eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
1هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
118 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻 نظرات وپیشنهادات🔻 ⚘️ @shahedesaber⚘️ 🔻خادم کانال🔻 ⚘️ @shahid_mohamad_ghafari⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
هر چقدر تهدید هم باشد... ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
936.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ کمتر دیده شده از و مداحی حاج در حرم مطهر حضرت امام‌رضا (ع) - مشهدمقدس ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
را کسی نمی شناخت اما وقتی شد خیلی زود عطر دل‌های جوانان جبهه را پر کرد. این ویژگی است. تا زنده‌اند فقط آن‌ها را می‌شناسد، اما پس از همه جهان متوجه شان می‌شود. عکس نوشت: همیشه را با می‌دیدید، اینبار با سلاح ببینید. با دوربین‌ها می‌توان در هزاران کیلومتر آن طرف‌تر خط شکنی کرد اما با شاید کیلومترها آن طرف‌تر. دوربین‌ها و تفنگ‌ها ؛ و جهان را فتح می‌کند. ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
خاطره ای از بحث که می شود می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است. خبر بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. همه ما را آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدلله که وقتی شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند. همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند ... خبر را هم که شنید همین طور .... دلم سوخت وقتی دیدمش ... مثل شده بود ... خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ... جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر و بابا و با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد، وقتی صورت را بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر آورده .... البته هنوز به ارباً اربا نرسیده .. «لا یوم کیومک یا اباعبدالله » باز خجالت آراممان کرد . 🌺 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
: ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگے کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایے نمے‌کنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندے نذر شده و بر آزادگے ایستاده است، باز پس می‌گیریم... ----------------------------------- 📷 تصویر منتشرشده در توئیتر سردار سلیمانی از حاج قاسم و شهید جهاد در حرم امام رضا ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️جنوبی‌ها یک ضرب المثل دارند که می گوید: خاکستر از آتش درست می‌شود و آتش از خاکستر... حالا داستان این ویدئو است... لبنانی‌ها در حمایت از ملت فلسطین راهی مرزهای سرزمین‌های اشغالی شده‌اند. خبرنگار المیادین کودکی را می‌بیند و او می‌پرسد: اومدی چکار با این کوچیکی؟ میگه اومدم برم لب مرز، تو فلسطین! خبرنگار میگه اونجا پر از سربازه اسرائیلی هست که؟ میگه: می‌دونم برای من سخت نیست، جدم از بیروت تا اینجا رو آزاد کرد من اومدم بقیه رو آزاد کنم می‌پرسه: جدت کیه؟ بچه می‌گه: عماد مغنیه... خبرنگار: اسم خودت چیه؟ عماد مغنیه... این همان داستان است، عماد مغنیه هنوز زنده است، بله او امروز در مرزهای جنوبی لبنان جایی که پدربزرگ قهرمانش صهونیست‌ها را دنبال کرد، ایستاده است تا تاریخ شهادت دهد که اگر روزی قرار شد کسی فلسطین و قدس را آزاد کند، باید دم مسیحایی علی بن ابی‌طالب (ع)و روح شهادت طلبی حسین بن علی (ع) در وجودش باشد... 📎*به نقل از کانال خبری سوریه 🌷 🌹 @saberin_shahid_ghafari1 https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari •••••••••••••••••••••••••••••••
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: مادرشهید 🌷 ╔. ♡♡♡.═══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
✍وقتی که تمام عاشقانه هایت یکی میشود وقتی تمام فکر و ذکرت یکی میشود... تو‌می مانی واو... تمام دل خوشی هایت را فدای او می‌کنی... بدبخت ما هستیم که راه ورسم عاشقی را بلد نیستیم... وچون ما این راه را نمی دانیم،آنهایی که این راه را رفته آمد درک نمی کنیم... شهدا هم‌مثل ما زندگی عادی داشتند با این تفاوت که مردانه پای عشقشان ایستادند... خدایا عاشقم کن عاشق خودت ومرا در راه خودت فدا کن...🤲 🌹ولادت:۱۳۷۰/۰۲/۱۲ ،طیردبا (لبنان) 🌹شهادت: ۱۳۹۳/۱۰/۲۸،شهرک الامل در قنیطریه (سوریه) ...🌙 ╭─••✾••♡♡♡•✾•───╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰─••✾••♡♡♡•✾•───╯
