🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
#خاطرات_شهدا
✍🏻به نقل از: مادر شهید
بعد از شهادت محمد، شبی او را در خواب دیدم.
گفتم: چه خبر؟ جات خوبه؟
محمد گفت: مادرجان، اینجا جای من خیلی خوبه، گفتم: اونجا یه جایی هم برای من جور کن ییام پیش شما.
بعد صحبت کردیم و گفت: ما گاهی به محضر سید الشهدا(ع) شرفیاب می شویم.
گفتم: مادر، من هم میتونم محضر آقا برسم؟
گفت: باید اجازه بگیرم،رفت اجازه بگیره که من از خواب پریدم.
یکی از بستگان ما با زحمت زیاد تونسته بود پرچم گنبد آقا سید الشهدا(ع) رو بیاره.
من شب قبل از اینکه پرچم به دستم برسه
دقیقاً همین پرچم رو در خواب دیدم.
محمد گفت: مادر برای شما آوردم.این رو پیش خودت نگه دار.
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#شهیدمحمدغفاری💚
✅شادی روح مطهر #شهدا صلوات
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1◃𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون. بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت، اما نیومد، نگرانش شدم، رفتم دنبالش. دیدم یه قبر کنده و نماز شب میخونه و زار زار گریه میکنه. بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی، میخواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟
گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه. من ۱۶ سالمه، چشام مریضه چون توی این ۱۶ سال امام زمان (عج) رو ندیده؛ دلم مریضه چون بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛ گوشام مریضه چون هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم.
ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ🌷
#خاطرات_شهدا🕊
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ کپی مطالب با لینک کانال مجاز است
𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
💢 خاکی آغشته به خون شهدا
🔹 چند سال قبل به عنوان راننده راهیان نور در خدمت تعدادی از مشتاقان شهدا بودم. محمد هم در کاروان بود. یک روز آمد و گفت: جارو دارید؟
گفتم: چطور؟
گفت: می خوام داخل اتوبوس رو جارو بزنم.
گفتم: زحمت نکشید، این وظیفه ماست.
🔹 اما محمد اصرار کرد و تمام خاکهای کف اتوبوس را جارو کرد. وقتی همه خاکها را جمع کرد، آنها را روی خاکهای همان منطقه ریخت.
وقتی علت کارش را پرسیدم گفت:
🌹این خاکها با خون شهدا آمیخته شده و مقدسه و نباید جای دیگه ای بره.🌹
"شهید محمد مسرور"🕊
#خاطرات_شهدا
╭┅┈┈┈┈🇮🇷┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1
╰┅╾┈┈┈🇮🇷┈┈┈┈┅╯
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
#خاطرات_شهدا
✍🏻به نقل از: مادر شهید
بعد از شهادت محمد، شبی او را در خواب دیدم.
گفتم: چه خبر؟ جات خوبه؟
محمد گفت: مادرجان، اینجا جای من خیلی خوبه، گفتم: اونجا یه جایی هم برای من جور کن ییام پیش شما.
بعد صحبت کردیم و گفت: ما گاهی به محضر سید الشهدا(ع) شرفیاب می شویم.
گفتم: مادر، من هم میتونم محضر آقا برسم؟
گفت: باید اجازه بگیرم،رفت اجازه بگیره که من از خواب پریدم.
یکی از بستگان ما با زحمت زیاد تونسته بود پرچم گنبد آقا سید الشهدا(ع) رو بیاره.
من شب قبل از اینکه پرچم به دستم برسه
دقیقاً همین پرچم رو در خواب دیدم.
محمد گفت: مادر برای شما آوردم.این رو پیش خودت نگه دار.
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#شهیدمحمدغفاری💚
✅شادی روح مطهر #شهدا صلوات
╭─••✾••♡♡♡•✾•──╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•──╯
💢۵ اردیبهشت، سالروز شهادت شهید محمدرضا تورجی زاده
زودتر از بقیه بلند شد و وضو گرفت
هنوز اذان صبح نشده بود
جلو جلو راه افتاد به سمت حرم.
