_
#تیکه_متن
اول هر صبح فراموش کردنت یادم می رود ....
تا انتهای اولین روز دیدنت قدم می زنم و تمام کلمه های نگفته را با خودم تکرار می کنم !
کاش به جای این تکرار غم انگیز واژه ها که بر دست های به جوهر آلوده ام نقش بسته ...
تاریخ رفتنت را به لحظه ی آخرین بارانی که بارید می نوشتم و فراموش نمیکردم خیلی وقت است که بارانی نباریده !
#سعید_سلیمانی
_
#تیکه_متن
اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر میکرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر میکرد؛«خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر میکنم.» ...
ولی ما نمیتوانیم تا بعد صبر کنیم ... باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچکس نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد ... ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم ... مرگ، این موجود عظیم و نورانی، که هر چه بزرگتر و نورانیتر باشد، ما را دیوانهوارتر مشتاق فکر کردن در باره چیزها میکند.
#هاروكی_موراکامی
سرگذشت پرندهکوکی