eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
949 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
📚برشی از کتاب شرح زندگی 📝شبی که می‌خواست برود از چهره اش فهمیدم که دیگر برگشتنی نیست. من این چهره ها را توی جبهه زیاد دیده بودم. 📝قیافه هایی که می دانستی بار است نگاهشان می‌کنی. خداحافظی آخر محسن هم آب پاکی را روی دست ما ریخت. زیاد بغلش نکردم. وقتی را بوسید سریع جدایش کردم. فاصله را حفظ کردم. همه برای بدرقه اش رفتند ترمینال ولی من نرفتم. وقتی زنگ می‌زد باهاش حرف نمی‌زدم. وقتی هم شد دعانکردم که برگردد. توی باجه بودم که پدرخانمش زنگ زد گفتم توی بانکم. طاقت نیاورد. آمد پیشم و گفت:این بچه رو گرفتن از آمدند خانه‌مان. گفتند:چون عکسش رو پخش کردن احتمال هست. گفتم:خودتون رو خرج نکنید. ما راضی نیستیم. می دانستم محسن آمدنی نیست. نبود که بالاجبار ببرندش. کسی که دنیـا را دوست ندارد نمی‌توانی به زور نگهش داری. دعاکردم شود. مادر و خواهرهایش بی‌قراری می‌کردند. همان شب خبر آمد. وقتی گفتند پیکرش قرار است بیاید رفتیم . من و خانم و پدرخانمش. بود. منتظر بودیم. گفتند که امروز نمی آید. امشب توی برایش مراسم می‌گیرند. گفتم:اگه می‌شه رو ببرید سوریه حتی اگه شده با هواپیمای باربری . قبول کردند.وقتی رفتیم خبری ازش نبود. فهمیدیم برای اینکه دل ما نشکند این‌طور گفته‌اند. گفتند باید آزمایش انجام بدهیم. شاید تکه‌هایی که به ما تحویل داده‌اند مال یک بدن نباشد و گفته باشند.بعد از آن هم چندبار شایعه شد که آورندش؛ ولی حاج قاسم گفته بود به کسی اعتماد نکنید تا خودم زنگ بزنم. حاج‌قاسم زنگ زد و گفت:وقت آمدنه. چی صلاح می‌دونید گفتم:اگه میشه ببریمش برای طواف. چون اذن شهادتش رو از گرفته. مشهد که رفتیم قضیه لو رفت و مراسم باشکوهی برایش گرفتند. روز بعد در حسینیه امام خمینی به تابوتش و بعد هم آن تشییع‌های باشکوه. می‌دانستم محسن می‌شود؛ اما این اتفاقات را پیش بینی نمی‌کردم.‌ فیلم اسارتش را که دیدم توقع نداشتم آن‌طوری ظاهر بشود. اگرچه محسن خودش نبود. داشت از جایی هدایت می‌شد. هدفی داشت و داشت می‌رفت . حتی به اطرافش نگاه نمی‌کرد. هیچ‌وقت برای شهادتش حسرت نخوردم فقط حسرت این را خوردم که چرا نشناختمش و خوبی هایش را بعد از از این و آن شنیدم. (به روایت پدر) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
دل را . . . بہ فدای قدمت می ریـزم یڪ بارِ دگر ، اگر تـو تڪرار شوی #پاسدار_مدافع_حرم #شهـید_صادق_عدا
💢صادق کلاً شهدا بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت،😍 اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحص‌شده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران فعالیت کند و استخوان‌های پاک و این شهدا🕊 را با همکاری دوستانش در پارچه‌ها بپیچند و به خانواده‌ها تحویل دهند؛😔 💢 تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه‌ها ⚰را از فرودگاه‌ها تحویل می‌گرفت و و دفن آنها را خودشان انجام می‌دادند. با خانواده شهید حامد جوانی ارتباط زیادی برقرار کرده بود،👌 حتی زمانی که شهید جوانی در بیمارستان تهران بستری🛏 بود و از ناحیه هر دو و هر دو دست مصدوم و مجروح بود به ملاقاتش رفته بود؛ ❣ 💢الان در کنار شهید جوانی صندلی تعبیه شده است که آن صندلی را صادق از انبار سپاه گرفته بود و جوشکاری💥 و بقیه کارهایش را نیز خودش انجام داده بود؛ با این نیت که پدر مادر مدافعان حرم در کنار مزار فرزندانشان راحت باشند 😇و خسته نشوند. در امسال از سوریه با پدر شهید جوانی تماس گرفته بود☎️ و روز پدر را تبریک گفته بود، 💢 وقتی آقای از اوپرسیده بود «از کجا تماس گرفته‌ای؟»⁉️ گفته بود: «من از کنار پسرتان حامد با شما تماس می‌گیرم.» یعنی احساس می‌کرد که با حامد دوش به دوش ایستاده است☺️؛ صادق خودش را احساس کرده بود، آقای جوانی از او پرسیده بود که چه زمانی باز می‌گردید گفته بود: «دو گروه هستیم ✌️که یک گروه برگشته‌اند و در حال بازگشتند.» اشاره‌ای نکرد که خودش هم بر می‌گردد.😔 🌷 📎سالروز ولادتـــــ 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