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادرت می‌گفت : یک هفته قبل شهادت، شب از لای در دیدم سر سجاده داره گریه می‌کنه و با امام زمان حرف میزنه ... رفیق چی گفتی که دل امام زمانو بردی ؟ + سفارش مارو هم میکنی ؟... ╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮ 𑁍▹ ڪپی‌آزادباذڪرصلوات ◃𑁍 𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1◃𑁍 ╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر من یک زن فوق العاده است ، خبر شهادت بابا که رسید رفت دو رکعت نماز خواند... همه ی ما را مادرمان آرام کرد ، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند ، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شدیم خطاب به جنازه بابا گفت : الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند... همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم . بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار میشد ، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور ... دلم سوخت وقتی برادرم جهاد رو دیدم ... مثل بابا شده بود ... خون ها رو شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ، جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بودن و یک لحظه به نظرم رسید من دیگه نمیتونم تحمل کنم ... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی رو آروم کرد . وقتی صورت جهاد رو بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ؟! ، البته هنوز به" اربا اربا " نرسیده ... باز خجالت آروممون کرد.... 😥 فاطمه مغنیه خواهر سالروزشهادت 🥀 یاران آخرالزمانی ╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮ 𑁍▹ ڪپی‌آزادباذڪرصلوات ◃𑁍 𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1◃𑁍 ╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🎉سالروز ولادت🎉 🌷 🌷 ما فرزندان کسانی هستیم که در راه دفاع از مرزهای وطن جز زیبایی چیزی ندیدند. وطنی که ما شرم داریم آن را رها کنیم هر چقدر تهدید هم باشد. ما سربلند می‌ایستیم و افتخار می‌کنیم که میوه‌های سال‌ها جهاد با چشمانی باز هستیم، با اختیار و اخلاص، چشمانی که با عشق و اراده با شهادت بسته شدند. 🥳🎂 🎂🥳 ✨تولدت مبارک جهاد جان ✨ 🔸تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۰۲/۱۲ 🔸محل تولد: شهرک طیردبا - لبنان 🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ 🔹محل شهادت: مزرعة الأمل - قنطیره - سوریه 🔹وضعیت تاهل:مجرد 🔹محل مزار شهید: بیروت - روضة الشهیدین ╭──•┄❁•✾•❁┄•─────╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰──•┄❁•✾•❁┄•─────╯
ماه رمضان بود جهاد نيمه شب تماس گرفت و گفت كه اماده شوم و به چند نفر ديگر از دوستانمان كه از افراد مورد اعتماد جهاد بودند بگويم حاضر شوند می‌خواهيم برويم جايی. ساعت نزديك ٢:٣٠،٣صبح بود در محلی كه قرار گذاشته بوديم همه جمع شديم. جهاد بعد از چند دقيقه گفت بچه ها سوار شويد! ماهم بدون اينكه چيزی بپرسيم سوار شديم. در راه كسی حرفی نزد و چيزی از او نپرسيد. ديديم در خانه ای ايستاد كه از ظاهر كوچه معلوم بود افراد ساكن در اينجا وضع خوبی ندارند. از ماشين پياده شد و ما هم همين طور نگاهش می‌كرديم، بسته‌ای از صندوق عقب ماشين درآورد و به من داد و گفت برو در آن خانه و اين را بده و بيا گفتم جهاد اين چيه؟! گفت كمی خوراكی، برو… چند قدم كه رفتم برگشتم و با تعجب نگاهش كردم، او هم مرا نگاه كرد و یك لبخند زد و گفت راه برو ديگر… رفتم سمت در و در را زدم. كسی آمد و بدون اينكه از من سوالی کند بسته را گرفت و تشكر كرد و رفت داخل خانه اون لحظه بود كه فهميدم جهاد قبلا هم اين‌كار را می‌كرده و برای آن ها چيزی می‌فرستاده و ما بی‌خبر بوديم و برای اينكه ممكن بود كسی بشناسدش نيامد بسته را بدهد تا قبل از شهادتش فقط چند نفر از خانواده اش اين را می‌دانستند و ان هم فقط بخاطر اينكه در ماه رمضان، ديروقت از خانه می‌آمد بيرون و دير هم برمی‌گشت آن‌ها خبردار باشند و نگرانش نشوند بعد از شهادتش بود كه همه فهميدند اون فرد، "شهيد جهاد عماد مغنيه" بوده است 🌹 @saberin_shahid_ghafari1