🔴دو کنش سیاست خارجه تحسین برانگیز از مسعود پزشکیان:
✍پیام به سیدحسن نصرالله و اعلام حمایت کامل از مقاومت
✍ تماس با پوتین و تاکید بر گسترش و پیگیری همکاریها و توافقات
اگه با همین دست فرمون ادامه بدی آقای پزشکیان، ما پشتتیم👌
ale_yaasin
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
▪️تمامِ شهر، بوی نَم گرفته است!
آخر این روزها، باران، زیاد می بارد...
🌦بارانی، از جنس تنهایی!
همان تنهایی، که طرحِ کربلا را کشید!
و همان تنهایی که تو را هزار سال است،که حبس کرده است💖
❣میدانی؛ محرم و صفر ،برای ما، پراز صدای نفسهای توست!
دلتنگی ات تمام؛
داغدارترین میراث ڪربلا.
#اینَ_الطالبُ_بدَمِ_المقتول_بڪربلا.......
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
༻🖤༺
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 💚
#دعای_عهد
·—————··𑁍··—————·
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
آقا امام حسین محاصره شده بود
از آخرین اخبار کوفه پرسید
گفتند: عبیدالله همه را خرید.....
در کوفه گفتند: هرکس به حسین بپیوندد، خانهاش در آتش، ناموسش در اختیار ما، اموالش مصادره و قبیله اش تا آخر سهمش از بیت المال قطع میشود و نمیگذاریم نسل های بعدیش آرام زندگی کنند
🔸دو تا انتخاب داری
🔸میخواهی تکه تکه شوی
🔸یا نقد بگیری و زندگی کنی
آنچه گذشت اینگونه بود..... 💔💔
ـــــــــــــــــــــــ
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
به انها که به چوپان دروغگو رأی دادند
بگویید:
امام زمان تان را چند فروختید؟؟؟؟؟؟؟
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه امام حسین (علیهالسلام) داشتن میرفتن کوفه، چه جوری سر از کربلا در آوردن؟
اونم وقتی که فاصله کوفه تا کربلا حدود ۸۰ کیلومتره🤔
مجموعهٔ #پاسخ قسمت اول
مجری نوجوان: متین محمودآبادی
#شبهات
bornamontazer
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
💠#داستان
🍀برگ سبز
🔷آیت الله اراکی (ره) فرمودند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
☀️پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
✨جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!✨
گفتم چطور؟
☀️ با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید.
🌺 ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند #امام_حسین علیه السلام آمد و فرمود:
✨به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ باشد تا در قیامت جبران کنیم!✨
همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب، عشق به مولایش امام حسین علیه السلام بود
#محرم
#امام_حسین
#خواندنی
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
💠 #داستان
🕌مسجدی که به خاطر یک حبه انگور ساخته شد
✍️حجت الاسلام قرائتی می فرمود :
روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود،
بعد از ظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم.
🔸همسرش باخنده میگوید:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود...
مرد با تعجب میگوید:
تمامش را خوردید؟
زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را...
مرد ناراحت شده میگوید:
یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید ؟
🔹الان هم داری میخندی جالب است .
خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...
ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود...
همسرش که از رفتارش شرمنده شده بود او را صدا میزند...
ولی هیچ جوابی نمی شنود.
مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته...
به او میگوید:
🔸یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آنرا نقدا خریداری میکند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:
بی زحمت همراه من بیایید...
او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید:
میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید....
🔹معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...
تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...،
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.
همسرش به او میگوید:
کجا رفتی مرد ؟
چرا بی جواب چرا بی خبر؟
مرد در جواب همسرش میگوید..:
🔸هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش میگوید چطور...
مگه چه شده؟
اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم....
🔹مرد با ناراحتی میگوید:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...
جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،
چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟
وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....
🔸امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر
الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،
۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت...
🚨ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،
محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند...
🌷 از الان بفکر فردایمان باشیم.
Dastanhaeamozande
🏴🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane