eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
360 دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
37 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق ﷽ می گویند سحرها مناجات های را خدا خوب خریداری میکند♡ گویی همه چیز از همان سحرهایی شروع شد که اشک هایش میان را دست های نوازشگر خدا پاک کرد و به او وعده داد که به زودی خریدارش میشود🙃 گویا زمزمه های های سحرگاهی اش فرشتگان را نیز بی تاب کرده بود و سفارشش را نزد کرده بودند❣ اخر میدانی، شب همه ارباب را رها کردند اما شب عاشورا را آغاز شهادتش دانست. عهد بست، وفا کرد و چشم هایش را به روی دنیا بست و عاشقانه به سمت روانه شد🕊 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت : ۸ مهر ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : بهشت رضای مشهد 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @sabokbalan_e_ashegh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ... . میخواست بره مأموریت... گفت: "راستی زهرا…❤ احتمالاً گوشیم اونجا آنتن نمیده...!"📴 داد زدم: "تو واقعاً‌ ۱۵ روز میخوای بری و موبایلتم آنتن نمیده...؟!"😠😞 گفت: "آره...اما خودم باهات تماس میگیرم... نگران نباش...❤" دلم شور میزد...😣 گفتم: "انگار یه جای کار میلنگه امین...! جاااان زهرا…💕 بگو کجا میخوای بری...؟"‌😢 گفت: "اگه من الآن حرفی بزنم... خب نمیذاری برم كه...❤ " دلم ریخت… گفتم: "نکنه میخوای بری سوریه...؟!" گفت: "ناراحت نشیا…آره میرم سوریه..." بی‌هوش شدم...💔 شاید بیش از نیم ساعت... امین با آب قند بالا سرم بود...❤ به هوش که اومدم... تا کلمه سوریه یادم اومد... دوباره حالم بد شد... گفتم:"امین...واااقعا،داری میر ی ی ی...؟❤ بدون رضایت من...؟💕" گفت: "زهرا... بیا و با رضایت از زیر قرآن ردم کن... حس التماس داشتم... گفتم: "امین تو میدونی که من چقدر بهت وابسته‌م...💕 تو میدونی که نفسم بنده به نفست...💕" گفت:"آره میدونم...❤" گفتم: "پس چرا واسه رفتن اصرار میکنی...؟💔" صداش آرومتر شده بود... . … . "زهرا جان…❤ ما چطور ادعا کنیم مسلمون و شیعه‌ایم...؟ مگه ما ادعای شیعه‌ بودن نداریم...؟ شیعه که حد و مرز نمی‌شناسه... اگه ما نریم و اونا بیان اینجا... کی از مملکتمون دفاع می‌کنه...؟" دو شب قبل اینکه حرفی از سوریه بزنه... خوابی دیده بودم که... نگرانیمو نسبت به مأموریتش دو چندان کرده بود... خواب دیدم یه صدایی که چهره‌ ش یادم نیست... یه نامه‌ ✉️واسم آورد که توش دقیقاً نوشته شده بود: "جناب آقای امین کریمی… فرزند الیاس کریمی… به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (س) منصوب شده است…" پایینشم امضا شده بود...✍ . (همسر شهید امین کریمی) ...🌿🌺🌸🌺🌿 ┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓ 🆔@sabokbalan_e_ashegh ┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💚عاشقانه های زهرایی🌿 🔻و رفاقتی که منتهی به شهادت می شود... رفاقتی از جنس نور...ایمان... 🔻رفاقت صادقی که محدود دنیا نیست و تا فراتر از مرز های دنیا ادامه دار خواهد بود... ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ محمدرضا شیفته ی مردانگی و غیرت شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند. در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. چه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ دارند و آرزوی نوشیدن جام در .... به مناسبت تولد امیری 🌸تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران 🌸تـاریخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب 🌸مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر 📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید: .....🎊🎉🌸🎉🎊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ 🍃در متولد شد، تا زودتر از تابستان به قلبِ خانواده گرما ببخشد... پسری متولدِ روزِ خردادماه⚘ 🍃پدر عاشق بود و جنگ های نامنظمش و دل سپرده به طنینِ روح نواز دعای کمیل در جبهه ها...پس نامش را در شناسنامه گذاشتند و بر زبان خواندند کمیل❤️ همه تلاشش رفتن به یگانِ ویژه بود. میخواست در بالاترین قله خدمت بایستد و جان فشانی کند. عضو صابرین شد و خدمت می‌کرد. 🍃آرزوی شهادت به دل داشت...در زیباترین لحظات زندگی اش هم را طلب می‌کرد🕊 🍃خبر رسید گروهِ پا درون کشور گذاشته...یگانِ صابرین برای کوتاه کردن دستِ متجاوزان راهی شدند. و در این میان کمیل و چندین تن از همرزمان آماده بودند...🕊 🍃به تاسی از (س) تیر به پهلویش نشست و روح از تنش پر کشید. کمیل، شد🇮🇷 🍃امروز هم برای این وطن، مدافعانی قد علم کرده اند تا حافظِ جانِ مردم سرزمینشان باشد👨‍⚕ ، مدافع وطن⚘ به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۹ خرداد ۱۳۶۷🎊🎊🎊❤️❤️❤️🎊 📅تاریخ شهادت : ۱۶ شهریور ۱۳۹۰ 🥀مزار شهید : بابل ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ "نرخ رفتن به سوریه چند است قدر دل کندن از دو فرزند است" 🍃شنیده ایم دختران بابایی اند؛ اصلا تکیه گاهشان شانه های محکم پدرانشان است و زمانی که دلگیر میشوند؛ سر بر آنان فرو آورده و در آغوش آرام میگیرند. 🍃دختران شما را که دیگر نگویم. هنگام رفتن دست هایشان را گره زده بودند به پاهای پدر که مبادا روزی حسرت این آغوش بر دل کوچکشان بماند. طاقت نداشتی جسارت را به سه ساله ی ببینی و هر چه داشتی جا گذاشتی و تنها با دلی بیقرار از سه ساله ی خودت گذشتی و روانه ی حرم رقیه ی ارباب شدی. 🍃برای رفتنت اما کسب اجازه لازم بود. پدرت راضی نبود و همین تورا بیتاب تر کرده بود. دختر شش ساله ات وقتی فهمید برای نذری که به سوریه داشتی؛ از اسلامشهر تا را پیاده رفتی، با شیرین زبانی پدربزرگ را راضی کرد و نوای رفتنِ تورا به دلش انداخت. 🍃رضایت مادر را نیز به ائمه سپردی و چه خوب ممکن کردند آرزوی ناممکنِ همیشگی ات را. راهی شدی و مادرت تنها پسرش را نذر پیکر بی کفن فاطمه(س)کرد به جبران روزهایی که در نبود تا یاریش کند. نهایت داستان ات شد شهادت🕊 🍃حوالیِ افطار و لحظات زیبای میهمانی خدا ؛ در یازدهم ماه مبارک رمضان؛ روسفید شدی و همنشین همیشگیِ سفره ی خدا. و این است عاقبت . 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٨ دی ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : حماء_سوریه ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🍃بدنبال «غایة آمال العارفین» بود و دلخوشی هایش قربانی شدن های کوچک در راه آفریدگار! مانند آن زمانی که همچون از ناحیه سر و صورت و پهلو مجروح شد و های درِ سوخته دلش را بیقرار تر کرد...😓 🍃گمشده بود در این‌‌ برای پیدا کردن نور خدا، غرق در دریای رحمت، به سمت معبود موج برمیداشت و هر لحظه اش را با دلبری برای او شیرین میکرد! 🍃نهایتِ تمام پیله کردن ها، اشک ها و دردها و گله ها، شد "قربانیِ عشق شدن" و "پروانه شدن" !🦋 🍃ما اما پر پروازمان از بار ،سنگین است، همین است که اوج نمیگیریم و همچنان در قفس دنیوی خویش مانده ایم ! اوجمان دهید خدایی، شهادت گوارای وجود آسمانی تان❤️ ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۶ تیر ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۳ مرداد ۱۳۶۷ 🕊محل شهادت : تنگه چهار زبر (حسن آباد) ❤❤اللهم صلــــــے علے محــــمد وآل محـــــــمد و عجـــــل فے فرج موڶانا صـــــاحب الزمان عج الله و ایـــــد امامناالــــخامنه اے❤❤ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝     🦋🦋🦋
