دید متفاوت شاعرانه، به یک قضیهی تکراری شاید اینجوری باشه که #حامد_عسکری میگه:
دلیل چاک پشت پیرهن شاید همین باشد
زلیخا یوسفش را دیده و محکم بغل کرده…
بر بخار پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم"
خون انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر...
#حامد_عسکری
پناه|panah
_
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
#حامد_عسکری
با یاد دوست غیر تلنبار بغض و آه...
هی گوش دادن « #شجریان » چه فایده؟
#حامد_عسکری
من عهد نوشتم تو نه بستی ونه خواندی
من دستِ به قرآن زده دارم،تو نداری...
#حامد_عسکری