پناه|panah
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند دلم تنگ است! بیا ای روشن، ای روشنتر
مثل #سجاد_سامانی که گفته:
به دیدارم نمی آیی چرا؟ دلتنگ دیدارم
همین بود اینکه میگفتی وفادارم وفادارم!؟
گفتم که عاشقت شده ام، دورتر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمی زدم...
#سجّاد_سامانی
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
#سجاد_سامانی
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
#سجاد_سامانی
برای هر طبیبی قصهام را شرح دادم گفت:
چه میخواهی؟ که من خود عاشقم، من خود گرفتارم !
#سجاد_سامانی