در مسیر، صورتش خیس اشک بود
به ورودی حرم که رسید،
اذن ورود خواند و از
صحن گوهرشاد وارد رواق شد
از بین جمعیت،
خودش را رساند نزدیک ضریح، همانجا ایستاد. انگار که روبروی امام رضا(ع) ایستاده باشد،
اشک میریخت و حرف میزد...
بعد هم گوشهای رفت و مشغولِ
خواندن زیارتنامه شد؛
حال عجیبی داشت...
میگفت:
همون شب،
آقا رو توی خواب دیدم،
فرمودند: «بیا حاجتت رو بگیر»
توی عملیات کربلای ده، حاجتش را گرفت...🕊
🌷 هدیه به روح مطهرشان صلوات
#خاطرات_شهدا
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
#سالروز_شهادت
╭─••✾••♡♡♡•✾•──╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•──╯
💢خاطره ای از شهید فهمیده به نقل از معلم ایشان
🔹محمدحسين دو سال شاگردم بود. با شيوه اخلاق و كردار او تا حدود زيادی آشنا شديم ولی آن فكر و انديشه زيبايی كه داشت ما دقيقاً نمیدانستيم با اينكه معلم بوديم ولی او از نظرگاه سياسی و اجتماعی از ما جلوتر بود.
🔹من دبير حرفه و فن بودم. يكبار گفته بودم كه كاردستی درست كنند. ايشان وسايلی را كه مربوط به جبهه و جنگ بود درست كرده بود. ايشان قلم را زمين گذاشته و مسلسل بدست گرفتند. پاک كن را كنار گذاشتند و نارنجک را برداشتند و با آن ميهن را از لوث دشمن پاک كردند.امروز باید قلمها و پاکكنها را برداشت و راهش را ادامه داد برای پيروزی دين و كشورمان.
#شهیدمحمدحسینفهمیده
#سالروز_شهادت🌷
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰•♡♡•⊱━━━━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰•♡♡•⊱━━━━━╯
قهرمان اصلی
قهرمانهای کشور ما شهدا هستند؛ بالاتر از شهدا ما هیچ قهرمانی نداریم؛ اینها هستند که در دشوارترین میدانها مبارزه کردند و توانستند به عالیترین درجات برسند و توانستند دشمن را شکست بدهند؛ اینها قهرمانند...
همهی آنچه در خاطرهی شماها از شهیدانتان وجود دارد، درس است؛ اینها باید گفته بشود، اینها باید منتشر بشود، اینها باید مورد استفادهی نسل جوان کشور قرار بگیرد.
۱۴۰۲/۰۴/۰۴
#خاطرات_شهدا
🎐نشر دهید و همراه ما باشید
╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
قهرمان اصلی قهرمانهای کشور ما شهدا هستند؛ بالاتر از شهدا ما هیچ قهرمانی نداریم؛ اینها هستند که در
هرکسی بیادعاتر بود، بالاتر نشست
آبرومندند، در درگاه تو، افتادهها
#محمد_عزیز
#شهیدمحمدغفاری
#خاطرات_شهدا
🎐نشر دهید و همراه ما باشید
╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
💢۵ اردیبهشت، سالروز شهادت شهید محمدرضا تورجی زاده
زودتر از بقیه بلند شد و وضو گرفت
هنوز اذان صبح نشده بود
جلو جلو راه افتاد به سمت حرم.
در مسیر، صورتش خیس اشک بود
به ورودی حرم که رسید،
اذن ورود خواند و از
صحن گوهرشاد وارد رواق شد
از بین جمعیت،
خودش را رساند نزدیک ضریح، همانجا ایستاد. انگار که روبروی امام رضا(ع) ایستاده باشد،
اشک میریخت و حرف میزد...
بعد هم گوشهای رفت و مشغولِ
خواندن زیارتنامه شد؛
حال عجیبی داشت...
میگفت:
همون شب،
آقا رو توی خواب دیدم،
فرمودند: «بیا حاجتت رو بگیر»
توی عملیات کربلای ده، حاجتش را گرفت...🕊
🌷 هدیه به روح مطهرشان صلوات
#خاطرات_شهدا
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
#سالروز_شهادت
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
💢 چقدر شبیه شهدا هستی؟!
