┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_دوم
🕊همچنین اشرار شرق در سیستان وبلوچستان حضور فعال داشتند و در این عملیات ها
بسیاری از همرزمان خود را که به فیض #شهادت نایل امدند از دست دادن، شهیدمحمد
ظهیری از قافله شهادت ودوستان #شهید خود جا نماندن ودر ظهر اول ابان سال 94
مصادف با ظهر تاسوعای حسینی در شهر حلب سوریه ودر نبرد با جبهه ی تروریستی
وتکفیری داعش و جبهه النصره وبرای دفاع از حرم عقیله اهل البیت حضرت زینب س
از ناحیه سر وگردن مورد اصابت تیر قرار میگیرند وبه درجه رفیع #شهادت نایل امدند
⚜️پیکرپاک ومقدس شهید مدافع حرم ستوان سوم محمد ظهیری در روز جمعه 8 ابان در
حرم علی بن مهزیار اهوازی و در جوار 8 شهید گمنام دفاع مقدس به خاک سپرده
وزیارتگاه #عاشقان و#دلدادگان به #ابا_عبدالله_ع می باشد.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_سوم
🕊همچنین سید علیرضا شفیعی، شاعر حماسه سرای خوزستانی نیز غزلی را برای شهید محمد ظهیری، سرود که در زیر تقدیم میشود.
#شد بسته راه تابش چشمان دیگر
#بر سینه آمده غم هجران دیگری
#لبریز گریه ام که از سمت آسمان
#نازل شده ست سوره باران دیگری
#رفتی که باز راه نیفتد بی پناه
#با دست های بسته اسیران دیگری
#رفتی که چشم دشت نبیند رها شده ست
#در دست باد موی پریشان دیگری
#سر داده ای که باز نبینی به روی نی
#رفته ست پیش چشم تو قرآن دیگری
#می شد هزار بار فدای مسیر دوست
#در پیکر تو بود اگر جان دیگری
#میخواستی که سر نگذاری به وقت مرگ
#جز دامن حسین به دامان دیگری
#در امتداد راه شهیدان کربلا
#دارد حسین فاطمه یاران دیگری
#یک لحظه هم سلاح تو روی زمین نماند
#دارد حرم همیشه نگهبان دیگری
⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_اول
🔶از زبان برادر ایشان
#شهید متولد سال ۵۹ و پسر بزرگ خانواده بودند. پدر ایشان اهل #سادات محله لاهیجان و مادر گرامی ایشان اهل شهرستان لنگرود هستند.
وی درباره #اخلاقیات این شهید مدافع حرم افزود: به تقوا و احکام اسلامی و نماز اول وقت #حساسیت ویژه ایی داشتند و از سن پانزده سالگی که به سن تکلیف رسیدند شروع به نوشتن #وصیت نامه کردند.
موقعی که شهید در مقطع راهنمایی بودند #روزه می گرفتند و حتی یکبار به خاطر ضعف جسمانی حالشان بهم خورد و به خانه ایشان را آوردند.
برادر شهید درباره نحوه #ازدواج و آشنایی ایشان با همسر خود گفت: پدر خانم ایشان هم محلی پدر ما بودند و با هم آشنا شدند و برای خواستگاری به خانه ها آن ها رفتند.
شهید از #زمان عقد درباره شهادت خود و ضعیت کاریشان می گفتند و حتی دست نوشته هایی را به هم سهمسر خود دادند و همیشه تاکید می کردند که به ماندن من عادت نکنید.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۲
🔶شهید وقت آزاد خود را به #تحصیل می پرداختند و تا کارشناسی ارشد علوم سیاسی تحصیل کردند و باقی وقت آزاد خود را با #خانواده می گذراندند.
برادر شهید در ادامه گفت: ایشان #سه فرزند به نام #زهرا که ششم ابتدایی #زینب پیش دبستانی،
#رقیه یک سال و سه ماه دارند که به آموزش تعلیماتی دینی و تربیتی برای فرزندان خود اهمیت خاصی می دادند.
از #خصوصیات شهید می توان به بصیرت خاص سیاسی اشاره کردند که اکثر کسانی که سوال و شبهه ایی داشتند از #ایشان می پرسیدند و شهید هم سعی می کردند وقت کافی را برای شفاف سازی شبهات صرف کنند.
برادر شهید مدافع حرم شهید #سیداحسان_میر_سیار در ارتباط با نحوه اعزام شهید به سوریه گفت: یک گروه قرار بود از لشکر محمد رسول الله اعزام بشود وقتی شهید متوجه شدند بسیار #تکاپو کردند تا بتوانند اعزام بشوند و در نهایت در گروه دوم ثبت نام کردند. اما با توجه به اینکه یک نفر از گروه اول انصراف داد ایشان توانستند با گروه اول به سوریه اعزام بشوند.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۳
🔶ایشان دو اعزام به #سوریه داشتند که دراعزام اول در اربعین حسینی برگشتند که از دو ناحیه ترکش خوردند و #جانباز شدند و در دومین اعزام خود شهید شدند.
وی در درباره آخرین دیدار خود با شهید گفت: آخرین دیدار ما قبل از اعزام دوم در دی ماه سال ۹۴ ا بود که برای بدرقه ایشان به فرودگاه رفتم.
برادر
شهید مدافع حرم درباره خبر شهادت شهید گفت: اولین سه شنبه بعد تعطیلات بود که مسوولین لشکر ۲۷ محمد رسول الله خبر شهادت ایشان را به ما دادند و گفتند: ایشان #مفقودالاثر هستند. بعد از آخرین مکالمه ایشان با بی سیم تقریبا ۱۶ دقیقه بعد بی سیم دست دشمن بود.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۴
🔶#حضرت_زهرا (س)الگوی گمنامی
سید احسان میر سیار عاشق مادرش حضرت زهرا (س)بود، و#گمنامی این شهید عزیز نیز به طور قطع ارزوی دیرینه احسان عزیز بوده که مانند #مادرش تا ظهور منجی عالم بشریت گمنام بماند،
#مطالب زیر خود گواه اشکار از ارادت ایشان به صدیقه طاهره (س)می باشد که از زبان همسنگر وهمراه زندگیش بیان شده است،
حتی سال پیش در ایام #فاطمیه در سه مراسم که به نام همسرم بود به جای صحبت از همسرم روضه حضرت #زهرا (س)خونده شد در اولین شب شهادت مراسم سالگرد همسرم بود اونشب 5 دقیقه هم از همسرم خونده نشد #روضه حضرت زهرا خونده شد در وسط ایام فاطمیه یه شب جمعه و در شب شهادت اصلی حضرت هم همینطور
همچنین در#خواب درخواست دوروضه دیگر برای حضرت در منزلمان کرد که #شرایط طوری شدبه طور اتفاقی که روز قبل وبعد وفات #ام_البنین این مراسمها برگزار شد
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۵
🔶#راویت_همسر🌸1️⃣
16مهر 1394 اولین اعزام ایشون به سوریه بود که 15 آذر 94 از این ماموریت برگشتند با دو ترکش در #کتف راستشون که سعی کردن این موضوع از بقیه پنهان بماند چرا که دوباره قصد دفتن داشت فقط آمده بود که قدری بچه ها وخانواده از دیدنش آرام شوند و دوباره برودکارهای نیمه تمامش را کرد و در 13 دی دوباره عازم #سوریه شد
اواخر رمضان سال 94 بود که به من گفت: میخام برم سوریه عید فطر که شد تصمیمش قطعی شد میگفت: نمیتونم بشینم واز تلویزیون ببینم حرم حضرت #زینب(سلام الله علیها) محاصره بشه ومن اینجا توی آرامش باشم اخبارهای مربوط به #سوریه رو گوش میکرد و از این ناراحت بود که توی خونه نشسته توجای امن ولی اونجا اطراف حرم #ناامن هست.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهيدسید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۶
🔶#روایت_همسر🌸2️⃣
آسید #احسان میگفت: تاامن زنده ام نمیزارم حرم محاصره بشه نمیزارم دوباره کربلا تکرار بشه دیدم تصمیمش جدیه اوایل گِریَم میگرفت؛ ولی بعد گفتم بادلیل بگم بهش نیاز دارم یه روز دیگه شروع کرد گفتن که مردم آنجا همه در ظلم قرار گرفتن #زن و #بچه ها اسیر دست حرامی شدن باید برم؛ میخندید گفتم مگه مرد درقبال خانوادش مسئول نیست پس ما چی گفت چرا درقبال خانواده مسئول هست اما قبلش در مقابل خدا مسئوله این طور نیست؟
گفتم چرا ولی #گِریَم گرفت گفت: #محکم باش و #مقاوم شما رو میسپارم به #خدا
گفت: اونجا #امنیت نیست بچه ها درمقابل پدرو مادر؛ پدرو مادر درمقابل بچه همه دارن قتل عام میشن اینجا ولی چه من باشم چه نباشم شما درامنیت بسر میبرید .. دیدم #راست میگه بهر حال تااون روزای آخر هم #گریه میکردم وصیت مینوشت برام میگفت که اگه اتفاقی افتاد چی کار کنم امادیگه انگار دلم #محکم شد نمیدونم چرا ولی دیگه میگفتم نرو ...
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهيدسید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۷
🔶#روایت_همسر🌸3️⃣
ساکشو بست شامشو خورد بامن #خداحافظی کرد بچه ها رو یکی یکی #بوسید رفتم قرآن بیارم دیدم سریع رفت تا ته حیاط سمت در ورودی گفتم صبر کن صبر کن میری این همه راه صبر کن از زیر #قرآن رد شو ایستاد برگشت دیدم اشک توی چشماش حلقه زده و رو ب صورتش ریخته گفتم چی شده #گریه میکنی گفت: چیزی نیست و اززیر قرآن رد شدو رفت بعد که اومدم خونه فکر کردم که چرااشکش اومد فهمیدم که
#خدا حافظی با #بچه ها و#دل کندن ازاونا براش سخت بوده که بعدش به سرعت رفت سمت در که این محبت یه لحظه #پاش و #نلغزونه...