‍ 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ می گویند سحرها مناجات های را خدا خوب خریداری میکند♡ گویی همه چیز از همان سحرهایی شروع شد که اشک هایش میان را دست های نوازشگر خدا پاک کرد و به او وعده داد که به زودی خریدارش میشود🙃 گویا زمزمه های های سحرگاهی اش فرشتگان را نیز بی تاب کرده بود و سفارشش را نزد کرده بودند❣ اخر میدانی، شب همه ارباب را رها کردند اما شب عاشورا را آغاز شهادتش دانست. عهد بست، وفا کرد و چشم هایش را به روی دنیا بست و عاشقانه به سمت روانه شد🕊 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت : ۸ مهر ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : بهشت رضای مشهد 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ... . میخواست بره مأموریت... گفت: "راستی زهرا…❤ احتمالاً گوشیم اونجا آنتن نمیده...!"📴 داد زدم: "تو واقعاً‌ ۱۵ روز میخوای بری و موبایلتم آنتن نمیده...؟!"😠😞 گفت: "آره...اما خودم باهات تماس میگیرم... نگران نباش...❤" دلم شور میزد...😣 گفتم: "انگار یه جای کار میلنگه امین...! جاااان زهرا…💕 بگو کجا میخوای بری...؟"‌😢 گفت: "اگه من الآن حرفی بزنم... خب نمیذاری برم كه...❤ " دلم ریخت… گفتم: "نکنه میخوای بری سوریه...؟!" گفت: "ناراحت نشیا…آره میرم سوریه..." بی‌هوش شدم...💔 شاید بیش از نیم ساعت... امین با آب قند بالا سرم بود...❤ به هوش که اومدم... تا کلمه سوریه یادم اومد... دوباره حالم بد شد... گفتم:"امین...واااقعا،داری میر ی ی ی...؟❤ بدون رضایت من...؟💕" گفت: "زهرا... بیا و با رضایت از زیر قرآن ردم کن... حس التماس داشتم... گفتم: "امین تو میدونی که من چقدر بهت وابسته‌م...💕 تو میدونی که نفسم بنده به نفست...💕" گفت:"آره میدونم...❤" گفتم: "پس چرا واسه رفتن اصرار میکنی...؟💔" صداش آرومتر شده بود... . … . "زهرا جان…❤ ما چطور ادعا کنیم مسلمون و شیعه‌ایم...؟ مگه ما ادعای شیعه‌ بودن نداریم...؟ شیعه که حد و مرز نمی‌شناسه... اگه ما نریم و اونا بیان اینجا... کی از مملکتمون دفاع می‌کنه...؟" دو شب قبل اینکه حرفی از سوریه بزنه... خوابی دیده بودم که... نگرانیمو نسبت به مأموریتش دو چندان کرده بود... خواب دیدم یه صدایی که چهره‌ ش یادم نیست... یه نامه‌ ✉️واسم آورد که توش دقیقاً نوشته شده بود: "جناب آقای امین کریمی… فرزند الیاس کریمی… به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (س) منصوب شده است…" پایینشم امضا شده بود...✍ . (همسر شهید امین کریمی) ...🌿🌺🌸🌺🌿 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃 که می‌خوانی، وقتی به آیه ی «وَقالَ رَبُکُمْ ٱُدعونی اَسْتَجِبْ لَهُمْ» میرسی، سراسر وجودت و آرامش می‌شود. خیال می‌کنم اصلا از همینجاست که ما با آن بالایی رقم می‌خورد. صدا زدن های ما و جانم گفتن های خدا؛ تنها باید چشم ها را بست و با دل توکل کرد. 🍃حمیدرضا هم از آن بنده هایی بود که بی ترس و نگرانی فرمان اش را به دست بهترین راننده سپرده بود؛ از جاده ی هوی و هوس به خاکی زد و در مسیر مستقیم افتاد. خدا را خواند و آنقدر بر دعا و جهادش پافشاری کرد تا استجابت خدا مستقیم آمد و راه حمیدرضا را در پیش گرفت. 🍃هر چه پیش میروی و زندگی شهدای برایت آشنا تر می‌شود، پی میبری که همه شان غلام عباس بودند؛ اصلا خود عباس بن علی رضایت نامه هایشان را امضا کرده و آن ها را به حریم خواهرش راه داده است. 🍃آخر عباس هم بود و هم ، مگر می‌شود در مکتب ابالفضل باشی و غیرت در وجودت ریشه نداند؟! مگر می‌شود معلمِ لحظه به لحظه ی کشیدنت ابالفضل باشد و تو منشِ جانبازی را نیاموزی؟! 🍃حمیدرضا شاگرد برتر این نیز به مولایش اقتدا کرد و سر بلند، رجز خواند «کُلُنا عَباسَکَ یا زینَبْ» و آنقدر عباس وار جنگید تا نهایت روز این ترکش ها بودند که به سمت حمیدرضا می‌دویدند. 🍃آری! حمیدرضا به خود و خدای خودش قول شهادت داده بود، قول روسفید شدن. اینجا هم مرید ابالفضل بودن خودش را نشان داد، به عهدش وفا کرد و صدای لبیک گفتن هایش، تسکینی شد برای دل مهدیِ . خدایا! ما اینجا تورا می‌خوانیم. باشد که ما هم در این مکتب روسفید شده و شامل استجابت تو باشیم. 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ شهریور ١٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ١٣٩۴ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ 🍃حلب، کافیست نامش از زبان جاری شود و به‌ گوش اهل دلش برسد. کهکشان خاطرش ققنوس وار به سوی ای می رود که صورت فلکی زیبایی را در جبهه ترسیم کردند و در آسمان آبی خاطره ها ماندگار شدند🌹 . 🍃 این روزها ستاره های قصه ما به شهدای شهرت یافته اند. که در اوج طراوت و ،  بند بند وجودشان را از و مافیها، شستشو دادند و راهی دفاع از شدند. جوانهایی که هر کدام ستاره ای بخش در میان اهل بیتشان بودند🌟 . 🍃گاهی که غرق خاطرشان میشوم، در گوشه ای از ذهن خویش صندوقچه ی حیاتشان را باز میکنم، به دفتر هر کدامشان که میرسم، ورق میزنم و آنگاه که با چشم روح نامه هایشان میخوانم، به سر منزلگاهی میرسم که در آنجا خوب میفهمم، آری ، این من هستم قافیه را باخته ام، این جوانها چه زیرکانه و هوشیارانه سنگر نفس و را هدف قرار دادند و چه زیبا در خویش غلطیدند😔 . 🍃اما اکنون، مَـــــن، با شما هستم، ای ستاره های شب های آفتابی ، چگونه‌ هایتان را در وصف  جانانتان فریاد کردید که موج صدایش بیدار کرد حتی آن خواب برده از فرط را. . 🍃اصلا بگویید چگونه شد که با وجود کم سن و سالیتان راه پیران را در کوتاه ترین‌ مسیر ممکن از آن خود ساختید؟!🥺 . 🍃ای شهدا، مرا دریابید، شما را به تمام رمز هایتان، میدهم، این راز سر به مهر بسته را برایم بگشایید😔 . 🍃و حال، در این ثانیه های طاقت فرسای زندگی چه دارم که بگویم، جز اینکه خود را به زنجیر بکشانم، که آری، این واژه های سیاه و سفید من فقط بلدند رو به روی شما ناله سر دهند و زار زار بریزند، کاش میدانستند، خاطر‌ و شما زنگ هجرت است به سوی . . 🕊به مناسبت سالروز شهادت شهیدان ☘ . 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ محمدرضا شیفته ی مردانگی و غیرت شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند. در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. چه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ دارند و آرزوی نوشیدن جام در .... به مناسبت شهادت 🌸تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران 🌸تـاریخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب 🌸مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر 📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید: .......