🔖 برای سخنرانی به یکی از نهادها اومده بود. وقت نماز برای تجدید وضو رفتم دستشویی. در توالت اول که کثیف بود رو باز کرد...
اما به جای اینکه بره سراغ توالت بعدی، عبا و قبایش را بیرون آورد، آستین لباسش رو بالا زد و توالت رو حسابی تمیز کرد. حاج آقا شاه آبادی اون موقع نماینده مجلس بود!
#شهید_مهدی_شاه_آبادی🌷
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
📌راه رفتن با شهدا...
🔸توی خاک عـراق ناگهان پیکـر شهیدی را دیدیم. داشـتم پیـکر را روی چفیـه می گذاشتـم کـه فـریاد سعید کریمی مرا به خود آورد: «بلنـد شو فـرار کن! عراقیها دارند ما را محاصره میکنند.»
🔹خواستم شهید را بگذارم و سبکبال فرارکنم اما دلم نیامد. پیکر را در آغوش گرفتم و به سرعت دویدم. شهیدِ در آغوشـم، تـرس را از دلـم خـارج کـرده بود.
▪️دیوانـه وار به میـدان مین زدم تا مسیر کـوتاه شود. سمت دیگر جـاده، عـراقی ها درازکـش منتـظرند که مینها زیر پای من منفجر شوند.
▫️سیمهای تله والمری بود که به پایم گیر می کرد و کلاهک والمری بسوی دیگری پرتاب میشد؛ اما هیچ کدام عمل نمیکرد!
🔻شهـید را روی زمین گذاشتم و منتـظر بقیه بچـه ها شدم. همه رسیدند؛ یک ذکـر مصیبت و اشـک بود که آراممان کرد. از آن روز به بعد راه رفتن با شهید در میدان مین برایم بسیار آسان شده است ...
📜تفحص / محمد احمدیان
#معجزه_شهدا
#خاطرات_شهدا
#خاطرات_تفحص
#شهدا_شرمندهایم
🌹 @saberin_shahid_ghafari1
📌خاطره جانسوز مادر شهید معماریان از آخرین بدرقه فرزندش
💢مادر شهید معماریان روایت میکند: شبی وارد اتاق پسرم شدم و دیدم مشغول بستن ساک جبهه است.
🔸با آرامشی خاص گفت: «مامان، این آخرین جبهه است، دیگر برنمیگردم.»
با نگرانی جواب دادم: «زبانت را گاز بگیر، این همه بار رفتی و سالم برگشتی، این بار هم برمیگردی.» اما او دوباره با اطمینان پاسخ داد: «نه مامان، این بار آخر است.»
🔸صبح هنگام اعزام، طبق رسم همیشه آب در دست گرفتم تا پشت سرش بریزم، اما ناگهان دلم لرزید. با خود گفتم: «وقتی پسرم را در راه خدا دادم، نباید دلم به او وابسته باشد.» پس آب را به دست همسایه دادم تا بریزد.
🔸پسرم تا سر کوچه رفت. همانجا کنار تیر چراغ برقی که امروز کوچه به نام اوست، ایستاد. رو به من کرد و گفت: «مامان، به قد و بالایم نگاه کن، چون دیگر تا قیامت مرا نخواهی دید...»
این تنها یک خاطره نیست؛ تصویری است از ایمان مادران شهدا که با قلبی سرشار از یقین، عزیزترین داراییشان را آگاهانه راهی میدانهای جهاد کردند. شهدا نیز با درک مسیر خویش، قدم در راهی گذاشتند که پایانش شهادت بود.
"امروز رسالت ما تنها زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا نیست؛ بلکه پاسداشت ارزشهایی است که برای آن جان دادند: ایمان، صداقت، شجاعت و وفاداری به آرمانها."
"شهدا رفتند تا ما بمانیم؛ و امروز وظیفه ماست که بمانیم، اما «همچون شهدا زندگی کنیم."
#مادر_شهید
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمد_معماریان
🌹 @saberin_shahid_ghafari1