علی روابط عمومی تیپ المهدی بود و حاج علی فضلی فرمانده تیپ بود. در یکی از مراحل رمضان وقتی علی شهید می‌شود, یکی از برادران شهید افراسیابی بالای سرش بوده است. شک داشت که شاید علی اسیر شده است . ما یکی دوبار با اسیر دنبالش رفتیم, تا اینکه آقای افراسیابی به مادرم گفت که «من بالای سر علی بودم و علی در لحظه آن قدر از آن خون رفته بود طلب آب کرده بود و لب تشنه شهید شد و شرایط و وضعیت عملیات طوری بود که من باید می‌آمدم عقب و علی را بغل یک گذاشتم». بعد از شهادت علی یکی دو تا از برادرهایم برای پیدا کردن به منطقه رفتند ولی اثری از او پیدا نکردند و عراق آن نقطه را آب انداخته بود. برای علی یادبودی در قطعه 26 بهشت‌زهراگذاشتیم و چون در دفعه آخری که از جبهه برگشته بود لباسهایی که به خود آغشته شده بود را نبرد همان‌ها را به عنوان در مزارش به خاک سپرد. 📎پیکر مطهر این شهید گرانقدر پس از ۳۵ سال شناسایی شد. ✍ به روایت برادر شهید 🌷 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسـم_خـوبان به من می گفت: مامان برام #دعا کن که سال تحویل امام رضا(ع) باشم، شکر خدا نصیبش شد😍 وقتی برگشت خیلی مهربونتر، باوقارتر و نورانی تر شده بود. هر چی نگاهش می کردم، #سیر نمی شدم؛ یک زیبایی خاصی داشت🍃 اصلاً به فکرم هم نمی رسید که این مسافری که تازه از زیارت آقا امام رضا (ع) آمده، #شهادتش را آقا امضا کرده و دوباره راهی سفرِ 😔 #شهیده_ترور_راضیه_کشاورز🌷 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🕊🌹 ۳ 🍃23 خرداد یادآور سالروز شهید محمد مهدی ایثاری من وسته هسته. شهید مهدی ره خله نمیشناسیامش ولی خانوادیشه دورادور همیشناسیام. مهدی خلبان پاسدار بی که در صانحه هوایی در سال 1387 به برسیا. این خاطره رفقش من وه بکته البته اینم بکته که این خاطره و مطلبه هنوز کسی وه نکتم. این خاطره از زووان او نقل هنکنم: 🍃من و مهدی و برارش خله رفق بم با مهدی دانشکده دله با میثم با هم دبم. از اونجه با هم خله صمیمی هابم همین وه هر وقت مسیرم هنخورد طرفای محل کار او هنشیم حتما اوره سر هنزیم. درست یک هفته قبل از بشبیم اویی پهلو ، مهدی اون هفته مثل اینکه خله کار داشت او مربی هم بی و دبین آموزش خلبانی هندان که من بشیم . با وجود کار زیاد بیامی و همدیگه ره بدیئم. من و او با هم خله راحت بم و حرفامانه همدیگه ره هنزم. بکتمش مهدی ته دیگه پیر هابه پس که هاوا زن ببوری ، وچه جان بجنب و ... یکم این جور حرفا او وگردیا منه بکته همین روزا خبر زوما هابین منه ته ره هندنن... 🍃پنجشنبه ظهر خانه دبیم که رفقم زنگ بزی بکته خبر داری چی شده بکتمش نه چی شده بکته یک کایت سقوط هاکرده و مثل اینکه هم دبی ، بکتمش طوری شان هم هابی که او بکته هابین. اونجه بی که یاد اون حرفش دکفتم بکتم چه زود ... واقعا به این نتیجه برسیام که خبر داشت. همکاراش هنکتن که اون روز صوبایی از همه روزا زودتر خو جه راست هابی و طبق معمول پنج شنبه ها بشبی استخر ، بعد از استخر وچا ره هنکته امروز هاکردم همه هنکتن مهدی اون روز یک حال و هوای دیگه ای داشت. ⏮ادامه دارد،،، https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#شهید_روح_الله_نوزاد🕊🌹 #تیپ_نیرو_ویژه_صابرین #زندگینامه #قسمت۲ 🍃روح‌الله #نوزاد در ۲۶ مهر سال ۱۳