🕊🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🍃 چشم دلگرم به لبخند و چشم مادر خیره به شوق پدر شد و بار دیگر پا به عرصه هستی گذاشت. . 🍃پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی رابه اوآموخت. . 🍃 محمدرضا شیفته ی مردانگی و غیرت شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش می کند. . 🍃در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. . 🍃چه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ دارند و آرزوی نوشیدن جام در .... . 🌸به مناسبت سالروز شهادت . 📆تـاریخ تـولـد: ۲۶ فروردین۱۳۷۴.تهران . 📆تـاریخ شـهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴.حلب . 🥀مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر   ...🌿🌺🌿 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ‍ ♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃باور کن از تو نوشتن برای من است، باور کن این روزها اینجا کسی عجیب چشم توست؛ چشم انتظار همان چشم هایِ گونه ی تو! کسی زیر آسمانِ خدا هر شب تورا آرزو میکند و در رویاهایش محتاج ثانیه ای از صدای تو است. 🍃برادر جان! جان یاری نمیکند، وگرنه فریاد میزدم تا نامت را به جهانی بشناسانم. از هایت میگفتم، با اشک هایم مزارت را پاک میکردم و با لبخند زمزمه میکردم: * 🍃قدم هایم یاری نمیکند وگرنه آنقدر می دویدم تا نهایت خود را به تو می رساندم. به پاهایت می افتادم و از تو برادری کردن در حق این خود را داشتم... 🍃تو؛ شهیدِ این کشوری! تمامِ عاشقانه هایت هم در پاییز رقم خورد! از کربلا رفتنت تا و نهایت قبولی ات نزد سه ساله ی ارباب. اصلا خیالِ من این است که پاییز زیبایی اش را از وجودِ تو گرفته و من نیز عاقبتم به دست تو در پاییز ختم به (س)شد... 🍃ما کجا و روضه ی کجا، ما کجا و اشک بهر غریبیِ حسین(ع)کجا! اصلا ما کجا و چادر خاکیِ مادرِ کجا... 🍃 * ! اگر نبودی چه کسی خوش طعمیِ چایِ روضه ها را به ما می چشاند و چه کسی تا بی نهایت به پایِ روسیاهی های ما میماند تا عاقبت بخیرمان کند؟! 🍃 آری، ما هیچ نبودیم و این تو بودی که صدایمان زدی... از طرف همه ی ما :"یادت باشد" ✨بمانی برایمان برادرترین؛ سالروز ، آرامِ جان❤️ پ.ن : یادت باشد رمزی است بین شهید و همسرش به معنای دوستت دارم♡ پ.ن : شهید حمید سیاهکالی مرادی به دلیل زیبایی چشم هایشان به حمید همت معروف بودند 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای قزوین 🕊محل شهادت : سوریه ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
‍ ‍ 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش از حرف های ناگفته با خود دارد. 🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی‌ست که خبر از آورده از اولین های هشت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتارها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران بود. 🍃اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در ، آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید. 🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . 🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار. 🍃همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ ♡ ♡ 🌺به مناسبت سالروز 🔷تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۶۵ 🔷تاریخ شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۹۲ 🔷مزار شهید : بهشت زهرا 🔷محل شهادت : حلب، سوریه ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•