eitaa logo
پناه|panah
155 دنبال‌کننده
893 عکس
88 ویدیو
1 فایل
اینجارو پناه گاه بدونید❤️🍃 لذت یادگیریِ شعر و ادب از فوروارد عاشقانه های این کانال برای بوی فرندتان، راضی نیستیم :) فرمایشات ، غرغریات، مدح و ستایش، فحش و نکوهش و تبلیغات حمایتی: @saadatkhah1
مشاهده در ایتا
دانلود
پناه|panah
_ استاد محمد مرادی، رئیس دانشگاه ادبیات شیراز هستند یه شعر خیلی زیبا دارن برای حضرت رسول که باهم
"تجلی" هوا هوای تجلی است، دوستان! صلوات! به شکر مقدم آن یار مهربان، صلوات! به دیده بوسی باران، درخت ها! لبخند! به پای کوبی خورشید، آسمان! صلوات! شهابی از وسط چشمه های نور گذشت ستاره های گهرریزِ کهکشان! صلوات! وزید باد بهار آی شاخه های جوان! به چشم روشنی باغ و باغبان صلوات! دوباره رو به چمن کرد شاهِ قبّه ی گل به یمن خنده ی شمشاد و ارغوان، صلوات! بر این دقایق زرین و رنگ رنگ درود بر این ترنم و آن شورِ ناگهان صلوات! تمام دشت شکوفاست از شقایق سرخ رسیده موسم آن رستخیز جان صلوات! هوا هوای تجلی است، دوست آمده است به "میم" اول "معشوق" عاشقان صلوات!
"چکامه‌ی ننگ" سمفونی بمب‌ها و موشک‌ها نواخته شد طبل رسوایی به زمین افتاد خاک بر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم بیمارستانی در غزه منهدم شد هزاران نفر در توحّش قوم برتر جان دادند خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم پدری قطعه‌های فرزندش را در کیسه به هم می‌پیوندد برادری کودک، در بیمارستان شهادتین را به خواهرش تلقین می‌کند جناب صدر اعظم خمیازه می‌کشد خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم مادری در سرزمین مادری، قبری برای فرزند ندارد خانه‌های عمودی، در لحظه‌ای افقی می‌شود کدخدا، رعایایش را ذبح می‌کند خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم در جدال موشک‌ها در توازن دموکراسی رسانه و دلار چراغ‌ها خاموش می‌شود لب‌ها در تشنگی می سوزد پرزیدنت، عقب‌عقب به ساعتش نگاه می‌کند خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم حضرت شاهزاده، در حال ورزش صبحگاهی است بی‌بی‌سی دلواپس یوزپلنگ ایرانی؛ و هیات داوران "گرمی" مبهوت از ترانه‌ی "زن و زندگی"؛ و اسرائیل "آزادانه" به کودکان فلسطین درخشش فسفری هدیه می‌کند چشمان "خاخام"های خام از ذوق می‌درخشد وای بر جهانی که در آن نفس می‌کشیم تراژدی اسلحه، به پرده‌ی آخر می‌رسد در بازی ننگ و جنگ، پرده پایین می‌آید صدای جیغ کودکان در دوردست نمایش گم می‌شود مجمع عمومی سازمان ملل، بازیگران را به‌شدت تشویق می‌کند وای بر جهانی که در آن نفس می‌کشیم قاتلان سرخ‌پوست‌ها جانیان ویتنام و هیروشیما در یک‌سو وارثان هالوی هولوکاست متجاوزان الجزایر و لیبی در دیگرسو نظم جهانی را مدیریت می‌کنند. حقّ تو وتو می‌شود جایزه‌ی صلح نوبل به "سوچی" می‌رسد به پاس مبارزه با خشونت: منهای مسلمانان میانمار به اسحاق رابین و شیمون پرز به شکرانه‌ی کشتار صبرا و شتیلا و به یاسر عرفات به پاس "خفه‌خون" تف بر جهانی که بر آن راه می‌رویم ... و در انبوه این خاک بر این خاک از خاک به خاک ... تنها اندوه یک خاک است که رویای جهان مدرن را غبارآلود کرده است "فلسطین" و بغض جاودانه‌ی او در سکوت و صدا بی‌قرار بی‌قرار که تلکَ شقشقه هدرت و لا قرّت
من: بی‌تو هیچِ هیچم، من: بی‌تو گنگ و گیجم باید "تو" بود وقتی، مِنهایِ "تو"ست "من"ها * دیشب به یاد چشمت، "تنها" نماز خواندم من، تو، خدا... چه حالی! "انّ الصلاهَ تنهی..."
باران! چه ماجرای غم‌انگیزی، در حسرت صدای خودش دارد حتی بهار، این تبِ رنگین هم، صدجور غم برای خودش دارد از آسمان بپرس که می‌بارد... از ابرها که باز سرازیرند: این‌را که "کوه شانه‌ی همراهی هنگام های‌هایِ خودش دارد"؟ طوفان سوار دلهره می‌آید با اسبی از جنون و غضب همراه غافل از اینکه باز هزاران گل افتاده زیر پای خودش دارد پرواز: امتحان جگرسوزی است، از پشت میله‌های قفس اما اینجا پرنده‌ای است که صدها حرف، پربسته با هوای خودش دارد من: یک‌کتاب خاطره می‌خواهم، او: سفره‌ای پر از نمک و خرما اینجا خلاصه... هرکه تو می‌بینی یک‌خواهش از خدای خودش دارد باید که خوب گوش کنی آن‌وقت از چلچراغ چلچله می‌فهمی حتی درخت هم شب و روز اینجا صدناله در دعای خودش دارد هِی دُور می‌خوری و نمی‌یابی... در انتهای جاده‌ای اما نه اینجا هر انتهای بلاخیزی راهی به ابتدای خودش دارد ... با من مگو که هیچ نمی‌دانم... از جاده‌ها بپرس که در راهند این شهر سال‌هاست که رازی را در عمق کوچه‌های خودش دارد باید که داغ باشی از آتش نه... آهی برآر و سوز گدایی کن از مادری که داغ جوانی را در سوز لال‌لای خودش دارد ... حتی بهار ... این تب رنگین هم چشم‌انتظار روز غزل‌خوانی است چشم‌انتظار سایه‌ی سبزی که صدباغ در نوای خودش دارد * چک‌چک... دوباره سایه‌ی آرامی... بارید و شست ردّ قدم‌ها را: باران... چه ماجرای غم‌انگیزی... در حسرت صدای خودش دارد
در ازدحام خیابان‌ها و عصر قحطی انسان‌ها کمی شبیه علی باشیم. کمی شبیه علی باشیم
دیگران را به دیگران بسپار، هشتگ قلب من، زمین، بگذار از فلسطین نوشتن آشوب است، حال همجنس‌بازها خوب است
غم‌های پر از ادامه‌ات را بردار! وقت سفر است، جامه‌ات را بردار! باید که به چشم‌های او رای دهیم ای عشق! شناسنامه‌ات را بردار!
ظهر عاشوراست... این آوای پرشور بلال است یا محمد باز می‌گوید اذان؟ الله اکبر...
گرچه غایبی ولی بتاب و آفتاب باش پشت ابر هم شمایل تو ناپدید نیست