با اینهمه به خاطر داشته باش
در روزگاری که عشق، مسخره بهنظر میرسید،
دوستت داشتم
ـ و کار دیوانگان
جدیگرفتنِ همین کارهای مسخره بود! ـ
#جواد_گنجعلی
.
به خاطر داشته باش
در روزگاری که عشق
مسخره به نظر میرسید،
دوستت داشتم و کار دیوانگان
جدی گرفتن همین کارهای مسخره بود
#جواد_گنجعلی
پناه|panah
_
نشانم بده
با چاقو نشانم بده
غمها از کجای دل میآیند
تا آن گوشۀ قلبم را که غمگینتر است
جلوی سگ بیندازم
بعد بنشینم و
به هیچچیز فکر نکنم.
#جواد_گنجعلی
کافی است زنگِ خانه را بزنی
تا هزار پرنده در حیاطِ خانه به پرواز درآیند
و من سراسیمه صورتم را در آینه وارسی کنم،
به موهایم دست بکشم
و پس از سالها نگران زیباییام باشم
درِ کمد را باز کنم
آن پیراهنِ سفیدِ تترون
دوباره پیدایم کند
و من سراسیمه
زیر این چهرهء اندوهگین
دنبال جوانیام بگردم.
#جواد_گنجعلی
سوگند میخورم
عمري که بیتو آه کشیدم
روزي به شکل پروانه
از ابرها خواهد بارید
به طبیعت باز خواهد گشت
و چهل روز به پاییز خواهد افزود
سوگند میخورم
تمام لحظات عاشقت بودم
چون پرندهای که آوازی تکراری میخواند
اما زیبا
اما غمگین
#جواد_گنجعلی
باد دلتنگ آخر شهریور بودی؛
دفعتاً آمدی
لباسهای پشمی را در گنجه جُستی
و چون خزان از ساقهایم بالا خزیدی
رنگ دنیایم را عوض کردی
همهچیزم را به باد دادی
و خیلی زود
در اولین برف گم شدی
رهایم کردی
چون دبستان متروکهای
که شیشههایش را سنگ زده باشند...
#جواد_گنجعلی
دوست داشتن تو
چرخ زندگیام را میچرخانَد؛
اگر تو را ندیده بودم
به چه کارم میآمد باقیماندهء عمر؟
#جواد_گنجعلی
زندگی در اتاق قدم میزند
دماغم را میخاراند
دستش را زير چانهام میگذارد
و به تو فکر میکند
که چگونه با اينهمه اندوه
شادمانی من هستی
#جواد_گنجعلی
کافی است زنگِ خانه را بزنی
تا هزار پرنده در حیاطِ خانه به پرواز درآیند
و من سراسیمه صورتم را در آینه وارسی کنم،
به موهایم دست بکشم
و پس از سالها نگران زیباییام باشم
درِ کمد را باز کنم
آن پیراهنِ سفیدِ تترون
دوباره پیدایم کند
و من سراسیمه
زیر این چهرهء اندوهگین
دنبال جوانیام بگردم.
#جواد_گنجعلی