کم کم مردم فهمیدن که همسرم وبرادرش باهم راهی #سوریه شدن به #پدرشون میگفتن چرا جلوی یکی از پسراتو نگرفتی چرا دوتا شونو باهم فرستادی سوریه ایشونم میگفت: اونا راهشونو انتخاب کرده بودن نمیشد #نگهشون داشت ..
به من میگفتن تو با سه تا بچه چرا گذاشتی بره گفتم همسرم رفت تا به ندای هل من ناصر ینصرونی #امام_حسین(علیه السلام) که بعد 1400 و اَندی سال دوباره بلند شده لبیک بگه رفت چون ندای #مظلومو شنید و گفت: امام علی(علیه السلام) فرمودند: مسلمان نیست هر که ندای مظلوم رو بشنوه وذره ای ازجایش تکون نخوره ؛ گفتم رفت تا نشون بده مرد عمله همه ی شماها سالی چند بار یا حداقل یه بارشب یا روز #عاشورا میگید که امام حسین اگه ما اون روز اونجا بودیم نمیزاشتیم این اتفاقهابیفته نمیزاشتیم حضرت #زینب(علیهاالسلام) #اسیری بکشه حالا دارن به حرم نزدیک میشن همسرم رفت تا به حرفی که زد عمل کنه ومرد عمل کردن باشه نه فقط حرفه تو#خالی بزنه.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهيدسید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۸
📝ڪولہ ات راڪہ بستم دلم را هم درآن جاڪردم ..گفتم توڪہ نباشے...
دیگر بہ ڪارم نمے آید وقتے از زیر #قرآن ردشدے دل من هم آرام گرفت.
جاے قدم هایت را .. باڪاسہ اے آب سیراب ڪردم ..غمها را شستم .
هرچند #اشڪ مجالم نداد تا سیر ببینمت ولے خوب میدانم اخر این بازے چہ نیڪ است هرچہ ڪہ باشد ..تو برندہ اے و من #منتظر دستانت مے مانم تامرا هم با خود ببرے .
🔶#همسرم_میدانی ؟!!
در اولین روزهای نبودنت
این پیام از رهبرمان #سید_علی بود که مرا تسلی داد.
رهبر انقلاب:
گاهی دل از غم مالامال میشود .. از این قبیل قضایا در زندگی انسان هست؛
چه زندگی فردی، چه زندگی اجتماعی امّا عزم و اراده باید راسخ بماند، گام باید #محکم برداشته بشود؛
#غمهایی هست که کوهها را میشکند، [ولی] انسانِ #مؤمن را نمیتواند بشکند؛
راه را باید ادامه داد. ۱۳۹۴/۱۲/۰۵
لبیک لبیک
بله رهبرم راه را ادامه میدهم.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهيدسید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۹
📝این دو سه روزه، هر چی به شبهای #قدر نزدیک تر میشیم فشار کاریِ خادمین حسینیه #فاطمه_الزهرا س ستاد سپاه تهران بیشتر میشه.. ولی گوشه کنار میبینم بعضیا میون کارشون چند لحظه مات: و مبهوت به گوشه و کنار حسینیه خیره میمونن، آخرشم یک یادش بخیر میگن و دوباره مشغول میشن...:
چند بار دیدم بعد از یک روز طولانی و سخت کاری همکارها که جمع میشن برای استراحت، هر کسی زل میزنه یک گوشه و باز میگه یادش بخیر...
نمیفهمیدم چی میگذره توی دل این مردهای سن و سال دار که ته حرفشون سنگینی بغض و #اشک بود...
توی جمع سربازها که بودم یکیشون میگفت پارسال همین شب قدری فشار کار مراسم حسینیه با زبون #روزه داشت از پا درم میوورد، خم شدم بار از روی زمین بردارم که یکی زد روی شونه هام و گفت
(( بذار من بر میدارم، تو برو توی سایه یک کم استراحت کن))
برگشتم دیدم آقاسید احسانه!!! گفتم نه آقا سید، شما چرا؟ من خودم میبرم دوباره با زور وسیله ها را ازم گرفت و گفت :( چه فرقی میکنه؟ برو )
امسال ولی جاش خیلی خالیه... کاش بود
اونم خیره شد یک گوشه و گفت یادش بخیر ...
آخ، آخ، آخ تازه فهمیدم
آره آقا #سید_احسان... آره جات خیلی خالیه ... فرمانده خاکی و بزرگ من
امسال شب های قدر در نبوده تو همه احساس میکنن دست تنها موندن
همکارات، رفقات، نیروهات و حتی سربازهات ... باشه اشکال نداره. مارو گذاشتی و رفتی سر سفره صاحب این شبها نشستی، فکر کنم ازون بالاها نشستی و با لبخند تلاش بچه ها رو نگاه میکنی ولی: حداقل دستمونو بگیر این شبها خیلیامون دلمون میخواد الان پیش تو باشیم .. راه حلشم فقط یک #شفاعت پیش بی بی زینبه ...
کم کم نوبت منه که زل بزنم به عکست و بگم ... ( یادش بخیر ) .........
ر.م _ هفدهم رمضان نود و پنج
حسینیه فاطمه الزهرا س سپاه تهران
⏮ادامه دارد