eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
562 دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
16.5هزار ویدیو
64 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #شهیـدمدافع‌حرمـ |💔| #پاسـدارشهیدحسـن‌حـزباوے🌼 تاریخ تو
•••|🥀••• ✍...شهیدبعد از اخذ دیپلم انسانی در سال ۱۳۷۸به عنوان پاسدار در سپاه استخدام و در یکی از یگان‌ها مشغول به خدمت می‌شود و همزمان تحصیلات خود را تا مقاطع فوق دیپلم ادامه می‌دهد. حسن در مساجد کوت عبدالله به انجام فعالیت‌های علمی و قرآنی می‌پردازد و در ورزش کونگ‌فو مهارت دارد که البته بعد از ورود به سپاه در رشته جودو به فعالیت می‌پردازد.با شروع نا آرامی‌ها در سوریه و به خطر افتادن حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) دل بی قرار حسن نیز نا آرام می‌شود. غیرت و مردانگی این بزرگ مرد اجازه نمی دهد بنشیند و در رفاه و آسایش اخبار این کشور را دنبال کند و حرم اهل بیت (ع) بار دیگر طعم تلخ اسارت را بچشد. داوطلبانه درخواست اعزام به سوریه را می‌دهد که برای نخستین بار در سال ۱۳۹۳ اعزام می‌شود و این اعزام مسیر زندگی او را به سمتی می‌برد که خود چندین سال قبل طرح آن را عرضه کرده بود. آری بی قراری حسن برای شهادت به روزی برمی‌گردد که لباس سبز سپاه را می پوشد. وقتی در سال ۱۳۸۰ برای گذراندن دوره تکمیلی آموزش پاسداری به همدان می رود به همراه ۱۰ نفر از دوستانش تصمیم می‌گیرد برای خود فرم شهادت طراحی کنند تا هرکس روز شهادتش را در آن فرم بنویسد که روز دوشنبه را برای شهادت انتخاب می‌کند. ۱۳ سال از آن روز می گذرد و آن تصمیم از یادها می‌رود. اما پای عهدش می ماند. داستان شهادتش هنوز پایان نیافته است. بعد از درخواست برای اعزام به سوریه نام حسن در لیست انتظار قرار می‌گیرد.، اما آخرین پاسدار داوطلب، به دلیل بیماری پدر تلفن خود را جواب نمی‌دهد و نوبت به حسن می‌رسد، بعد از ۶ ماه انتظار بالاخره آرزویش برآورده می‌شود. رشادت و شجاعت او داستان مفصلی دیگر دارد که مجال گفتن نیست، در آذر ماه سال ۱۳۹۳ سه گروه از رزمندگان سوری علیه تکفیری‌ها عملیاتی را آغاز می‌کنند. گروه اول که ۶۰ نفر هستند حمله می‌کنند. اما به دلیل لو رفتن عملیات محاصره می‌شوند و دو گروه دیگر اقدامی نمی‌کنند. هر لحظه امکان قتل عام شدن آنها وجود دارد. از بین همه حسن داوطلب نجات آنها می‌شود و پشت تیر بار می‌نشیند و نفربر را پوشش می دهد تا از محاصره خارج شوند. او خود را به خطر می‌اندازد و جان ۶۰ نفر را نفر را نجات دهد. کمی استراحت می‌کند دوباره می رود تا به قبضه سر بزند که سه گلوله به سمتش شلیک می‌شود گلوله سوم به مهمات اصابت می‌کند و انفجار مهمات باعث شهادتش می‌شود. شهادت حسن حزباوی در محلی اتفاق می‌افتد که جنگ صفین در آنجا رخ داده است. شهید حسن حزباوی به عشق مولا و مقتدای خویش علی (ع) می‌رود تا از اصحاب آخرالزمانی کربلا و پاسدار حرمت و اندیشه های امام امت خمینی کبیر(ره) باشد. سرباز بی ادعا حضرت امام خامنه ای با نثار جان خود فریاد برآورد که جان می‌دهد ولی ذلت نمی‌پذیرد. جان می‌دهد تا ولی زمان در غربت و بی یاوری فریاد ( این العمار ) سر ندهد. رو روز دوشنبه غسل شهادت می‌گیرد و روز سه شنبه به شهادت می‌رسد. شهید حسن حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت. انسانی متواضع وکم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه یک پاسدار وظیفه شناس بود چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند. همین رفتار وکردارش سبب شد تا یکی از برادران سنی مذهب در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شد. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ✨ما مدت ۸ سال از حیثیت،ناموس،دین،تمامیت ارضی،مردم،انقلاب،حکومت،نظام اسلامی و قرآن دفاع کردیم و چنین دفاعی،مقدس است . پنجشنبه شد و یاد شهدا . خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با صلوات و وعجل فرجهم 🍃شادی روح شهدای خانواده 🍃شهدای محل زندگی 🍃شهدای شهر 🍃شهدای استان 🍃شهدای کشور 🍃شهدای بسیجی 🍃شهدای امنیت 🍃شهدای اطلاعات 🍃شهدای حزب الله 🍃شهدای گمنام 🍃شهدای مرزی و وطنی 🍃شهدای امر به معروف و نهی از منکر 🍃شهدای فتنه 🍃شهدای تفحص 🍃شهدای دفاع مقدس 🍃شهدای مدافعین حرم 🍃شهدای سپاه پاسداران 🍃شهدای ارتش 🍃شهدای هسته ای 🍃شهدای غواص 🍃شهدای فاطمیون و زینبیون و حیدریون 🍃 شهدای آتش نشان و..... 🍃 شهدای سلامت...... 🌹صلوات +وعجل فرجهم ✨الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّدوَعَجِّل‌فَرَجَهُم ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ اولین پنجشنبہ آذر ماه و ياد درگذشتگان😔 امروز اولین پنجشنبہ آذر ماه هست با یک سینی  خرما یک شاخه گل یاس و یک گلاب🌹 به استقبال عزیزان می رویم چیزی زیادی از ما نمی خواهند فقط هر پنجشنبہ به آنها سر بزنیم . . .😔 برای شادی روح تمام اموات فاتحه و صلوات هدیه کنیم 🙏😔 ✨الّلهُم صَلِّ علی محمَّدوَآلِ محمَّد وعجِّل فرجهُم✨ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AQAEI036 يس.mp3
زمان: حجم: 1.13M
🕊🌹سوره ی یس🌹🕊 💚هو الکریم💚 🌷پنجشنبه است ویاد درگذشتگان🌷 🌷اللّهُمَّ اغفِرلِلمُومِنینَ وَالمُومِنَات 🌷والمُسلِمینَ وَالمُسلِمَات 🌷الاَحیَاءِ مِنهُم وَالاَموَات 🌷بحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَع الصَّلَوات ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹 🌷بیوگرافی شهید والامقام محمودبحری🌷 🍃 نام : محمود 🍃نام خانوادگی : بحری 🍃 نام پدر : سیف الله 🍃متولد : ۱۳۴۱/۱۱/۰۱ 🍃تحصیلات : زیر دیپلم 🍃 وضعیت تاهل : مجرد 🍃 یگان : ارتش _ لشکر ۶۴_ ارومیه_ گردان مهندسی 🍃مدت حضور : ۱۹ ماه 🍃 مسئولیت : تخریب چی 🍃 عضویت : سرباز 🍃 تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۰۶/۲۱ 🍃 محل شهادت : منطقه سردشت 🍃 نحوه شهادت : اصابت تیر 🍃 عملیات : پدافندی 🍃 محل دفن : گرمسار _ گلزار شهداء ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹 🌷زندگینامه شهید معزز محمودبحری🌷 بسم الله الرحمن الرحیم اول بهمن ماهِ سالِ هزار و سیصد و چهل و یک ، نوزادی در خانه سیف الله بحری پا به عرصه جهان نهاد و چراغ خانه دل مادرش را روشن کرد . یک برادر و چهار خواهر دارد . وضع مالی پدرش خوب نبود . با کارگری و کاه فروشی زندگی را به سختی پیش می برد. مادر خانواده هم چاره ای جز کار کردن نداشت . کار او پخت نان برای مردم بود . بچه ها هم هر کدام به تناسب کار پدر و مادر ، کمک می کردند . بچه‌ها تلاش کردند و یک مغازه میوه فروشی در گرمسار خریدند تا کار پدر سبک تر شود . محمود هم درس می خواند و هم کارگری می کرد تا خرج تحصیلش را در بیاورد . دیپلمش را گرفت و برای رفتن به جبهه در بسیج ثبت نام کرد ، ولی وقتی با مخالفت مادر مواجه شد ترجیح داد مطابق میل او عمل کند . پدرش را در این زمان از دست داد . آرزو داشت به جبهه برود . رفتن دوستانش به جبهه ، او را بیشتر مشتاق می کرد ، تا اینکه برای سربازی خبرش کردند. سهمیه ارتش شد و به ارومیه رفت . پس از آموزش هم تقسیم شد و افتاد اُشنَویه . آموزش خنثی سازی مین و تخریب را دید . در واحد مهندسی ، قسمت تخریب خدمت می کرد . حدود نوزده ماه از خدمتش گذشته بود که در منطقه اُشنَویه در درگیری با ضد انقلاب در بیست و یکم شهریور سال هزار و سیصد شصت و چهار به شهادت رسید . از ناحیه صورت شدیداً دچار سوختگی شد ، طوری که شناسایی اش مشکل شده بود . پیکر مطهرش از اُشنَویه به گرمسار منتقل و پس از تشییع جنازه در گلزار شهدای گرمسار به خاک سپرده شد. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹 🌷خاطراتی از زندگانی شهید گرامی محمودبحری 🌷 🍃 خواهر شهید هربار که مرخصی می آمد ، به دیدن فامیل و همسایه‌ها می‌رفت . یادم است آخرین باری که می خواست به جبهه برود ، به مادرم گفت : ننه ! زودتر شام رو بیار بخورم و با هم بریم خانه آبجی ها و داداش ، خداحافظی کنم . شام را که خوردیم ، او زودتر آماده شد گفت : تا شما آماده بشی ، من جلوی در از همسایه ها خداحافظی می کنم . همان شب ، از همه همسایه ها و فامیل خداحافظی کرد . ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• زمانی که سایه پدرم را از دست دادیم احساس بی کسی می کردیم . کار برای مادرم سخت تر شد . برای مردم نان می‌پخت . محمود هم بزرگ شده و نزدیک سربازی اش بود . می‌خواست با دوستانش به جبهه برود ، ولی مادرم راضی نمی‌شد . تازه دنبال این بود که بتواند او را کفیل خانواده کند . برادرم قبول نکرد و گفت : اجازه ندادین که جبهه برم ، حالا می خوای خدمت هم نرم ؟ داداش که هست آبجی ها هم بزرگن . مگه برای همین آب و خاک نیستم ؟ همه برن جبهه ولی من نه ؟ هر طور شده من باید برم سربازی . وقتی سرباز شد دیگر کسی نمی‌توانست مانع رفتنش بشود . ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• تازه به سن تکلیف رسیده بودم . یک جلد کتاب آموزش نماز خرید و به من هدیه داد . بعد هم مثل معلمی که امتحان می گیرد ، از من سوال و جواب می‌کرد . هر جواب صحیحی که می دادم ، تشویق می کرد. برای آنکه به آنها عمل کنم هدیه ای می خرید و می گفت : این هم به خاطر مسجد رفتن و حجابت . 🍃 دوست شهید در مراسم دوستمان محمدعلی ، خیلی کارکرد . اول فکر کرده بودیم محمدعلی شهید شده ، ولی بعد خبر دادند اسیر شده است . محمود رفته بود بالای تیر برق ریسه ببندد . گفتم : دوست داری یه روزی هم برای تو این کارها را بکنیم ؟ گفت : من که لیاقتش را ندارم . این هایی که میرن ، پاک هستن خدا هر کسی رو پیش خودش نمی بره . ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹
2.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹 🌷قسمتی از وصیتنامه شهید گرانقدر محمود بحری🌷 خدایا ! خودت آگاهی که عاشقت شده‌ام و از آن زمانی که شناختمت و طعم عبادت را چشیدم ، دیگر فهمیدم که به دنبال چه هستم و با چه کسی معامله می کنم . خدایا ! تو شاهد بودی که در طول زندگی نتوانستم توشه‌ای برای آخرت بردارم ، اما اگر تو راضی باشی با نثار جان ناقابل خود ، می‌توانم گذشته را جبران کنم ؛ زیرا به فرموده امام علی (ع) شهادت نقطه اوج سعادت و بالاترین قله رفیع انسانیت است . مادر عزیزم ! من ظاهراً فرزند شما بودم و در حقیقت ، فرزند اسلام و قرآن و امانتی در پیش شما بودم . خدا را شکر کنید که چنین فرزندی تربیت کردید که خدا به قربانی خود قبول کرده باشد . ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ❇️ 🟣شهید مدافع‌حرم ذکریا شیری ♻️احترام به والدین 💜مادر شهید روایت می‌کند: ذکریا همیشه در سلام‌کردن به کوچک و بزرگ سبقت می‌گرفت و همه‌ی خانواده شیفته‌ی این اخلاق او بودند. خوش‌خنده بود و تبسّم از لبانش محو نمی‌شد. هر زمانی که ازخواب بیدارش می‌کردم، تا چشمانش را باز می‌کرد، لبخندی به من می‌زد و سلام می‌داد؛ هیچ‌وقت عصبانی نمی‌شد. 💜از کودکی تا زمانی که ازدواج کرد، سعی می‌کرد از لحاظ مالی، خانواده‌اش را درک کند؛ مثلا اگر دوست داشت اردوی مشهد برود و ما هزینه‌اش را نداشتیم، اعتراضی نمی‌کرد و با دوستانش همراه نمی‌شد؛ ذکریا در همه‌شرایط احترام من و پدرش را حفظ می‌کرد. 🎂 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات   🎉اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎉 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•