eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
557 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3هزار ویدیو
21 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🇯🇵 ژاپن، دومین اهداکننده‌‌ی بزرگ مالی به اوکراین پس از جنگ 🇺🇦 وزارت مالیات اوکراین اعلام کرد، این کشور از سال ۲۰۲۲ تاکنون مجموعاً ۶/۳ میلیارد دلار کمک مالی از دولت ژاپن دریافت کرده است. در بیانیه این وزارتخانه آمده است: ژاپن دومین اهداکننده مالی بزرگ در میان تمام کشورهای دنیا است. ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌊 آبشار شفیع آباد / گلستان / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 💟 دستگاه‌ نوار قلب همراه ساخت ایران 💠 سال «جهش تولید با مشارکت مردم» دسترنج / ساخت ایران 🌾 🔩 💊 ……………………………… 🗞 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ ⚙🛠 🔩ঊঈ═┅─
🌳 بمان برای ساختن 🌸 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
❇️ چه الگوی خوبی! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
❇️ راهگشا 🌺 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۳۸: از پشت تراکتور، خاک بلند می‌شد. دایی ام حشمت از همان جا روی تراک
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۳۹: هواپیماها که رفتند، مردم دوباره کنار چشمه جمع شدند. هواپیماها دوباره برگشتند. حال خودم را نمی‌فهمیدم. جنازه ی هفت تا از مردانمان روی زمین مانده بود و هواپیماها دست از سرمان بر نمی‌داشتند. از ناراحتی، روی سنگی ایستادم و رو به هواپیماها فریاد زدم: «خدا نشناس‌ها، از جان ما چه می‌خواهید؟ دنبال چه می‌گردید؟ عزیزانمان را که کشتید، خدا برایتان نسازد. می‌خواهید جنازه‌هایشان را هم در خاک نگذاریم؟» از بالای سنگ داد می‌زدم. رو به هواپیماها فریاد می‌کشیدم و نفرین می‌کردم. حال عجیبی داشتم. از این که می‌دیدم این‌ها این قدر خدا نشناس هستند عذاب می‌کشیدم. بغض راه گلویم را بسته بود. عزیزانمان را شهید کرده بودند و حالا نمی‌گذاشتند جنازه‌هایشان را توی خاک بگذاریم. مردهای ده، فریاد می‌زدند: «لعنتی‌ها، بس کنید... بگذارید جنازه‌هایمان را بگذاریم توی خاک.» هواپیماها که دور شدند، مردها گفتند: «عجله کنید. نباید هیچ جنازه‌ای روی زمین بماند. هواپیماها دوباره سر می‌رسند.» زن‌ها کنار رفتند و مردها مشغول شستن جنازه‌ها شدند. وقتی جنازه‌ها را توی آب چشمه می‌شستند، نالیدم: «آوه‌زین، بدن عزیزانمان را خوب بشور... آوه زین، دردت به جانم، این‌ها عزیزان ما هستند، مرنجانشان.» بالأخره جنازه‌ها را غسل دادند و کفن کردند که دوباره سر و کله ی هواپیماها پیدا شد. صدایشان گوش را کر می‌کرد. بمب‌هایشان ده را می‌لرزاند. کنار جنازه‌ها شیون می‌کردیم و مردها، در حالی که یک چشمشان به آسمان بود و یک چشمشان به زمین، خاک قبرستان را می‌کندند. همه عزادار بودند؛ بعضی برای یکی، عده‌ای برای دو تا یا سه تا. نمی‌دانستیم برای کدامشان گریه کنیم. یکی یکی شهدا را توی خاک گذاشتیم. حاضر بودیم بمیریم، اما جنازه‌ها روی خاک نماند. مرد و زن زیر بمباران ماندیم. دوباره هواپیماها آمدند. باز همهمه و سر و صدا شروع شد. خدانشناس‌ها نمی‌گذاشتند شهدایمان را خاک کنیم. برگشتم و رو به زن‌ها فریاد زدم: «جایی نروید. اگر کشته شویم، بهتر از این است که به مُرده هایمان بخندند. هر وقت هواپیماها آمدند، روی زمین بنشینید و دستتان را بگذارید روی سرتان.» مردها هم مدام همین را می‌گفتند. باید برای هفت جنازه نماز می‌خواندیم و آن ها را خاک می‌کردیم. قبرهایی که کنده بودیم، روی بلندی بود؛ درست کنار خانه‌هایمان. قلبم گرفته بود. دایی عزیزم را داشتند خاک می‌کردند. بلند شدم و گفتم: «خالو، حلالم کن. خالوی باغیرتم، خالوی اسمی‌ام..» یاد لحظه‌ای افتادم که با او بر سر رفتن، دعوایمان شده بود و دایی ام می‌گفت اگر فرنگیس بیاید، من نمی‌روم. انگار می‌دانست که این راه برگشتی ندارد. جنازه‌ها که زیر خاک رفتند، کمی دلمان آرام گرفت. اما تازه یادمان افتاد که هنوز از گروه اول خبر نداریم. هر کس از دیگری می‌پرسید گروه اول که رفتند بجنگند، کجا هستند؟ کشته شده‌اند؟ زنده هستند؟ اسیر شده‌اند؟ هیچ کس جوابی نداشت. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🔹 : «فرستادن داستان به دیگر رسانه ها تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