منطقه با نام ابوناصر صدا می‌زنند. 🍃وقتی به اهواز می‌آمد، لیستی از دیدارها و ملاقات‌هایش با خانواده و بستگان آماده می‌کرد تا کسی را فراموش نکند و صله رحم را به جا آورد. پدرم 33 سال را از خدا در ذکر قنوت‌هایش عاجزانه طلبید. وقتی بچه‌ها می‌گفتند بابا می‌شود نروی سوریه، گفت نمی‌توانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم. پدرم رفت تا اسلام را نجات دهد. جهاد پدر برای حضرت رقیه (س) ‌و (س)‌ بود. او حرمین شریفین را ناموس خودش می‌دانست. رفت تا دشمنان قسم خورده به خاک ما تعدی نکنند. آری اینگونه در پدر را به سمت خودش کشید. ⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۱ ⚜️نیمه‌های شب اوایل مهرماه بود که صدای پیامک تلفن همراه، خبر شهید مدافع حرم را منتشر کرد. با خودم گفتم چه می‌کنند این جوانان عاشورایی که در ایام عزاداری سالار _شهیدان خود را به قافله کربلائیان می‌رسانند. کمی که پرس‌وجو کردم متوجه شدم همه داشته مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل شنوایی و عدم قدرت تکلم، فرزندانش را با حب اهل بیت(علیه السلام) پرورش داده تا اینکه یکی از دست‌پرورده‌هایش مدافع حرم شده است. سجاد زبرجدی سهراب اهل تهران و محله خانی‌آبادنو بود. از بسیجیان دهه هفتادی که حالا خلف شایسته‌ای برای رزمندگان دفاع مقدس شده‌اند. از همان سربازان امام زمانی که با شنیدن صوت هل من معین امام زمان‌شان خود را به قافله زینبیون می‌رسانند. برای آشنایی با زندگی و شهادت این مدافع حرم با علی زبرجدی برادر شهید، صفیه کمانی مادر ، آقایان قاسمی و سیفی از دوستان همکلام شده‌ایم که از نظرتان می‌گذرد. دنباله‌روی شد. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۲ همکلامی‌مان با مادر سجاد زبرجدی شرایط خاصی داشت. مادری که سعی می‌کرد با زبان بی‌زبانی برایمان از دردانه بگوید. صفیه کمانی همه صحبت‌هایش را با ترک‌خورده‌اش درهم می‌آمیخت و اگر نمی‌توانست منظورش را بفهماند، نوشتاری به دستم می‌داد تا به این ترتیب بتواند روایتگر زندگی تا شهادت فرزند باشد. صفیه کمانی سخنانش را از دردانه‌اش اینگونه آغاز می‌کند: سجاد در یک خانواده رشد پیدا کرد. داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از بارز پسرم می‌توانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگ‌تر‌ها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیت‌پذیر اشاره کنم. اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش می‌کرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودن‌ها و خالص بودن‌هایش، به خاطر علاقه‌اش به سرگذشت دایی‌های داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر را از دایی‌هایش آموخته بود. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۳ ⚜️از مادر می‌خواهم در مورد تربیت فرزندانش بگوید. اینکه چطور بعد از فوت همسرش دست تنها بچه‌ها را بزرگ کرده است. می‌گوید: من با تمام سختی‌های پیش رو در زندگی که عمده‌ترین آنها از دست دادن و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنوایی‌ام بود، سه فرزندم را با حب# ائمه_اطهار بزرگ کردم. سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری می‌کرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد. پسرم سفارش‌هایی برای خانواده‌ داشت که پیروی از خط رهبری و اتحاد و همبستگی‌، خواندن ، نافله، زیارت جامعه کبیره، برای ظهور حضرت حجت، اول وقت، به معروف و نهی از منکر، حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود. هر موقع که می‌توانست زنگ می‌زد و از احوال خانواده باخبر می‌شد. اعزام سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع 🕊 نائل آمد. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۴ ⚜️از مادر می‌پرسم به نظر شما چه لزومی برای حضور در جبهه مقاومت اسلامی وجود دارد، پاسخ می‌دهد: به نظر من حضور رزمندگان مدافع حرم برای دفاع و پاسداری از اسلام و میهن‌مان و همین طور حرم مطهر اهل بیت(علیه السلام) است. ادامه دادن راه و بیداری اسلامی و تلاش برای آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از کارهایی است که می‌توانیم با آن یاد شهدا را زنده نگه داریم. اقوام نزدیک شهید شب قبل از ایشان در خواب دیده‌اند که پدربزرگ مرحوم و دو تن از شهید در کنار هم بودند. شهید ناگهان می‌گوید می‌خواهم به سوریه بروم. به ایشان می‌گویند در سوریه جنگ است، می‌گوید من حتماً باید به آنجا بروم. تعبیر این خواب پدر‌بزرگ برای به آغوش کشیدن فرزند غیور و رشید خودش بود. رفت پیش ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۶ ⚜️سجاد در حلب شده بود. نحوه شهادتش را اینطور برایمان روایت کرده‌اند که سجاد جانشین یکی از گروهان‌های بود. شب قبل شهادت سجاد، دشمن تک کرده بود و در حین درگیری نیروهای اسلام با تکفیری‌ها شهید با اصابت تیر مستقیم دشمن به می‌رسد. عملیات تا فردا ساعت ۷صبح ادامه پیدا کرده بود. و تعدادی از بچه‌ها در عملیات عقب راندن دشمن شرکت داشتند تا خط تثبیت شد. بعد از اینکه منطقه به دست بچه‌های خودمان افتاد، ساعت ۱۲و نیم ظهر بود که سجاد همراه با تعدادی از نیرو‌های تازه‌نفس برای تقویت به بالای خاکریز می‌رود و در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز ترکشی از میان بشکه‌هایی که در روی خاکریز قرار داشت به صورت و سمت اصابت می‌کند که همین امر باعث آسمانی 🕊شدن سجاد می‌شود. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۷ ⚜️ارادت قلبی به شهدا برادر در خصوص خلقیات برادرش نیز می‌گوید:# سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت. دایی‌های‌مان مرتضی و داود کمانی از شهدای دفاع مقدس هستند. سجاد عاشق بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داود بود. وقتی بستگان او را داود صدا می‌کردند انگار که قند در دلش آب می‌شد. سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر می‌زد. برادرم علاقه عجیبی به حمیدرضا باقری داشت که در قطعه ۲۴ ردیف ۲۵ شماره ۲۸ به خاک سپرده شده است. هفت سالی می‌شد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمی‌دانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواسته‌هایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمین‌گوی دعای سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است.بار اول برادرم از سوریه برگشته بود، می‌گفت تیرها از کنار صورتم رد می‌شدند اما به من آسیبی نمی‌رساندند. می‌گفت من آنها را حس می‌کردم اما به من اصابت نمی‌کردند. خواهرم می‌گفت من دعا کردم که تو سالم بر‌گردی و اتفاقی برایت نیفتد. سجاد در جوابش گفت دعای شما بود که من برگشتم اما کاش این دعا را نمی‌کردید و اجازه می‌دادید به آرزویم برسم. به سفر کربلا هم که رفته بود از امام حسین(علیه السلام) را طلب کرده بود. ارادت او به حرم عبدالعظیم حسنی باعث شده بود که هر پنج‌شنبه به زیارت ایشان برود. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۱۰ ⚜️سه شب سر مزارش ماندم مجتبی قاسمی دوست شهید مجتبی قاسمی جوان و پایگاه کمیل از تعهد و قراری می‌گوید که با شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی داشتند. سجاد دوست صمیمی من بود. از ۱۰ سالگی تا روز همراه و دوست هم بودیم. ما با هم بچه محل، هم‌پایگاهی، هم‌مسجدی، هم‌هیئتی و هم‌مدرسه‌ای بودیم. سجاد به عنوان بسیجی نمونه پایگاه مقاومت ، تکاور نیروی ویژه هم بود. من طبق قرار با سجاد بعد از سه شب بر سر مزارش ماندم. قرار این همراهی هم از روزهای دبیرستان و قول و قراری آغاز شد که به هم دادیم. من و سجاد در دوران دبیرستان سه‌شنبه‌ها یا پنج‌شنبه‌ها به قم و جمکران می‌رفتیم. در یکی از این سفرها صحبت از مرگ و شب اول قبر پیش آمد و اینکه چه مراحلی دارد و چقدر سخت است. به من گفت قول بده اگر من از دنیا رفتم تو سه شب تا صبح سر قبرم بیایی و تنهایم نگذاری. من هم گفتم که اگر من زودتر از تو مردم تو باید بیایی. آقا قبول کرد و با هم قول و قرار گذاشتیم. در سال‌های گذشته چند بار صحبت این قول شد. این اواخر باز هم قول‌مان را یادآور شد. گفتم حاجی بی‌خیال سه شب زیاد است، چیزی نگفت ولی معلوم بود ناراحت شده است. تا اینکه خبر را شنیدم. سه شب تا صبح رفتم سر مزارش. قرآن و دعا و ذکر و صلوات و فاتحه و… خواندم. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 🕊همچنین اشرار شرق در سیستان وبلوچستان حضور فعال داشتند و در این عملیات ها بسیاری از همرزمان خود را که به فیض نایل امدند از دست دادن، شهیدمحمد ظهیری از قافله شهادت ودوستان خود جا نماندن ودر ظهر اول ابان سال 94 مصادف با ظهر تاسوعای حسینی در شهر حلب سوریه ودر نبرد با جبهه ی تروریستی وتکفیری داعش و جبهه النصره وبرای دفاع از حرم عقیله اهل البیت حضرت زینب س از ناحیه سر وگردن مورد اصابت تیر قرار میگیرند وبه درجه رفیع نایل امدند ⚜️پیکرپاک ومقدس شهید مدافع حرم ستوان سوم محمد ظهیری در روز جمعه 8 ابان در حرم علی بن مهزیار اهوازی و در جوار 8 شهید گمنام دفاع مقدس به خاک سپرده وزیارتگاه و به می باشد. ⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 در میان شهدای صابرین که در درگیری با تروریست های ضدانقلاب در شمال غرب کشور به شهادت رسید،🕊🌹 شاید درخشان‌ترین این ستاره ها باشد که بسیاری از صابرین از نیروهای او محسوب می شدند. این فرمانده شهید چندسال گذشته در درگیری با گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات به شهادت رسید تا پس از یک دوره مجاهدت33ساله در راه اسلام، بالاترین دستمزد و پاداش را گرفته باشد.🕊 آنطور که گفته شده، شهید محمد جعفرخانی، تقريباً 15 روز اول ماه رمضان سال قبل را در کنار خانواده می ماند تا شاید جبران30سال دوری از آنها را جبران کرده باشد. با پایان آخرین دیدار، به جبهه های شمال غرب رفته و آخرین پیام برای همسرش را در روز عیدفطر می فرستد. دو روز بعد این سپاه اسلام در ارتفاعات غرب می گیرد.🕊🌹😭 از سردار شهید جعفرخانی سه فرزند (یک دختر و دو پسر) به مانده است. *** شهید محمد جعفرخانی در منطقه به "" معروف بود و به عنوان فرمانده‌ای ، کسی بود که در عرصه هشت سال دفاع مقدس هم نقش آفرین بود و حتی در آن دوران از دلاورمردانی بود که از اروند رود عبور کرد. این شهید بزرگوار کسی بود که در شیخ محمد، شلمچه، خیبر و ... در نقاطی که کسی انتظار نداشت، دلاورانه حاضر می‌شد و این روزها نیز با این سن و سال نبود که تنها لباس تکاوری پوشیده باشد بلکه فرماندهی بود که با ایمان و افتخار سرافرازانه در میدان دفاع از نظام و انقلاب حرکت کرد و در درگیری با نیروهای تروریستی به رسید..