eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
956 دنبال‌کننده
19هزار عکس
5.2هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
اطلاعات تکمیلی مربوط به شهدای تازه شناسایی شده به شرح زیر است: 🕊شهید "حمزه کرمی" متولد 11 شهریور 1348 نام پدر : خداخواست اعزامی از شیراز که از سال 1367 مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 30 سال به کشور بازگشت و از طریق شناسایی شد 🕊شهید "هوشنگ مرتضوی" متولد 2 مرداد 1346 نام پدر: سیروس اعزامی از قائمشهر که از سال 1365 مفقود الاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از حدود 32 سال به کشور بازگشت و از طریق " هویتش مشخص گردید. 🕊شهید "حسین سهامی فرد" متولد 1 شهریور 1349 نام پدر: براتعلی اعزامی از شیراز که از سال 1367 مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 30 سال به کشور بازگشت و از طریق شناسایی شد 🕊شهید "جهانگیر امیری" متولد 1344 نام پدر: عوض اعزامی از شیراز که از سال 1367 مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 30 سال به کشور بازگشت و از طریق شناسایی شد 🕊شهید "حسن عیسی زائی" متولد 2 اردیبهشت 1343 در شهر سرخس نام پدر: رستم که از سال 1365 مفقودالاثر شد و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 32 سال به کشور بازگشت و از طریق هویتش مشخص گردید 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات💐 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
💐پیکر مطهر شهید دفاع مقدس " " که در عملیات های اخیرِ تفحص کشف شده بود ، شناسایی گردید‌ 🕊شهید "ازبرعلی احمدی " متولد ۱۶ شهریور ۱۳۴۴ در شهر زنجان نام پدر : علی یار این شهید والا مقام از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به جبهه اعزام و از سال ۱۳۶۷ مفقودالاثر شد و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 3۰ سال به کشور بازگشت و از طریق و " " هویتش مشخص گردید 🔸پیکر مطهر شهید صبح فردا به شهر منتقل خواهد شد. 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات💐 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
هدایت شده از 
🚨 💐پیکر مطهر دو شهید دوران دفاع مقدس شناسایی شد. 📝اطلاعات این دو شهید والامقام به شرح زیر است : 🕊شهید " علی محمد ترک " متولد ۲۵ اردیبهشت ۱۳۴۸ نام پدر : علی اکبر این شهید والا مقام از تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) به جبهه اعزام و از سال ۱۳۶۴ در منطقه " " مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از ۳۳ سال به کشور بازگشت و از طریق شناسایی گردید 🕊شهید " عباس معظمی گودرزی " متولد اول مهر ۱۳۴۰ نام پدر : شاه ولی این شهید والا مقام از لشکر ۲۷ محّمد رسول الله(ص) به جبهه اعزام و از سال ۱۳۶۱ در منطقه " " مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از ۳۶ سال به کشور بازگشت و از طریق هویتش مشخص گردید 🚑پیکر مطهر این دو شهید والا مقام از معراج شهدا به استان لرستان منتقل شد. 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
پیکر مطهر سه تن از شهدای دوران دفاع مقدس شهرستان شناسایی شد. 🌷شهید سید محمود موسوی نژاد ، فرزند سید محمد علی، متولد 1344 در شهرستان جهرم استان فارس است. او در سال 61 و در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید، اما پیکر مطهرش در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت. پیکر این شهید بعد از گذشت 37 سال در جریان عملیات اخیر کمیته جستجوی مفقودین،تفحص و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. 🌷شهید «مرتضی فیروزی فرد جهرمی» فرزند محمد حسن متولد سال ۴۱ در شهرستان جهرم می‌باشد. وی سال ۶۲ در منطقه فکه و در عملیات والفجر_یک به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در منطقه ماند و پس از ۳۶ سال توسط گروه های تفحص شهدا کشف و از طریق پلاک هویتی شناسایی شد. 🌷شهید «کرامت الله کاتبی» نام پدر عباس متولد سال ۱۳۳۹ می‌باشد. وی سال ۶۱ در منطقه شلمچه و در عملیات بیت المقدس به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش پس از ۳۷ سال توسط گروه های تفحص شهدا کشف ٫ و از طریق هویتش مشخص گردید. 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💠اتفاقی جالب در یک شهید... 🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد .... 🔹می گفت : اهل تهرانم و و پدرم از تجار بازار تهران..... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد.... ...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم ، خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است به میوه فروشی رفتم... به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود ، بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... جلو رفتم و شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات.... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم ، می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم... مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم.... 🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹🌹🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1