🕊🌹 ۳ 🍃به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، عبدالمالک ریگی، ریگی بود که با مرگش، جنایت‌های او فراموش نمی‌شود، چهار سال از حادثه تروریستی دردناک پیشین سرباز(شهرستان سرباز یکی از شهرستان‌های استان سیستان و بلوچستان) و سردار نورعلی شوشتری و همرزمانش در 26 مهر 1388 می‌گذرد. سردار می‌خواست مهر و محبت را در طوایف سیستان و بلوچستان بیشتر کند که برگه را مهر زدند و مهر تائیدی شد بر عداوت دشمنان اسلام و حقانیت نظام و چه سعادتی داشت سردار شهید که در سربازی به وصال زمینی رسید و در سرباز به . 🍃سالگرد شهادت بهانه‌ای شد تا به سراغ خانواده روح‌الله نوزاد، محافظ تبریزی شهید شوشتری برویم که همنام پسر سردار بود و همپای خودش شد. تلفنی با برادر هماهنگ کردیم که هم دیداری تازه کنیم و هم مصاحبه‌ای داشته باشیم. آدرس را گرفتیم و فردای آن روز به در خانه پدری روح‌الله نوزاد رفتیم، پلاک خانه‌شان همچون خود شهید، بود، خانه‌ای محقر اما صمیمی که در و دیوار خانه، پر از عکس امام(ره) و و خود روح‌الله بود. صفای اهالی خانه از خود خانه کم نبود که بیشتر هم بود. برادر شهید زحمت چای را کشید و گفتگو آغاز شد... ⏮ادامه دارد،،، https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
را کسی نمی شناخت اما وقتی شد خیلی زود عطر دل‌های جوانان جبهه را پر کرد. این ویژگی است. تا زنده‌اند فقط آن‌ها را می‌شناسد، اما پس از همه جهان متوجه شان می‌شود. عکس نوشت: همیشه را با می‌دیدید، اینبار با سلاح ببینید. با دوربین‌ها می‌توان در هزاران کیلومتر آن طرف‌تر خط شکنی کرد اما با شاید کیلومترها آن طرف‌تر. دوربین‌ها و تفنگ‌ها ؛ و جهان را فتح می‌کند. ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: مادرشهید 🌷 ╔. ♡♡♡.═══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
و او با به ما نشان داد تنها رمز پرواز است🕊 💚 ...🌙 ╭─•┄❁•✾•❁┄•─╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰─•┄❁•✾•❁┄•─╯
‍ ‍ ‍ 🍃زمان به سرعت می گذرد.به ندای دلت گوش کن، می خواهی دل ببندی و بمانی یا حق شوی وبه پروازکنی🕊 🍃شهدا رابا زیباترین مرگ همان شهادت تفسیرکردند. 🍃 دهه هفتادی هایی که دراین روزها خبر شهادتشان فکر رامهمان خانه می کند که چطورمی توانند از دنیا و تعلقاتش بگذرند؟   🍃جوانانی که با ذکر ، علی اکبرهای زمان شدند، پدرانشان آن ها را راهی میدان دفاع از حریم آل الله کردند و مادرانشان با ذکر ، جان هایشان را در راه زینب(س) فدا کردند. 🍃جوان ذاکری هم نام ارباب و غلام با عزت او(حسین معز غلامی)که پاسداری را فقط برای برگزید. 🍃عصرهای پنج شنبه خودش و دلش در دنبال گمشده اش بود. در خانه هم عکس شهید مونس لحظه هایش بود. شاید هم مونسش پادرمیانی کرد و دفاع از حرم رزقش شد .. 🍃اهل ماندن نبود. حتی دوستانش به پدرش گفتند: به حسینت دل نبند او رفتنی است. یک عکس و یک خط نوشته دردنیای مجازی خبر شد برای چشم انتظارش در دنیای واقعی😓 🍃علی اکبرانه رفت و پدرش را به صبرِ حسین(ع) پس از وصیت کرد. او همچون جوان دلیرانه و با شجاعت جنگید و شهید شد🌹 🍃گویا ی پیکرِ بر زمین مانده ی را بسیار خوانده بود که پیکرش سه روز بعد از شهادت پیدا شد. آن هم بانشان (عج) که سند سربازی اش، برای امام زمانش بود❣ 🍂به مناسبت سالروز شهادت ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱۳۷۳ 📅تاریخ شهادت : ۴ فروردین ۱۳۹۶،سوریه حماء 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
+ چجورےازدنیا‌دل‌ کندے؟! - انتخاب‌ڪردمـ" + چۍرو؟! - بین‌آخࢪٺ‌ودنیا؛یڪۍباقیه‌ودیگرۍفانے.من‌اونی‌که‌باقےبودُ انتخابـ‌ڪردم "کاش‌دل بڪنیم...👌😔 " حال و هوای بهشتی در سالروز " 🌹 ❤️‍🩹 📲نشر دهید و با ما همراه ما باشید. ↷«ڪــــــلیڪ ڪــــــنید»↶ ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