🕊🌹 شهیدی است که در متری!! تونل تروریست‌ها به شهادت رسید، تروریست‌هایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاه‌های ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شده‌اند. (راوی: سردارعبدالله عراقی، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه) ☄️☄️☄️☄️⭕️✨ :↪️ دیدم که یه پارچه سفید رو سرم انداختند درحالیکه گریه نمی کردم ولی اشکامو از صورتم پاک کردن، دوباره پارچه را انداختن رو صورتم تمام بدنم لرزه گرفت یه دفعه ازخواب بلندشدم و راخوندم. دیگه خوابم نبرد تا صبح رو پله نشستم، دم در رفتم، توحیاط گشتم، باخودم به طور خود به خود زمزمه می کردم: " برای محمد داره اتفاقی می افته که من اینطوری شدم؟" به خودم میگفتم که این چه حرفیه که من میزنم. دیگر نتوانستم بخوابم، تا صبح منتظر بودم انگار یه جوری دلم خبرمیداد که شهید🕊🌹 میشه و صبح همون روز بهمون خبر دادن که پسرم زخمی شده ولی دلم گفت که شهید شده .. --------🌹 🍃 چند ماه پیش از شهادت، خدا توفیق داد اسم من و جعفر خان برای سفر حج در آمد. او گفت من بدون همسرم نمیروم. کار همسرانمان هم جور شد و عازم شدیم. ازش پرسیدم وقتی کعبه را دیدی از خدا چه خواستی؟ : از خدا خواستم تا جایی که می توانم از دشمنان بکشم و خودم هم شوم.🕊🌹 در همان روز اول، همه کاروان علاقه خاصی به جعفرخان پیدا کرده بودند. یک پیرمرد بود که اصرار داشت بداند ما کارمان چیست. به هر بهانه ای می پرسید شما دو تا چه کاره اید؟ آخرش من به شوخی گفتم: من پیمانکار ساختمانی هستم و جعفرخان هم ! چند ماهی از شهادت جعفر خان گذشته بود که یک نفر زنگ زد به گوشی ام. صدایش می لرزید. حاجی همسفرمان بود: بی انصاف! تو که گفتی جعفرخان بنّاست! هق هق می کرد...😭 (راوی: همرزم شهید)
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 مدافع حرم_سجاد_طاهر_نیا نقل قول از همرزم شهيد شهید از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود می‌گرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده درد شیعه غم زهراست غم یاس خم زهراست بخدا سوز دل من همه از ماتم زهراست و من مطمئن هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای از این داغ وارد صحنه جنگ شد... حتی در روز درگیری ی که همراه داشت جمله میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم نوشته شده بود. از زبان شهید:🕊🌹 به گوش من رسونده بودن که سجاد لب تشنه شهید شده،🌹🕊 موقعی که مجروح شده بود،داشت ازش خون میرفت،😔 درخواست آب کرد ولی همرزمانش مانع شدن و بهش گفتن که اگه بهت آب بدیم،تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست... لذا بهش ندادن و لحظات بعد به رسید🕊🌹 وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی غمگین شدم،همش به خودم میگفتم که پسرم شهید شده و کاش بهش آب میدادن...😔 لذا یکی دو هفته پیش این خواب رو دیدم: خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه،سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم میرفتم که بهش آب بدم...😭 تا یکم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری باعصا داره میره سمتش...😭(یازهرا(س) ایستادم و نگاه کردم دیدم سر رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب میده...😭😭 من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که 😔 (منظورش این بود که بچه ات رو کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتیکه این خواب رو دیدم،خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده ✍️ لب تشنه ات یا حسین(ع) شهيد اقا سجاد طاهرنيا در روز تاسوعاي حسيني سال ٩٤ در دفاع از حريم ال الله در سوريه عند ربهم يرزقون شد. روحش شاد. ارشيو زندگي نامه شهداي تيپ صابرين http://eitaa.com/joinchat/3425828867C318ddade73
بسم رب الشهید🌹 ◻️روحانی جهادی حجت الاسلام دانیال سالاری، روز گذشته در حال خدمت به مردم محروم قلعه گنج جنوب کرمان به رسید . اما خبرش منتشر و دست به دست نشد چون سلبریتی نبوده و نوکر مستضعفین بوده. ◾️ایشان در اردوی جهادی ‎رانندگی تراکتور می کردند که با انفجار لاستیک تراکتور از مسیر منحرف شده و داخل دره سقوط میکند. شادی روحش صلوات مجمع جهانی خادمین شهدا